۱۰/۰۷/۱۳۸۷

کابوس


تب , عرق, بیمارستان , سوپ, شلغم , دارو, نا امیدی... کابوس ایرلند شب های و زندگی اش دو باره برگشته!

۹/۳۰/۱۳۸۷

داغ داغ





گفتم حیفه اینها رو با شما شریک نشم. امیدوارم خوشتون بیاید.


این رو هم از پارسال همین وقتها ببنید. مشکل که هم طور پا برجاست!! پارسال تو آن ور اقیانوس آتلانتیک بودیم. امسال این طرف اقیانوس. پارسال همین موقع تو دمای منفی ۱۳ بودیم. دیروز هوا این جا ۱۵ درجه بود. یه حدود سی درجه اختلاف!


۹/۲۸/۱۳۸۷

کریسمس در ليسبون


می گویند این بزرگترین درخت کریسمس اروپا هست. ( راست دروغش گردن خودشون). قرار هست هزینه تزیین این درخت رو وزارت نیرو (!) کشور پرتقال(پرتغال) پرداخت کند.
من خودم عکس خوبی از این درخت ندارم. اما شما می توانید درخت رو این تو این سایت ببنید.
نسبت به آلمان بخواهم مقایسه کنم. زرق و برق کریسمس تو این کشور خیلی کمتر هست. خود کشور هم که خوب کلا یه کشور درجه دوم اروپا حساب میشه. ( یه دوست پرتقالی به شوخی می گفت اروپا از فرانسه شروع میشه این جا اروپا نیست.)

اکثر مردم کشور کاتولیک هستند. بنابراین مراسم کریسمس اینجا خیلی جدی گرفته میشه.
من که خودم امسال اصلا در حال و هوای سال و نو و کریسمس نیستم. تنها کاری که کردم تنها سه یورو دادم برای دخترک با سانتا عکس گرفتم. فکر می کنم تو این اوضاع بد مالی همون بهتر آدم بیشتر پس انداز کنه. آدم آز فرداش که خبر نداره!


بحران مالی و ورشگستگی که گریبان دنیا رو گرفته از دهه ۱۹۳۰ بی سابقه هست. آن رو که نتوانستند کنترلش و جمع و جورش کنند آخرش به جنگ جهانی ختم شد. این یکی رو خدا به خیر کنه!

خیلی از کمپانی ها بزرگ اعلام ورشکستگی کردند. خیلی از طرحهای تحقیقاتی متوقف شده خیلی از دوستانم کارشون رو از دست دادن. خیلی ها خونشون رو بانک برای حراج گذاشته دیگه جایی برای جشن گرفتن و شادی کردن سال نو نمی مونه.
امسال اصلا حال و هوای سال و عید نیست.

نمی دونم این ایرانی های که از ایران می رند کانادا چرا این قدر به خریدن خونه علاقه مند هستند؟!
خیلی درست بررسی نکرده زود با بهره های بالا بانکی اقدام به خرید خونه می کنند. درحالی که هنوز یه آفر کاری درست و حسابی ندارند. استدلشون هم این هست که ما ماهی اینقدر کرایه خونه میدیم همون رو میدیم برای قسط بانکمون از ان طرف پول مون رو دور نریختیم از یه طرف دیگر صاحب خونه شدیم.
نمی دونم این استدال چقدر درست هست?! اما می دونم خونه خریدن و خونه دار شدن تو این ور آب با داخل ایران زمین تا آسمان فرق داره.

آن وقت خیلی از دوستانم برای فرار ازحراج و دادن قسط خونه از ویزا یا مستر کارتشون خرج می کنند.آن هم سر ماه پولشو پرداخت نکنی با بهره ای بالا بیچاره ات می کنه. یه وقت می بینی تا گردن تو قرض قوله بانک کردیت کارت ها فرو رفتی.

خیلی آدم باید حواسش جمع باشه یه کم محاسبات آدم اشتباه از آب در بیاید در برای همیشه رفته ته چاه.

یکی از دوستانمون یه مبلغ ​ خیلی گنده تو ویزا کارتش بدهکاری بالا آورده حالا هر چقدر دوتایی شون هم کار می کنند اول بهره کارت ازشون کم میشه بعد اگر چیزی ته حقوقشون موند می تواند از حسابشون برداشت کنند. هر چقدر هم کار می کنند بدهیشون بیشتر میشه همین طور بهره روی بهره می اید. واقعا دیگه زیر بارش خرد شدند.

واقعا خریدن خوونه, سوار شدن ماشین های مدل بالا, داشتن کارت های اعتباری متعدد بدون پشتوانه بدون داشتن کار و درامد ماهیانه ای که بتوانی قسط ها رو پرداخت کنی کلاس نیست.

چی می خواستم بنویسم؟! چی شد؟! سال نو خوبی رو برای همه دوستان آروز می کنم.
یه کم عکس ببنید!






۹/۲۲/۱۳۸۷

کریسمس در آلمان
















آنقدر آن روزهای آخر گرفتار بودم وقت نشد یه كم از كریسمس پر زرق و بررق آلمان عكس بگیریم. اینها شب آخر گرفتم.
تو پست بعدی عكس های از كریسمس پرتقال می گذارم.

۹/۲۰/۱۳۸۷

حسین درخشان



تو خبابونهای پرتقال که عین خیابونهای تهران بالا و پایین و شیب دار هست حسین درخشان تو ذهن من هست.اینترنت خونه خیلی گرون هست و شب ها هم خیلی کند. بنابراین خیلی فرصت و دسترسی به وبلاگ و نوشتنش رو ندارم.

فکر کنم ما تازه آفر کاریمون رو از پرتقال گرفته بودیم که حسین درخشان رفت پرتقال.شهر پورتو که انکار خیلی ازش خوشش آمده بود و تعریف هاش از شهر باعث شد یه مقدار جدی تر به قضیه فکر کنیم.
خوب پولش خوب بود ماهم تعریف های درخشان رو خوندیم. تشویق شدیم آفر رو با قرار داد موقت قبول کنیم.

از روزی که نوشت می خواهد برگرده من شک نداشتم که اگر برگرده جاش تو زندان هست. جمهوری اسلامی فکر می کنم تا حالا ثابت کرده که با کسی سر شوخی نداره.
دقیقا همین که یه مدت کوتاه ننوشت احساسم بهم می گفت که باید زندان باشه.

برای حسین درخشان باهمه انتقادی که به کارهاش داشتم نگران و برای خانواده اش هم نگران تر هستم.

آمیدوارم مقامات جمهوری اسلامی بخواهند حداقل تو این زمینه یه مقدار متمدانه تر برخورد کنند و حسابی مراقبت ضربه های پاشنه کفشون باشند!

حال خانواده اش رو درک می کنم که نمی خواهند خبر رو پخش کنند. شاید هم طبق توصیه های حسین فکر می کنند کار درستی آنجام می دهند.

اما من به شخصه فکر می کنم مقامات جمهوری اسلامی به تنها چیزی که جواب می دهند فشار خارجی هست. در بقیه موردی که فشار خارجی نبود خیلی راحت کارشون رو پیش بردند آب هم از آب تکون نخورد. امیدوارم اعتراض شون رو علنی کنند تا قبل از آن که خیلی دیر شود.

۹/۱۴/۱۳۸۷

(سلام)OLA

از كشور استعمارگر سابق پرتقال می نویسم. بس مسافرت های طولانی داشتم دیگه دوساعت پرواز بچه بازی هست.
انكار وارد تهران شده باشی همه چیز خیلی شبیه تهران هست. تو خیابونها بوی قورمه سبزی میاد. قیافه هاشون عین ایرانی هاست. گاهی یادم میره شروع می كنم به فارسی حرف زدن.


قبل از این كه كشور انگلیس شروع به استعمار كردن دنیا بكنه این پرتقالی ها بودند كه همراه با اسپانیا شروع به گرفتن مستعمره در سر تا سر دنیا كردند.
فكر كنم حدود سیصد سال پیش بود كه یه لززله شدید لیسبون پایتخت این كشور رو تا نود درصد تخریب كرد.بعد از آن هم دیگه این كشور به موقعیت سابق اش برنگشت.






انگلیسی ها می گویند به دوستت توضیح نده. چون بهش نیاز ندارد. دشمن هم توضیح تو رو قبول نخواهد كرد.
شما این قبول دارید؟!!

۹/۱۱/۱۳۸۷

آخرین پست


این آخرین پستی هست که از آلمان و از این خونه می نویسم. نمیدونم چرا می گویند رفتن همیشه پرغم هست!! من که خیلی خوشحالم شما رو نمیدونم؟! خوشحالتر از آنم که بخواهم براتون توضیح بدهم.

اما براتون بگم که شب رفتنم از هیروشیما( ژاپن) یکی از غم انگیز ترین شب های زندگیم بود. آنقدر غمگین که هنوز بعد از گذشت سه سال با یاد آوریش گریه ام می گیره.
کاملا ایمان دارم رفتنم از آن کشور کاملا عاقلانه و به موقعه بود.
اما به هر حال کندن از آن همه خاطرات و رفتن خیلی خیلی کار سختی بود. چقدر شب سردی بود.


دخترم می پرسه خونه جدیدمون کجاست؟!! می گم پرتقال! به میوه تو ظرف اشاره می کنه میگه: هر سه تا مون؟!! می توانیم این جا زندگی کنیم؟!!



هر چند خواهش کرده بودم به من تو بالاترین لینک ندهید. اما برادران و خواهران بالاترینی بر منت گذاشتن و ما لینک فرمودند.
هر چی فک , فامیل, آشنا, دوست در کانادا داشتم روانه این وبلاگ شدند. دیگه همه راه این وبلاگ رو یاد گرفتند. از آن جایی که اسمم بالای وبلاگ هست کلی همه نگران سلامت ام بودم. که به هم اطمینان میدم بادمجون بم آفت نداره!





Lilypie 3rd Birthday Ticker