۳/۰۵/۱۳۸۶


هر وقت این خانم اجازه داد دست از سر این لپ تاپ برداشت میایم از کشف جدیدم در مورد کشور ها و نوع تقسیم بندی شون به کشورهای درجه ۱ درجه ۲ درجه ۳ مینویسم.
گاهی وقت ها فکر می کنم نژاد پرستی خود رو برتر دیدن تو خون بعضی ها هست.

۲/۳۱/۱۳۸۶

یک تجربه


یه بار از یه دوست ژاپنی ام خواستم تا با هم سوشی درست کنیم . با این که خیلی خوشمزه شده بود اما دوست معتقد بود که خیلی خوب نیست. یادم میاید کلی نکته ریز داشت این ها فقط یادم هست.
دوستم می گفت: بریدن ماهی خیلی مهم هست . قسمت های مختلف بدن ماهی مزه های مختلف دارد. این که چه قسمت از ماهی رو ببرید خیلی مهم هست . باید ماهی رو طوری برش بدهید که علاوه بر این که خیلی نازک باشد باید دارای سطحی خیلی یکنواخت بدون بالا جایین شدن باشد. یه تکه از گوشت ماهی رو که جدا می کنید با مثلا قسمت سینه ماهی یا فقط قسمت دم ماهی باشد . اگر یه تکه از گوشت رو طوری ببرید که قسمت مختلف مثلا تو یه تکه باشد این تکه دارای چند بافت مختلف هست و مزه مطلوبی نخواهد داشت. بنابراین برش رو باید طوری بزنید که از یک ناحیه فقط یه تکه بردارید .
من رو مسئله رو تو گوشت های مختلف مخصوصا گوشت گوسفند برای کباب کردن امتحان کردم و کاملا به مزه های و طعم مختلف رسیدیم.

نمیدونم واضح هست چیزی که نوشتم؟!!
دلم سوشی واقعی می خواهد . طعم سوشی در تمام جای دیگری که خورد با آن سوشی که داخل ژاپن بود از زمین تا آسمان فرق داره . اصلا قابل مقایسه نیست. من دلم سوشی واقعی می خواد.

یه جای دینا این جوری سوشی میخورند . یه جای دیگه دنیا برای چهار تا دونه مو میزند لت پارت می کنند.

۲/۲۹/۱۳۸۶

پاسخگو

گفتم که آب از سرم گذشته . حالا شما باور نکنید با این حال من که از خاتمی هم حتی پاسخگو ترم پاسخ میدم .
میخواهم یه پست طولانی بنویسم اما از خستگی مغزم کار نمی کنه. چی کار کنم الان به قلی می گم تو میایی جای من ایم وبلاگ رو بنویسی داره مسخره ام می کنه میکه یه وبلاگ گروهی بزن یه ساعت داره حرف میزنه اما من دیگه گوش نمیدم می دونم حضرت آقا بلد نیست فارسی تایپ کنی .
می خواهم بنویسم اما خسته ام چی کار کنم؟ !! دلم واسه وبلاگ خاک خورده ام تنگ شده میسوزه چه می دونم یه جوری احساس وظیفه دینی می کنم که بنویسم . کله ام کار نمی کنه ( قلی داره حرف میزه وسطاهاش می گه وظیفه دینی من همین یه تکه حرفش رو گوش می دم این دوتا کلمه به دردم میخورده الان دیگه گوش نمیدم چی می گه فقط هر چند وقت یه بار می گم اوهوم یعنی گوش می کنم .
نمیدونم این مرض وبلاگ نویسی چی بود که من بهش دچار شدم.
نمیدونم آشپز باشی بود یا کس دیگر که فقط جوجو دنیا آمد بهم گفت زندگی آدم بعد از بچه دار شدن به دو بخش تقسیم می شه قبل از بچه و بعد از بچه.
واقعا تا بچه نداشته باشی نمی توانی درک کنی یعنی چه؟ چقدر آدم عوض میشه . اصلا تبدیل به یه آدم دیگه میشه . هر چی حرف بزنی ادعا کنی همش بعد بچه دار شدن باد هوا میشه.
تو ژاپن یه دوست ایرانی داشتم که یه دختر دو ساله داشت از ساعت ۷ صبح تا ۶ شب بچه رو مدرسه می ذاشت تمام مدت هم دنبال این بود که همون چند ساعت باقی مانده رو هم یه جوری از شر بچه خلاص شه . برای من همش جای سوال بود که این آدم اصلا چرا بچه دار شده. مش عصبی خسته بود و من هیچ وقت ندیدیم که برای بچه اش کتابی بخونه یا باهاش بازی کنه یا اصلا باهاش حرف بزنه. وقتی عصبانی بود من همش بهش می گفتم که درکت می کنم . ولی واقعا الان فکر می کنم اصلا درک نمی کردم . حالا که خودم بچه دارم تازه دارم می فهمم آن چه شرایطی داشت تازه دارم درکش می کنم.
خب چقدر مقدمه گفتم من یه سفر خیلی خیلی کوتاه رفتم فرانسه دو تا از دوستان دلخور شدن که چرا بهشون خبر ندادم . راستش من خیلی خیلی دلم میخواست که بهشون خبر می دادم اما من جای یه بچه دوتا بچه دارم که بزرگه از کوچکه خیلی بدتره . خجالتی کم معاشرت گوشه گیر. راضی کردنش تو یه مسافرت کوتاه برای دوستان وبلاگی خیلی کار سختی هست. بخصوص که آن گوشه دنیا یه جوری زادگاه و سر زمین دوران کودکی ما هم هست. طبعتا تو یه سفر کوتاه دیدن دوستان رو نمیشه تو این صفر چند روزه گنجاند . هر آن چیزی که واقعیت بود من نوشتم قضاوت با خود شما.
یه دوست دیگری که اسمش رو نمیارم هم دلخور شده بود چرا جواب آف لاین هاش رو ندادم به خودش هم گفتم من تو مدتی که سوئد بود تو خونه تلفن نداشتم چون مقامات منظم سوئد فرمودن نزدیک به ۴ ماه طول می شکه تا یه خط تلفن به ما بدهند و ما هم قرار بود ۳ ماه سوئد باشیم بنابراین اصلا خط تلفن نگرفتم. تو این مدت هم آنقدر درگیر و گرفتار بودم که از روزی که از کانادا رفتم تا وقتی که برگشتم حتی با کادرم هم تلفنی حرف نزدم.
حالا کسانی که دلخور شدند که چرا آف ها رو جواب ندادم یا ای ملی بی جواب گذاشتم شاید یه کم موقعیت ام رو درک کنند و به من بخشند که نتوانستم جواب ای میل یا آف رو بدهم یا سراغی از دوستان بگیریم. شرمنده هم دوستان گل اینترنی و غیر اینترنی

جوجو با اجازه شما هنوز جی جی می خوره . هر خانمی یا مانکی رو تو فروشگاه می بینه داد میزنه جی جی کی آبرو ریزی می کنه. یواش یواش داره حرف میزنه آن هم بیشترش به سوئدی که من خیلی نمی فهم . اولین آهنگش هم یه هم ازش رو میخوانه Twinkle, twinkle, little star به اعتراف مادرم طبق نوشته هاش این آهنگ مورد علاقه من هم بوده . هر چند ریتم این آهنگ رو می خوانه اما عاشق آهنگی خیلی خیلی بند تنبانی فارسی هست . هیچ علاقه به آهنگ خوب ایرانی نداره هر چی در پیتی تر بهتر. شاهگل آهنگش هام هم اینه
چنان باهش می رقصه یه وای وای از ته دل می گه تازه انتظار داره هم حتی آن که فارسی بلد نیستند هم تشویقش کنند .

دیگه واقعا مغزم کار نمی کنه فارسی بنویسم . شب تون بخیر. دوشنبه هم تولد مقام معظم ملکه ویکتوریا به هم شما عاشقان دلبختگان تعطیلی و استراحت مبارک . تعطیلی طولانی خوبی داشته باشید.
کلی غلط دارم می دونم اما هم من قاط زدم هم این وبلاگ و کامپیوتر . باشه تا بعد درستش می کنم.

۲/۲۷/۱۳۸۶

دیگه آب از سرم گذشته.... کسی می دونه این عکس بالای وبلاگ من کجا پریده ؟

Lilypie 3rd Birthday Ticker