۱/۱۰/۱۳۸۷

بایرامیز موبارک اولسون


خب! بالاخره تموم شد. روزهای سخت و نفس گیری بود که امشب با کمردرد شدید به پایان رسید. البته چه پایانی که خودش شروع یک آغاز هست.

سال نو همه شما مبارک با هزاران آروز خوب برای همه شما در تمام گوشه گوشه این کره خاکی . مگه میشه سال نو بیاید تبریکی در کار نباشه هرچند با کلی تاخیر.

فکر کنم این آخرین پستم از این خونه تو هالیفاکس باشه. دارم چمدان ها رو می بندم کلی وبلاگ نوشتنم می امد که تا نشستم اینجا همش یادم رفت.

براتون بگم همه وسایل خونه رو فروختم. فروختن که چه عرض کنم تقریبا بخشیدم تنها چیزی رو که ماه پیش فروختم تخت خواب دخترک بود که حتی یک شب هم روش نخوابیده بود. از شبی که تخت رو بردند تا دیشب همه قبل خوابیدن گریه کرد که تختم کجاس?!!
من باید برم آن جا بخوابم . حالا دیشب تخت خودمون را هم فروختم دیگه خالیش جمع شد میگه تخت شما هم مثل تخت من فرار کرده .


از دو سه روز پیش هم به هر کس میرسه میگه من دارم میرم جرمنی با هواپیما با ددی و مامی . هفته پیش میگه ددی میتوانی بپری از آن طرف ماه باباش میگه نه نمیتوانم . از من هم می پرسه من هم میگم نه . میگه من می توانم سوار هواپیما میشم می پرم آن ور ماه . البته همه رو انگلیسی میگه ها

امروز آخرین روز دیکر بود نیم ساعت طول کشید تا راضی شد بیاید خونه.
نه به روزهای اولش که اشک من هر روز در آورد تا رفت به این دیکر عادت کرد. حالا بازهم برای رفتن به دیکر آلمانی آن هم با زبان دیگر اوهومممممممممم اصلا نمی خواهم حتی بهش فکر کنم. وقتش که شد بهش فکر می کنم
دلم میخواست کلی از ش بنویسم و این که چه بلبل زبونی شده برای خودش ولی خب حیف که وقت نیست من هم که با پروریی تمام تا آخرین روز رفتم سرکار.

از لباس های که دقت مخصوص برای شستن می خواهند متنفرم. هر دفعه باید کلی وقت بذاری ببری بدی ۶ تا ۱۲ دلار پیاده بشی تا یه لباس ناقابل شسته تمیز بشه بره تو کمد. لباس باید بره تو لباسشویی باید بره تو خشک کن بعد پوشیده شه. متنفرم از لباسی که این جوری نباشه.

۱۲/۱۸/۱۳۸۶

سربو

با این که من از سوئد ها خوششم نمی یاد . متنفر نیستم ها اما ازشون خوشم هم نمیاد. خیلی یخ و سرد و بی مزه هستند. اما به قول یه دوست ایرانی سوئدی مون راه حل های خوبی برای زندگی دارند.
مثلا یه نوع زندگی تو سوئد متداول هست که اگر اشتباه نکنم بهش می گویند سربو
شاید تا به حالا زیاد شنیده باشید که دو نوازدواج نکردن ولی باهم زندگی می کنند.حالا این مدل زندگی سربو دقیقا عکسش هست. یعنی دو نفر باهم ازدواج کردند اما جدا جدا زندگی می کنند .

شاید به نظر شما خنده دار بیاد اما من فکر می کنم این خیلی روش خوبی هست . مخصوصا برای من و این الفی الفی که تو زندگی هر کدومون از یه چیز خوشمون می یاد و یه سازی می زنیم .
مثلا من به قول الفی الفی عین این دهاتی کله سر ( میرم گوسفند بچرونم) بلند می شم . از همون کله سحر عاشق سر وصدا روز رو با یه موسیقی تند شروع کردن دوش گرفتن و یه صبحانه مفصل خوردن شروع می کنم . الفی الفی لنگ ظهر که چه عرض کنم دم غروب از خواب بیدار میشه یه قهوه به یه کمی شیرینی یا سریال بد مزه میخوره آرام بی صدا بدون دوش گرفتن ( همیشه نصف شب حموم میگیره آن حداقل سه ساعت) میره پشت میز کارش تا ۴ صبح یه نفس کار می کنه بعد میاید آن وقت تازه نهار می خوره . تا امروز که من خدمت شما هستم ندیدم که این حداقل دو روز در یک ساعت مشخص غذا بخوره حالا هر وقت شد میخوره مهم نیست . بر عکس من که باید هر روز سر ساعت غذا بخورم فکر تمام روز رو گیج و منگم .

گاهی وقتها فکر می کنم من عین ماشین هستم همین که روتین زندگی ام به هم میخوره همون از صبح بیدار شدن بهم میخوره آن روز تبدیل به یه آدم دیگه میشم.
حالا با این شوهری که من دارم با این خصوصیات اخلاقی که من دارم ببین چه شتر گاو پلنگی میشه . چاره اش چیه ؟!! به نطرم تنها چاره همین مدل زندگی سربو هست به محص این که وضع مالی خوب بشه یه خونه دو طبقه میگیریم هر کدوم تو یه طبقه ساز خودش رو میزنه .
البته فعلا که به طور طبیعی دجار زندگی سربو شدیم . الفی الفی رفته انتاریو . دختر ه از صبح تا شب هزار بار می پرسه ددی من کجاست ؟ آي میس مای ددی . حالا الان بریم خونه ددی هست ؟ بعد هم لب و لوچش رو آویزون می کنه میگه ددی داره کار می کنه .فردا میاید .
البته ناگفته نماند که دختره هم انکار ازمدل زندگی سربو بدش نمیاید. هر وقت می خواد بره رستوران میگه فقط من و تو ددی نیاید .




راستی این قدر پرت و پلا گفتم من تا حالا به شما گفته بودم مزخرفترین جای دنیا برای زندگی کردن ژاپن هست. تا وقتی که توش هستی نمی فهمی چه زندگی مزخرفی داری همین که ازش زدی بیرون تازه می فهمی که روزگار نکبتی داشتی و خودت خبر نداشتی.
برای جمله پایانی هم جونم براتون بگه که ای کاش ای کاش این استان به این خوشکلی کانادا با این همه قابلیت توسط یه افرادی فقط یه کم فقط یه کم لایقتر از این که الان هیا تو این ده سال گذشته بوده اداره می شد .
فکرش بکن فقط اگر این افراد فقط یه کم فقط یه کم لایق تر بودند این شهر این هم به جای پیشرفت پسرفت نمی کرد. شیطونه می گه تمام این افراد رو صادر کنم ایران ها انصاف آن جا در کنار هم نوعانشان بی عرصه شان جای بهتری برایشان خواهد بود . این طور نیست ؟!!!!!

امشب حالا هر کشور رو زمین بود گرفتم ها

Lilypie 3rd Birthday Ticker