دیشب هی نوشتم هی دیلت کردم. هی نوشتم باز دیلت کردم. الان چند وقته هی می نویسم هی دیلت می کنم. یا اصلا پابلیش نمی کنم.آخرش هم چند خطی که نوشته بودم پریدبا خیال راحت گرفتم خوابیدم.
راستش حوصله ندارم هی خودم رو توضیح بدهم. هی بگم بابا این نظر منه حکم کلی نیست. این اتفاق برای من افتاده من این حس به من دست داده. اصلا ولش کنید. گاهی وقتها ایرانی ها رگ غیرت آلمانی شون از خود آلمانی هم بیشتره. این خیلی خودش موضوع مهم و جالبی هست.
گاهی وقتها از این همه تعصب خندم ام می گیره.
برعکسش رو نمیدونم اما برای کسانی که به سیستم آمریکا و کانادا خو کردند. زندگی در اروپا مخصوصا در آلمان خیلی وحشتناک سخت هست. سخت تر از آنی که تصورش رو می کردم. اعتراف می کنم رسما کم آوردم و بریدم.
دلم واسه دیدن قیافه های شاد لبخند های های ساده مردم تنگ شده. دلم برای یه قهوه حتی از نوع آبکی حتی از نوع تیم هورتونیش تنگ شده . آهای مردم من دلم تنگ شده دلم می خواد فریاد بزنم به هم بگم که چقدر این جا احساس غربت می کنم.
واقعا کسانی که آلمان پناهندگی گرفتند باید یه مدال صبر استقامت و تحمل هم بهشون داد. دمتون گرم بابا...