۱۲/۰۸/۱۳۸۵

خاک سرد

دل دماغ وبلاگ نوشتن ندارم. اما خاک خوردن این کاکتوس بدبخت افسردگی و وضعیت خرابی روحی من رو بدتر می کنه. گفتم بنویسم شاید یه کمی حالم بهتر شه!!
آنقدر حالم خرابه که حتی نتوانستم به دوست نادیده ام غم از دست دادن پدرش حتی تسلیت بگم.
من رو می بخشی پروانه جان که تا حال بهت تسلیت نگفتم . انکار قسمت بود ما با هم در غم از دست دادن پدرمان سوگوار و همدر باشیم.
از وقتی که پدرم با یک دنیا آروز و حسرت فوت کرد من انکار در دنیای دیگری هستم. هر تسلیتی داغ دلم رو تازه تر می کنه و حالم بدتر و بدتر میشه.
بچه که بودم همش فکر می کردم چقدر بی رحمی که می گویند خاک سرده و بعد از مرگ عزیزان آدم درد نبودنشون رو فراموش می کنه.
حالا فکر می کنم که چقدر خوبه که خاک سرده و آدمها قدرت فراموش کردن دارند . تا حالا فکر کردید اگه این جوری نبود و آدمها نمیتوانستند و تحمل غم از دست دادن عزیزانشون رو نداشتند چقدر دنیا و زندگی سخت می شد.

می گویند زمان بهترش می کنه . اما انکار برای من هر چه زمان بیشتر می گذره غمش سنگین تر میشه. هنوز باورم نشده که دیگه پدر ندارم.
پدرم من به اندازه همه دنیا غمگین ام .

هیچ نظری موجود نیست:

Lilypie 3rd Birthday Ticker