۱۰/۰۸/۱۳۸۶

2008 سال موش


کلی شب کریسمس به ما خوش گذشت . مرسی از همه دوستان گلم که می دونم این جا هم می آیند. مرسی که آمدید و کلی شب خوب و به یادمادنی برامون ساختید.
با یه دنیا آروز خوب برای همه میریم که سال نو رو هم جشن بگیریم . جای همگی خالی سال نو همتون هم مبارک.*
اگه این دختره اینقدر این ور آن ور نرفت گذاشت من دوتا عکس خوب ازش بگیریم با کلی حرف و عکس دخترک بر می گردم .
کلی مدرک دارم که ان عکس پست قبل یعنی منظره خونه ما در قلب شهر هست. با کلی مدرک بر می گردم . من ثابت می کنم. الان وقت ندارم .


* این تبریک سال نو گفتن هم تو این کشور دردسر شده ها حالا می یام جریانش رو براتون می نویسم



۱۰/۰۳/۱۳۸۶

Happy Holidays


این عکس از پشت پنجره خونه ما است. از پارسال تا الان چند بار آدرس من عوض شده. امسال یه دونه هم کارت برای کریسمس از دوستانم دریافت نکردم. ( چقدر غم انگیز) این هم از دردسر های زیاد جابه جا شدن هست.
میشه من ادرس بدهم شما برای من کارت کریسمس وسال نو بدهید؟!!

۹/۲۹/۱۳۸۶

روزمرهای من

دخترک خوابیده. من تازه کارم تموم شده یه عالمه روزمره دارم که می خواهم بنویس . الفی الفی تا من دست به کیبورد می شم از آفیش می آید خونه. وبلاگمن نصف نیمه میمونه. حالا تا ۳ صبح هم من کتاب نخوانم یا وبلاگ ننویسم ازش خبری نیست. باید یه ساعت یه ساعت زنگ بزنم آن هم هی می گیه نیم ساعت نیم ساعت دیگه می یام ولی خوب خبری ازش نیست. هاهاها تا برم سر وبلاگ پیداش میشه

رفتم موهام کوتاه کردم . یه ۴۰ تا ناقابل پیاده شدم . آنی هم که میخواستم نشد. بعدش رفتم دنبال دخترک از دیکر بگیرمش . وقتی می رم دنبالش از دور بدو بدو می یاد چنان گردنم رو سفت بغل می کنه مامان جون مامان جونم می گه که من تمام راه تا دیکر رو این صحنه مجسم می کنم با لبخند بر لب تند تند راه تا دیکر رو تقریبا میدوم.
امروز تا منو دید بعد از مامان جون ماچ بوس و اینها زودی گفت . مامی کاتی کردی یی . یعنی موهات رو کوتاه کردی؟ نمیدونمی چقدر من خوشحال شدم از این که فهمید من موهام رو کوتاه کردم . از سپتامبر گذشته تا حالا این سومین بار هست که موهام رو کوتاه کردم هر بار هم مدلش با آنی که میخواستم زمین تا آسمان فرق داشت . این آخری رو که دیگه با خون دل تحمل کردم تا کمی بلند بشه بلکه بشه ازش یه مدلی در آورد . ولی خب بازهم آنی نشد که میخواستم .
از سپتامبر سه بار موهامو کوتاه کردم یه بار هایلایت کردم یه بار رنگ کاملا کردم آما این الفی الفی اصلا متوجه نشد.شاید امشب هم اصلا نفهمه ...

داریم روزگاری سخت که نه یه مرحله گذر رو می گذرونیم . این دروه باید تموم بشه باید یه کم صبور باشیم. دیشب الفی الفی میگه دیگه از این دهات حالم بهم میخوره . دلم برای یه زندگی درست حسابی تنگه شده .میگم زندگی درست حسابی چیه ؟!! میگه همون چیزهای که داشتم و الان ندارم . می گم چی داشتی الان نداری می گه . دلم میخواد بابا تو شهر زندگی کنم نه دهات . دلم اتوبان میخواد . دلم میخواد با ماشین ساعت ها تو یه اتوبان راننگی کنم. این جا یه دهات بیش نیست . یه اتوبان نداره. دلم میخواد یه جا شلوغ باشه با یه عالمه آدم نه فقط ۲۰ میلیون آدم. من تو شهر شلوغ بزرگ شدم برام سخت تو همچین جای زندگی کنم.
حالا من می گم دلم یه مزرعه میخواد توش سبزی بکارم . اسب داشته باشم اسب سواری کنم. با اسب برم سر کار ...


خدایش می بیند ما چقدر تفاهم داریم.من دهاتی دهاتی آن شهری . ولی واقعا من هم دیگه خسته شدم. نمیتوانم زیاد وسایل خونه بخرم همش می گم موقت هست باید برم .بعد باید همه چیز رو بزارم برم . چرا پول بیخود بدم . واقعا دلم می خواد برم نویورک یا ونکور یا هر شهر بزرگ دیگه دیگه من هم خسته شدم . انکار زمان رفتن کم کم داره میره . الان چند ماه یه جا ساکن شدیم کپک زدیم.هاهاها
.
واقعا این که میگویند چقدر دنیا کوچکه راسته ها. داشتم تو اینترنت می گشتم. به این وبلاگ رسیدم و کشف جالب که عمه شوهرک الفی الفی معلم مدرسه این اقا بوده با مزه نیست.
تازه یه چیز دیگه هم کشف کردم. ان دیگه بامزه که نه خیلی نوبره. الفی الفی عضو یه کمیته علمی تو ایران هست ولی خودش روحش هم خبر نداره . تازه زمانی هم بوده که اصلا ایران نبوده . انکار ازش استفاده ابزاری شده با بدجنسی تمام بخوانید.

خب بازم وقت من تموم شد باید برم ولی خدایش این وبلاگ رو بخوانید تمام کارهاش عین ناناز من هست دیگه نیاز نیست من چیزی بنویسم. اصلا کی میگه همه بچه شبیه هم هستند

۹/۲۸/۱۳۸۶

نگاه همه جانبه

تا حالا دقت کردید که وقتی آدم هر چیزی رو از یه زوایه و مکان ببینه نظرش در مورد همون موضوع از یه دید دیگر و زاویه یا مکانه دیگر چقدر فرق داره و متفاوت هست؟!!

مثلا من وقتی از ژاپن آمده بودم کانادا رفتم برای دختره دیکر پیدا کنم. به همه دیکرهای این جا سر زدم آنقدر به نظرم کثیف و غیر قابل تحمل و عقب مونده می آمد که اصلا نمی توانستم به خودم بقبولانم که حتی برم تو لیست انتظارثبت نام کن و دختره رو به همچین جایی بسپرم.
یادم می آمد یکی از آن جای های که رفتم دیکرYMCA بود . آنقدر این دیکر به نظرم کثیف و فقیر بود که اصلا وسط توضیحات مربی اش گذاشتم رفتم.
حالا همین دیکر از اول دسامبر به دختره جا داده آنقدر من از این موضوع خوشحالم که حد نداره . واقعا نمی دونید چقدر دیکر سنت جوزف افتضاح بود که الان این دیکر به نظرم بهشت و تمیز ترین جای دنیا می آید. خیلی خوشحالم ک هدختره دیگه آن جا نمیره.

در مورد ایران هم من وقتی خارج از ایران هستم واقعا یه چیزهای برام غیر قابل تحمل هست . مثلابیاد به چکمه من گیر بده یا مثلا در مورد نوع لباسی که پوشیدم ازم بازخواست کنه .
اما همین خود من بارها تو ایران با خونسردی روسریم رو کشیدم پایین سرم رو انداختم پایین راهم کشیدیم تندی رفتم تا دچار دردسر بزرگتری نشم.
تابستان همین امسال دقیقا فردای روزی که رسیدیم تهران تو میدان ونک بچه بغل خانمی من رو کشید کنار گفت: گفت این چیه پوشیدی؟!! گفتم یه پیراهن مشکی با یه شلوار سفید. فکر نمی کنم اشکالی داشته باشه . گفت تو بچه به بغل خجالت نمی کشی از خودت این جوری لباس می پوشیدی؟
اول باهاش بگو مگو کردم. برگشت گفت ک خیلی زبون درازی کنی بد جور حالتو می گیریم. دیدیم هوا پس هست . گفتم:
( خب! من برای یه سری کار اداری با دختره تنها رفته بودم تهران و نمیخواستم دچار دردسر بزرگ تر بشم) من تازه رسیدم تهران دارم می رم لباس مناسب بخرم .
الان هر وقت به رفتاری که کردم فکر می کنم از خشم به انفجار می رسیدم . نمیدونم چرا آن موقع تنوانستم این رفتار توهین آمیز رو تحمل کنم و حتی حاضر شدم توضیح هم بدهم که چرا این رفتار ناشایسته با بچه در بغل از من سر زده . الان از این ور مرز که نگاه می کنم به خودم می گم من چطور آن همه توهین و تحقیر رو تحمل کردم . به کسی چه من چی پوشیدم . کاش محکم وا می ایستادم زیر بار حرفش نمی رفتم هر اتفاقی هم می افتاد مهم نبود.نمیدونم واضح هست که چی می خواهم بگم یا نه ؟!


خیلی وقت ها فکر می کنم این موضوع انتخابات و رای دادن هم یه چیزی شاید مثل همین مثال ها باشه . شاید خیلی چیز ها که ما از این جا خیلی بد و زشت عیر قابل تحمل می بینم واقعا از داخل خود ایران اینقدر زشت خنده دار به نظر نیاید.
ولی هر جور فکر می کنم و از هر دیدگاهی سعی می کنم ببینم اصلا نمیتوانم قبول کنم باز یه عده ای بخواهند شعار دموکراسی بدهند. دنبال اصلاحات از نوع خاتمی هر چیز دیگر داخل این قانون اساسی و با این حرفهای از این قیبل باشند.

نمی دونم می گویند فقط این احمق ها هستند که نظرشان عوض نمی شوند. شاید یه روز نظرم عوض شد ولی به نظرم این انتخابات این برگه رای تنها سهم من از دموکراسی ما باید از داخل خودمون رو عوض کنیم ووو از این قبیل حرفها که کم کم داره حداقل تو وبلاگستانه رونق پیدا میکنه . هیچ چیز جز تقسیم شدند چند تا شغل نون و آب دار بین چند دسته افراد داخل نظام نیست. این بازی انتخابات رای دادن این بد هست آن یکی بدتر هست بازی دموکراسی بدون هیچ حداقلی... چی بگم من فقط می دونم من وارد این بازی نمی شم .

۹/۲۶/۱۳۸۶

نمایشنامه


سخنگو آقای احمدی نژاد در آخرین مصاحبه اش گفت : ما با برخوردهای خیابانی زیادی هم موافق نیستم.
از طرف دیگر جناب سردار رادان فرمودند : ما با برخوردهای خیابانی هم خیلی موافق هستیم.

خب ! یواش یواش دسته بندی های سیاسی جدید داره مشخص میشه . از یه طرف اصلاح طلب اصولگرا با رهبری آقای آحمدی نژاد داریم . از طرف دیگر هم اصولگر اصلاح طلب با رهبری سردار رادان.
زیر سایه شورای نگهبان تنها این دو نفر هستند که دوره بعد انتخاب می شوند . که خدا رو شکر تمامی سلیقه های سیاسی مردم رو هم کاملا پوشش می دهند.
حالا داریم صحنه انتخابات پرشکوه و یه برگ رای که آن هم تنهاسهم ما از دموکراسی هست.

صحنه آخر هم مردم حیران با یک برگه رای به دست ...


این هم برای رفع بد اخلاقی احتمالی بعضی ها مستر پرزیدنت بیا با هم راه بریم

*این ایده از شوهر بود . هر چی فحش بد و بیراه هست به آن بدهید اردتمند شما تیلا

۹/۱۵/۱۳۸۶

غمی در ساحل


این جا ساحل هالی فاکس هست. روز پنج شنبه شش دسامبر سرما سهمگین بر ساحل حکمفرماست . باید خوب گوش کنی. خواهی شنید. حتما خواهید شنید. باید حس کنی علاوه بر سکوت سنگینی که بر ساحل سردش حکم فرماست رد پا غمی سنگین نه تنها در گوشه و کنار ساحل بلکه در نقطه نقطه این شهر هم خواهی دید.
باید چشمها رو باز کنی گوش ها رو تیز کنی زمان رو به عقب ببری به عقب و باز عقب تر . دقیقا روز پنج شنبه شش دسامبر سال ۱۹۱۷. روز سرد ولی آفتاب شهر زنده بیدار در تکاپو مراسم کریسمس و سال نو.

کمتر کسی باور می کند تا قبل از غروب خورشید هزاران نفر خواهند مرد و صدها نفر دیر نیز به دنبالشان راهی خواهند شد.
حادثه ای که فقط بیشتر از نه هزار نفر زخمی و نقض عضو در بزرگترین انفجار تاریخ که تا قبل از آن دنیا به خود دیده بر جا گذاشت.

در ساعت هشت و چهل دقیقه صبح مون بولان کشتی دولتی فرانسه که حامل مواد منفجره و تجهیزات جنگی بود با کشتی نروژی که قصد بار گیری داشت تصادم کرد.
کشتی فرانسوی ده دقیقه بعد از تصادم اتش گرفت. مردم شهردوان دوان به کنار ساحل آمدند به آتش سوزی خیره شده بودند.
در ساعت نه و چهار دقیقه حدوا بیست و پنچ دقیقه بعد از برخورد دو کشتی انفجار بزرگی به قوع پیوست که تا سطح دو کیلومتری رو با خاک یکسان کرد.
این انفجار موجب یک سونامی در ساحل شد. تمامی درختان را کند . راه آهن را تکه تکه کرد و ساختمانها را ویران و قطعات کشتی رو به هر گوشه ای پرتاپ کرد.
ولی هنوز فاجعه دیگری در راه بود . روز بعد از انفجار برف و بوران شهر زخمی و بی در وپیکر را در هم پیچید. ۴۰ سانتی متر برف بارید. بسیاری از زخمی های که زیر این برف دفن شدند و هرگز پیدا نشدند. مردم برای فرار از سرما به هر جایی پناه می برند. تمامی شیشه ها شکسته شده بود و مردم برای جلو گیری از سوز سرما از کاغذ و فرش و موکت و هر چیزی که در دسترس داشتند برای پوشش استفاده می کردند.
تمامی تلاش ها برای خاموش کردن تش سوزی به کار گرفته شد ولی کوری و کشته شدند نزدیک به دو هزار نفر حاصل این تصادف وحشتناک بود.
اسم ۱۹۵۰ نفر به عنوان قربانی این حادثه ثبت شده و موجود هست. ۱۶۰۰ نفر در همون ساعت اولیه انفجار جان باختند. ۹۰۰ نفر زخمی و ۶۰۰ نفر به طور خیلی جدی آسیب دیدند یا دچار نقض عوض شدند. ۱۶۳۰ خانه به طور کلی در آتش سوزی این انفجار ویران شدند. ۱۲۰۰۰ خانه آسیب جدی دیدند. ۶۰۰۰بی خانمان و ۲۵۰۰۰ نفر بدون هیچ گونه سر پناه و مکانی.
این انفجار مردم نواسکوشیا را بیشتر از جنگ جهانی اول به کشتن داد. کشته شدگانی که ۶۰۰ نفر آنان زیر ۱۵ سال سن داشتند.

بزرگترین انفجار تاریخ
این انفجار که هنوز بزرگترین انفجار غیر اتمی جهان هست. انفجاری معادل سه کیلو تن تی ان تی بود که در مقایسه با پسر کوچک ( بمب اتم هیروشیما ) با قدرتی معادل ۱۳ کیلوتن تی ان تی هست.
هر ساله دولت و مردم نواسکوشیا به پاس کمک بی دریغ و بلافاصله صلیب سرخ و شهر باستن درخت بلند کریسمس به این شهر هدیه میدهد




می دونم کلی غلط غولوط داره می دونم مطلب بریده بریده نا پیوسته هست. اما این مطلب رو من دیشب ساعت سه ونیم شب نوشتم که بعدش هم اینترنتم به علت خربی مودم قطع شد . الان هم آنقدر خسته ام که نا ندارم درستش کنم. با عرض معذرت از همه که کامنت گذاشته بودم زدم اشتباهی کلاش رو دیلت کردم . خوشبختانه صفحه جلوم باز بود همش رو کپی کردم. خیلی ببخشید که کامنت ها هم پرید.


.

۹/۱۰/۱۳۸۶

چرا و به چه علت

هر ایرانی که من می شناسم و با غیر ایرانی ازدواج کرده همشون بچه هاشون اسم ایرانی دارند. چرا ؟ یعنی طرف خارجی در مقابل اسم ایرانی هیچ حرفی برای گفتن نداره؟ یا خدا نکرده اگر اسم یه بچه دورگه نیمه ایرانی خارجکی باشه تمدن ۲۵۰۰ ساله به خطر می افته .
شما که سواد دارید حساب دارید کتاب دارید بگوید چرا و به علت ...

Lilypie 3rd Birthday Ticker