۵/۰۳/۱۳۸۷

نوشتن یا ننوشتن

هر چی می خورم سیر نمی شم. باز احساس گرسنگی دارم. بعضی وقتها این جور می شم. خیلی وقت بود این حس رو نداشتم. آخر دوره ژاپن خیلی برام پیش می آمد. این دوره آلمان خیلی شبیه دوره ژاپن شده.
دیشب هی نوشتم هی دیلت کردم. هی نوشتم باز دیلت کردم. الان چند وقته هی می نویسم هی دیلت می کنم. یا اصلا پابلیش نمی کنم.آخرش هم چند خطی که نوشته بودم پریدبا خیال راحت گرفتم خوابیدم.
راستش حوصله ندارم هی خودم رو توضیح بدهم. هی بگم بابا این نظر منه حکم کلی نیست. این اتفاق برای من افتاده من این حس به من دست داده. اصلا ولش کنید. گاهی وقتها ایرانی ها رگ غیرت آلمانی شون از خود آلمانی هم بیشتره. این خیلی خودش موضوع مهم و جالبی هست.
گاهی وقتها از این همه تعصب خندم ام می گیره.

برعکسش رو نمیدونم اما برای کسانی که به سیستم آمریکا و کانادا خو کردند. زندگی در اروپا مخصوصا در آلمان خیلی وحشتناک سخت هست. سخت تر از آنی که تصورش رو می کردم. اعتراف می کنم رسما کم آوردم و بریدم.

دلم واسه دیدن قیافه های شاد لبخند های های ساده مردم تنگ شده. دلم برای یه قهوه حتی از نوع آبکی حتی از نوع تیم هورتونیش تنگ شده . آهای مردم من دلم تنگ شده دلم می خواد فریاد بزنم به هم بگم که چقدر این جا احساس غربت می کنم.


واقعا کسانی که آلمان پناهندگی گرفتند باید یه مدال صبر استقامت و تحمل هم بهشون داد. دمتون گرم بابا...

۷ نظر:

ناشناس گفت...

:-)
:-*

ناشناس گفت...

ببین اینجا چیه که تازگیها یکی از آلمان اومده و می گه که اونجا مردم گرمتر بودند.

ناشناس گفت...

سلام
چرا ؟؟؟؟
من که یک سفر لندن بودم خیلی بهم خوش گذشت

امیربلندیان گفت...

تیلا جونم میدونی که هر وقت دلت تنگید باید یه تک پا بیای پیش هاله...البته اینروزا اونم سرش خیلی شلوغه و گرفتار.اما بهرحال ماها اونجائیم نازنین.

ناشناس گفت...

سلام
خوبه ادم با وجود اینکه دوره
احساس نزدیکی کنه ویادش نره که هنوز ایرانیه
این دلتنگی هیچوقت تموم نمیشه
ولی با همین نوشتنا کمی تسکین پیدا می کنه
کاش می شد یه کم هوای ایران برات می فرستادم
خیلی خوبه اینجا
همونجوریه که یادته
مردمی ساده
با صفا
با احساسات ساده
بوی خیابوناش حتی توی گرمای طاقت فر سای این ماه
داغی اسفالتش
که بینی تو می سوزونه
فروشنده هاش
تاکسیاش
هیچکدوم تغییر نکرده
واین خیلی خوبه
حتی ترافیکشم با حاله
و ورود به طرحش وقتی که جریمه می شی کیف داره
اینارو گفتم شاید یه کم یاداوری ارومت کنه
ناراحت نشی یه موقع دلتنگیت بیشتر بشه
چشاتو ببند وتو فکرت بیا یه سری بزن خوش می گذره

... گفت...

سلام تیلا جون . ببین که من توی این بیست و چند ساله اینجا چی کشیدم...البته نمیخوام غلو کنم , اینجا تونستم آزاد زندگی کنم چیزی که تو مملکت خودم برام مقدور نبود و این آلمانیها هم همه جور امکانات در اختیارم گذاشتن تا بتونم پیشرفت کنم ولی خوب هنوز بعد از این همه سال تعداد دوستان المانی که میشه واقعا بهشون گفت دوست از انگشتان یک دست هم تجاوز نکرده . ولی خوب همین که یه دمت گرم به ما گفتی ازت ممنونم . مراقب خودت باش . دلت هم گرفت ما اینجاییم خانومی . ایمیل بزن . سبز باشی .

ناشناس گفت...

سلام به تيلاي عزيز
فكر كنم الآن نزديك دو سال و ده واه و دو هفته است كه از هم بي خبريم ( به حساب كنتور پايين وبلاگ) البته بيشترش تقصير منه كه خيلي كمتر از گذشته براي وبلاگ وقت ميذارم...
به هر حال هميشه به يادت هستم و براي تو و خونواده عزيزت بهترينها رو آرزو مي كن.
اميدوارم دلتنگيهاي نوع آلمانيت هم خيلي زود برطرف بشه

قربانت - رضا - آبچينوس

Lilypie 3rd Birthday Ticker