۸/۰۲/۱۳۸۷

۷/۲۶/۱۳۸۷

موزه شهر لندن

اگر گذرتون به لندن افتاد من پیشنهاد می کنم برید موزه لندن رو ببنید. البته اگر به تاریخ شهر لندن علاقه مند باشید.


تو این موزه شما تاریخچه شهر لندن رو خواهید دید. این ربطش به لندن چیه؟!!

می دانستید آتش سوزی مهیب یکی از بزرگترین بد بختی های شهر لندن بود. این آتش سوزی روز یکشنبه دوم ستمبر هزارو ششصد و شصت و شش آغاز شد. پنج روز بعد چهار پنجم شهر تخریب شد و هزاران نفر خانه هایشان رو از دست دادند.
سالها طول کشید تا لندن دوباره مثل قبلش ساخته شد. مردم به آرامی به شهر برگشتند و کار و تجارت خودشان دوباره از سر گرفتند. اما خیلی از مردم هرگز به شهر برنگشتند.
بیشتر اطلاعاتی که از این آتش سوزی بدست آمده از کتاب ها و نقاشی ها و خاطرات روزانه مردم هست.
تو این موزه شما تاریخچه این آتش سوزی رو می بینید.

شهر لندن قبل از سال ۱۶۶۶ چه شکلی بود؟
لندن شهر غمگینی بود. یک سوم شهر در سال ۱۶۶۵ از طاعون مرده بودند. انگلیس در گیر جنگ با فرانسه و هلند و اسپانیا بود.
مردم از بیگانگان وحشت داشتند و درگیری بین دو مذهب کاتولیک و پروتستان بود.
شهر در ریسک اتش سوزی بود. خانه ها از چوب در کنار خیابانهای باریک و تنگ به هم چسبیده بود.
آتش سوزی خیلی شایع بود. حداقل شش آتش سوزی بزرگ در سال ۱۶۰۰ سال رو سوزانده بود.
چندین پیشگویی در مورد آتش سوزی شهر لندن وجود داشت که عاقبت به حقیقت پیوست.

مردم از چوب برای گرم کردن خانه و پختن غذا و از شمع برای روشنایی استفاده می کردند.
می دانید مردم برای تست دما روی این اجاق گاز ها تف می کردند! اگر تف صدا می داد از طرز صدای دما اجاق گاز رو می دانستند.



خونه ها این شکلی بودند.


شهر لندن قبل از لندن
نیم میلیون سال پیش



چیزهای که بعد از آتش سوزی به جا ماند.


معلم مدرسه ای در حال توضیح دادن آتش سوزی برای بچه های مدرسه هست.




بعد از آتش سوزی این خبر تو داخل و خارج انگلیس پیچید. روزنامه های خارجی با عکس در مورد این حادثه نوشتند.
چارلز دوم دستور داد برای همدردی با مردم رو یکشنبه ده اکتبر مردم روزه بگیرند. مردم از همه جا برای مردم لندن پول و کمک فرستادند.





چه طوری تو خیابان کویین از آتش جان سالم به در برده نمی دونم!



نردبان بلوط ۵.۶ متری متعلق به اوسط قرن اول


چارلز دوم پادشاه انگلیس در آن وقت




در شهر لندن سال ۱۶۶۶ آتش نشانی وجود نداشت. هر ناحیه و منطقه برای خودش تبر کلاه آتش نشانی و نردبان در مواقع آتش سوزی داشت. این تجهیزات معمولا تو کلیسا ها جمع می شد.
تکنولوژی ماشین آتش نشانی خیلی ساده و معمولی بود. ماشین آتش نشانی پمپ اب داشت ولی خیلی قوی و موثر نبود.
تو سال ۱۶۶۶ بیمه خانه وجود نداشت. مردم شهر بعد از آتش سوزی باید خودشان دوباره خانه هایشان رو می ساختند. این مشل باعث شد که کمپانی بیمه شروع کردند به بیمه کردند خانه ها و هر کمپانی برای خودش سازمان آتش نشانی خاص درست کرد.
اولین سازمان آتش سوزی در سال ۱۸۶۶ دویست سال بعد از این آتش سوزی بزرگ تاسیس شد.

چقدر شهر لندن بر اثر این آتش سوزی تخریب شد؟
حداقل ۴۳۶ جریب به اضاف چهار ینچم شهر که یک سوم کل شهر لندن در این آتش از بین رفت.به اضافه دیوار های حومه شهر .

چقدر این آتش سوزی هزینه برداشت؟
هزینه خسارت دور و بر ده میلیون پوند بود. خیلی از بازرگانان خارجی سرمایه هاشون رو تو این شهر از دست دادند. خیلی از مردم به علت بدهی و خسارت ناشی از این آین آتش سوزی راهی زندان شدند.

چه بر سر مدرسه ها آمده؟
خیلی از مدرسه ها سوختن و هرکز باز نشدند. بزرگترین مدرسه شهر کاملا از بین رفت و تا ۱۸ ماه بازگشایی نشد. شما در مورد احساس بچه خا آن وقت برای از دست رفتن مدرسه هاشون چه می کنید؟چه احساس داشتند بچه از این فاجعه؟!!

چقدر مردم مردند؟
هیچ آماری وجود نداره. شاید کمتر از ده نفر گزارش شده. اما هیچ گزارشی از تعداد مجروحان و کسانی که بعد از حادثه از بادهای سرد مردند وجود نداره.
چقدر خانه و کلیسا از بین رفت؟
حداقل ۱۳۲۰۰ خانه و ۸۶ تا کلیسا از کل ۱۰۹ کلیسا. فقط ۵۱ کلیسا و ۹۰۰۰ خانه دوباره ساخته شد.



آسیاب الاغی؟!!

نمایی از زندگی مردم عامی در آن دوران

مدل موهای آن وقت

نمی دونم ارتفاع این چراغ چقدر بود اما از طبقه اول به طبقه سوم موزه می رسید.



من این عکس ها رو بر منبای همون که تو موزه چیده شده بود گذاشتم. فکر کنید همان طور دارید تو موزه جلو می روید و اینها رو می بیند. البته موزه خیلی بزرگتر و گسترده تر از این حرفهاست. من فقط یه قسمت خیلی کوچک ان رو براتون نوشتم که امیدوارم خوشتون بیاد و حتما از این موضوع دیدن کنید.




۷/۲۵/۱۳۸۷

گل در چمن


یه رشتی رو جون به جونش کنی) خودم رو عرض می کنم) باقلاقاتقش یا همون گل در چمن اش باید یه خط در میون هم شده به راه باشه.
اصلا میگه میشه رشتی بود و باقلالی قاتوق نخورد؟!!
یه گونی باقلالی خشک از ایران با خودم آوردم. دوستانم تو ایران با مهربانی پوست اولش رو کندند تو آفتابان سوزان تهران رو پشت بام خشکش کردند.
این گونی باقلی رو مثل گربه ای که بچه اش رو به دوندون می کشه از این گوشه دنیا به آن گوشه دنیا با خودم به دندان می کشم.

من یه گل در چمن بینظری می پزم که تو تمام دنیا لنگه نداره. باور نمی کنید بفرمایید نهار باقلی قاتق در خدمتون باشم.

۷/۲۴/۱۳۸۷

حکمت

چه حکمتی هست که هر ایرانی ( حداقل من می شناسم) میره ایران موهاش رو مش زرد می کنه بر می گرده؟!!

آقا جان لینک من رو چرا بر می داری؟!خوبیت نداره مگه خودت لینک نداری؟!! خوشت می آید کسی لینکت رو بر داره؟!!لطفا بزار سر جاش! بهونه مهونه هم نداره خوراک نداره فید نداره هم قبول نیست من که خدا نیستم بی نیاز لینک باشم.


می گم من از دست این ویولت به کی شکایت کنم؟!! حق وبلاگ من رو خورده؟ والله اگر قرار بود وبلاگ کسی برتر باشه وبلاگ من که برتر تر هست که ؟!!

جان من شما وبلاگ بهتر از وبلاگ من کجا میتوانید پیدا کنید.
از شوخی گذشته ویولت عزیز مبارکت باشه. حالا جایزه چی گرفتی؟ خودت بهتر می دونی که آن جایزه مال منه لطفا بده بیاد

تغییر



ده سال پیش در چنین روزی اگر کسی از من در مورد بچه و بچه دار شدنم می پرسید قطعا خونش پای خودش بود!!

ایشون
اگر بچه ی قلهک هستند. بنده هم بچه ی دارغوز آباد هستم. ببینم کسی به من لینک میده؟ یا همچنان لینک هام شب روز آب میره؟!

۷/۱۸/۱۳۸۷

تفکر

اصل ول نکنید به فرع بچسبید!




۷/۱۷/۱۳۸۷

راه حل

برای حل مشکلم می توانم پاشم برم کانادا. می توانم به بانک بگویم چک رو خودشون بفرستند برای اداره پلیس من یه نامه بنویسم که چک رو جدا از درخواستم فرستادم. میتوانم به محل کارم بگویم من گواهی پلیس ندارم.

برای رفتن به کانادا یه مبلغ زیادی باید خرج بلیط کنم.الان اصلا وقتش رو هم ندارم. خب این کار رو که نمی کنم.
اگر بگویم بانک چک رو خودشون بفرستند. ممکنه اداره پلیس وقتی پاکت من رو باز می کنه و ببنید توش چک نیست کلا بسته رو پرت کنه یه طرف بی خیال کار من بشه. ممکنه هم هست بگرده تو دستگاه پلیس(؟!!) دنبال چکی که برای من فرستاده شده شاید پیداش کنه که فلان نامه فلان چک که معلوم نیست اصلا کجا فرستاده شده مال کار من هست کار رو انجام بده شاید هم نه بره تو سطل آشغال. من هم این جا حداقل یه چهار ماه منتظر می شوم بعد ببینم خبری نیست. حالا یا بخت یا اقبال می فرستم ببینم چی میشه!!

اگر به محل کارمون هم بگویم گواهی پلیس نداریم. ممکنه پاک بی خیالمون شن بگن اصلا نمی خواهد بیاید. کلی نقشه کشیدم برای کار جدید کلی پروژه جدید در سر دارم که هم نقش بر اب میشه. هرچند که الان هم تا حدودی این خطر رو احساس می کنم. آز آن طرف کی میخواد تو آلمان بمونه?!!!
یه راه دیگه هم دارم و آن این که عین این خانم خودکشی کنم.


این چند روزه هی با این سفارت تماس گرفتم هی با آن سفارت تماس گرفتم. شدم یه منشی تمام وقت که وقت یه سری کارهای اداری رو پی گیری می کنه.

حالا جمعه باید شال و کلاه کنم برم فرانکفورت سفارت ژاپن برای انکشت نگاری. خوبش اینه که اینقدر سفارت ژاپن و کانادا این مدت تحویل گرفتن برام نوشابه باز کردن که تلافی این همه بی احترامی توهین های این جرمن ها شد.


در تمام طول سالیان زندگیم به اندازه این شش ماه اقامتم تو آلمان مورد توهین و تحقیر قرار نگرفته بودم. گاهی وقتها فکر می کنم اصلا برگردم ایران.

این اولین باره تو زندگیم این فکر به سرم زده!






۷/۱۳/۱۳۸۷

بهشتی یا جهنمی

نشستم این جا رسما دارم خل می شوم. برای کار جدیدمون نیاز به گواهی پلیس داریم.
حالا خدا پدر شون رو بیامرزه گفتن تو ۵ سال گذشته نگفتن از ۱۸ سالگی به بعد!
حالا شما وبلاگ خوانان عزیز که شش سال وبلاگ من رو می خوانید بشمارید کشورها رو ببنید سرتون عین من گیج میره یانه؟!!


قرار بود قبلا فقط از پلیس آلمان نامه ببریم. می دونم همه جای دنیا اشتباه هست اما انکار اگر قرار باشه فقط یه اشتباه در دنیا اتفاق بیفته آن یه دونه برای من اتفاق می افته.
پلیس آلمان محل تولدم رو با محل تولد شوهرم یکی نوشته که صد البته غلط هست. پلیس اخمو نه تنها معذرت که ازم بخاطر اشتباهش نمی خواد یه لبخند مفت هم به روم نمیزنه. اصولا به خودش زحمت نمیده حتی به روم نگاه کنه.فقط لطف می کنه یکی دیگه برام درخواست می کنه که یه هفته بعد برام پست میشه.

این اشتباهش باعث میشه کل پرونده برگشت بخوره. دوباره برم ته صف چند ماه ناقابل انتظار کسی هم کک اش نمی گزد .
به علاوه حالا که پرونده برگشت خورده علاوه بر پلیس آلمان باید از ۵ سال گذشته هم گواهی پلیس ببریم.


زنگ زدم سفارت ژاپن میگه باید بری یا مونیخ -هامبورگ- فرانکفورت چند جا دیگه که همه دورند همین فرانکفورت رو وقت می گیرم برای روز جمعه تا کید می کنه دو تا سه ماه طول می کشه.

دولت کانادا که اب پاکی ریخته رو دستم میگه اصلا خارج از کانادا نمی توانم با اسم و مشخصات درخواست گواهی پلیس کنم. باید برم تو پروسه انگشت نگاری ( مثل مجرم و قاتل و دزدی تروریست) بعد هم در کمال خونسردی میگه آن هم حداقل ۴ ماه طول می کشه.
برای درخواست انگشت نگاری باید برم اداره پلیس محلی انگشت های ناقابلم رو پرینت کنم بفرستم براشون با حدود ۵۰ دلار ناقابل کانادا که باید یا چک بانکی باشه یا مانی اوردر.
از صبح تا وقتی بانک باز هست. دارم خودم رو می کشم به بانک حالی کنم چی می خواهم. یه دو کیلو بهش پرینت نشون میدم می گم این رو می خواهم برای این جا با این مبلغ . میگه برو آن یکی بانک. می رم می گه برو این یکی بانک صد تا بانک مختلف میرم می گویند باید این جا حساب داشته باشی یا اصولا انجام نمی دهند. أخرش بر می گردم بانک خودم میگه نمیشه!!

خودم رو می کشم بهش حالی کنم قبول نمی کنه.میگه ما اصلا این کار رو نمی کنیم.
بر می گردم خونه. شوهرم دو سه ماه پیش همین چک رو گرفته بود. خوشبختانه از خود چک و رسیدش کپی داره. می برم کپی رو نشونشون می دم می گم بابا عین این رو می خواهم اما در کمال ناباوری می گه نمیشه.
یکی دیگه می آید که انگلیسی بلد هست بالاخره قبول می کنه که خودشون دو سه ماه پیش همین کار رو کردند. اما میگه چک رو نمیدهیم دستت خودمون می فرستیم برای ان جایی که میخواهید. می گم این اصلا جایی نیست که شما بتوانید چک بفرستید. به هزار زبون بهش می گم بابا من باید این چک رو با پرینت انگشتم با صد مدرک کوفتی دیگه بفرستم اداره پلیس کانادا.

قبول نمی کنه که نمی کنه که نمی کنه !!!!!! دو سه ماه پیش همین مدل چک رو بهمون دادن که کپی اش رو بهش نشون می دهم میگم این چک خودتون به ما دادی. اما حالا دیگه قبول نمی کنند.

واقعا دارم دیوونه می شم واسه یه کار ساده که ده دقیقه تو کانادا ازم وقت می برد باید مدتها وقت صرف کنم.هزار بار دور خودم بچرخم آخرش هم به در بسته می خورم.

خدایا!!!! فرجی!!! ظهور امام زمانی!! کمکی! من از دست این آلمانی ها به کی شکایت کنم؟!
این دیگه چه جور کشوری هست؟!!!!!!!



خلاصه من دارم تو عالم برزخ زندگی می کنم. نمی دونم بعد از این همه انتظاریا کارهام درست میشه خوشبخت می شم می رم بهشت یا صاف میرم ته جهنم. فعلا که منتظرم...

فضول بازی

کسی هست تو این وبلاگ که از کشور گل و بلبل پرتغال شهر لیسبون یا لیشبون باشه؟!! فقط برای ارضای حس فضولی آیا آن جا روزنامه محلی ایرانی و فارسی زبان هست؟!
من هیچ چیز تو اینترنت پیدا نکردم. این فقط برای ارضا حس فضولی هست.


راستی یه بازی وبلاگی هم من اختراع کنم. این پاییز شهر ماست. کانادایی های عزیز اینقدر به ما پز ندهند از پاییز رنگارنگ ما خودمون هم داریم. همه وبلاگ دارن عزیز هم به این بازی رسما و شرعا دعوتند. شرطش هم حداقل یه عکس زیبا از پاییز شهر شما و یا محله زندگی شماست.











من سرم رو کردم بیرون از در خونه این چند تا عکس رو گرفتم. خیلی شهر رنگارنگ تر از این حرفهاست. من هم عکاس خوبی نیستم.

۷/۱۲/۱۳۸۷

تعطیلی

امروز شال کلاه کردیم رفتیم بانک هزار رو یک

کار بانکی و اداره داشتیم که انجام بدهیم. پامون رو از در گذاشتیم بیرون انکار یه اتفاقی افتاده بود و ما خبر نداشتم.
به طور غیر عادی همه جا خلوت و آرام بود تا رسیدیم به خیابون اصلی این حس سکوت و کور و غیر معمولی بودن بیشتر و بیشتر شد.
وقتی دیگه با در بسته بانک روبه رو شدیم این من بودم که دو دستی زدم به سرم ای خدا انکار تعطیل هست حالا چه کار کنم.نا امید برگشتیم. هنوز باور نداشتیم تعطیل باشه! دیدیم نه بابا همه فروشگاه ها هم بستند.

چه خبره ؟ آمروز ...

حتما روز تعطیل رسمی هست.چهره شهر که این رو میگه!! تازه امروز داشتم فکر می کردم چه خوب این آلمان عین ژاپن فرت فرت تعطیلی رسمی نداره.
چه حالی روزی داشتم بماند چون تو خونه هیچ چیز تقریبا هیج چیز برای خوردن نداریم. من باید حتما خرید می کردم. البته می کردم دیگه.هیچ کارش نمیشه کرد. خرید بی خرید.

همه کارهای اداری هم رفت تا دوشنبه حرص خوردن هم مشکلی رو حل نمیکنه. بنابراین سرمون رو انداختیم پایین عین بچه خوب رفتیم رستوران ترکی . جای شما خالی یه چایی بهمون داد که حتی تو ایران هم یافت نمی شود.



حالا اگر از دست این وبلاگ زرد خسته شدید و دلتون می خواهد ببنید امروز آلمان چه خبر بود و چرا امروز تعطیل بود. تشریف ببرید این خانم براتون به فارسی قشنگ رو روان نوشته.توصیه می کنم حتما بخوانید کلی چیز یاد می گیرید.


وقت نیست فعلا از دنباله لندن گردی بنویسم. شرمنده اخلاق ورزشی شما.

ولی توصیه می کنم برای دوستان که گذر شون به کشور استعمار پیر افتاد. حتما برند شهر باس* رو ببینید. یکی از جاهای خیلی دیدنی هست که خود شهر جز اثار تاریخی یونیسف هست. خیلی خیلی جای خوشگلی هست من وقت کنم براتون عکس میذارم ببنید جاهای دیدنی اش رو هم واساتون می گم. من توصیه می کنم دست از سر این لندن تیره و تاریک بردارید برید این شهر رو حتما ببنید.

آموزش فال قهوه هم میخواهید برید این جا.


قسمتی از دیوار فروریخته برلین که الان وسط شهر باقی مانده.ببخشید که عکس بهتری نداشتم.





*این انگلیسی ها با آن چشم ها شون به این بث می گویند باس!خدا خفه شون کنه که کلی به لهجه ما هم می خندند.

۷/۱۱/۱۳۸۷

لندن گردی قسمت دوم

قبل از این که قسمت دوم رو بنویسم. برای دوستانی که قصد سفر به لندن رو دارند بگویم. قبل از سفر تشریف ببرند تو این سایت و بلیط قطار شون رو زودتر بخرند. هر چه زودتر بخرید قیمت مناسب تری پیدا خواهید کرد. تو این سایت هتل و چیزهای دیگر هم هست که می توانید ازش استفاده کنید.

برای هتل هم من این هتل رو پیشنهاد می کنم. به نسبت قیمتی که پرداخت می کنید سرویس خوبی دریافت می کنید.
به نظرم هتل ها تو انگلیس مخصوصا تو لندن از استاندار خیلی بالایی برخودار نیستند. شاید بخاطر این که حتی هتل های خوبش هم قدیمی هستند.
مثلا یه هتل سه ستاره تو آلمان به نظر من به اندازه یه هتل چهار ستاره تو لندن به شما سرویس می ده. خب یادتون هم هست که کلا لندن نسبت به شهری مثل فرانکفورت یا برلین خیلی خیلی گرونتر هست.
به هر حال این هتل های بست وسترن اگر زودتر هم اقدام کنید بعضی وقت اتاق هاش رو ازرونتر از نرخ معمولش هم می دهد. که اگر خوش شانس بیاورید می توانید قیمت تخفیف دارش رو هم بگیرید.
من بر می گردم باز می نویسم. الان برم به شغل شریف بچه داری دختره هنوز بیداره!




یه همچین چیزی رو با شبی حدود نود پوند می توانید بگیرید. صبحانه انگلیسی خیلی مفصلی هم میده.


Lilypie 3rd Birthday Ticker