۲/۰۹/۱۳۸۴

نيوزيلند قسمت دوم

وقتی وارد شهر شديم صبح زود بود. ما هم از قبل هتل نداشتیم از اطلاعات فرودگاه يک هتل پیدا کردیم که نزديک به صد و هفتاد سال قديمی داشت. فکرد کرديم بعد از اين همه مدت بودن تو جای خيلی قديمی ميتوانه خیلی لذت باشه.تا خود هتل من برای اين شوهرک خوندم آهای شوهر من گشنمه اين شکمم پولو ميخواد خورشت با چلو ميخواددریم دارم دریم رامممم زود باش که از گشنگی مردم. راننده که ديده من تا خود هتل عین طوطی با یه لهجه غریب يه بند دارم حرف ميزنم پرسيد از کجا آمدن ما هم دو تایی با هم جواب دادیم از جاپن. بیچاره چنان جا خورد که دیگه هیچ سوالی نکرد و من راحت آسوده تا خود هتل یه بند آواز خواندم.
آنقدر خسته و گرسنه بودیم٬ گفتم زنگ بزنم غذا بیارن همن جا تو روم بخوریم آما شوهرک لاغرک گفت حالا یه دقیقه صبر کن. (من هر کاری بخواهم بکنم شوهرک میگه یه دقیقه صبر کن.) من هم به ساعت نگاه کردم بفرما یه دقیقه زود باش از گشنگی مردم حالا خون دو نفر میافته گردنت ها .
شوهرک آرام در مقابل من شیر گرسنه ٬گفت حیف نیست تو این هوا این جا غذا بخوریم میتوانی یه کم صبر کنیم بریم بیرون تو فضا آزاد غذا بخوریم. من هم های وای کاری ماشتا گویان پاشدم لباس عوض کردم. رفتیم بیرون شهر آنقدر قشنگ بود هی رفتیم ٬هی گفتیم چقدر قشنگه وای چقدر خیابونش گشاده وای چقدر ماشین هاش کمه وا ی چقدر آدمش رنگ وار رنگند .( اگر جاپن رندگی کرده باشی میفهمید من چی میگم زیاد بهمون نمیخندید) .ديدمیم نزدیک ظهر شد و ما هنوز چيزی نخوريم رسيديم به مرکز شهر همونجای که عکش را تو پست قبل گذاشتم ديدم کلی مردم نشستن دارن فيش اند چيس ميخورند این طور یکی گیتار میزنه ان طرف یکی ساکسفون میزنه ان طرف یکی میرقصه. خلاصه خیلی فضا جالبی بود. سالها بود که فیش اند چیس نخورده بودم. گفتم بيا همين جا فيش اند چيس بخوريم شوهر وسواسی بعد از يه دقيقه صبر کردن قبول کرد. چون ميخواستيم نهار بريم رستوران کنار روخانه فقط يه دونه سفارش داده بوديم اما وقتی داشت حاضر ميشد بو روغن سوختش داشت حال من رو بهم ميزد. تو دلم گفتم آشپزش ناشی هست روغن که آنقدر بو گند بده معلوم غذاش چی میشه. کنارش داشتن کباب يونانی ميفروختند گفتم يه کباب هم بگيريم يه دفعه شام بريم رستوران چطوره؟ شوهرک بعد از يه دقيقه صبرمعمولش قبول کرد. واقعا در تمام عمرم غذا به بد مزه گی آن فيش اند چيس نخوردم بودم داشتم واقعا بالا مياوردم باز کبابه قابل تحمل بود اما خيلی هم خوب نبود ها
خلاصه جونم براتون بگه نصفش رو خورديم باقی راهی سطل زباله کرديم .آنقدر شهر خوشگل بود که گرسنگی از يادمون رفت. تا شب با پای پياده رفتيم شهر رو گشتيم و از شهر و مردمش که با يک لهجه دهاتی حرف ميزنند و يک عالمه کلمات بومی قاطی انگليسی شون بود ولی در عين حال خيلی٬خيلی مهربون بودند خوشمون آمد تا جايی تصميم گرفتيم شايد بيايم همين جا زندگی کنيم.
خلاصه شب شد رفتيم يه رستوران که آنقدر رويايی بود کنار رودخانه با يک پيانو آرام با نور کمرنگ شمع که شام بخوريم. شوهرک منو را باز کرد اولين غذايی را که با گوشت گوسفند بود سفارش داد من هم يه غذای دريايی تا گوشت گوسفند رو بيارند شوهرک هزار بار ذوق کرد.غذا رو آوردن آنقدر زياد و خوشگل بود( یه وعده غذای تو جاپن فکر کنم از یم وعده غذای بچه تو نیوزیلند هم کمتر باشه) ما خيلی تعجب :ردیم از حجم زیادش و از تزئینش خوششمون آمد شوهرک حمله کرد به گوشت گوسفند که دلی از عزا در بياره من هم وای خدا معلوم نيست کدوم قسمت حيوون بد بخت داره ميخوره شروع کردم به خوردن يه خورده که خوردم ديدم وای چقدر بد مزه است به روی خودم نياورده گفتم بزارم شوهرک از غذاش لذت ببره ديدم قيافه شوهرک هم خيلی جالب نيست ازش پرسيدم ميخوایی از غذای من هم تست کنی چنان مشتاقانه گفت آره که فهميدم بايد غذاش خيلی بد مزه باشه خلاصه جفت غذا ها به حدی بد بود که ما فقط به خوردن سوپ و سالادش بسنده کرديم.
شب موقع برگشتن به هتل تو راه یه کم بسکویت تنقلات خوردیم تا از گرسنگی نمیریم.فردا صبح شوهرک از قبل همه را چک کرده بود که برنامه فردامون چی هست. تصمیم داشتیم بریم یه شهر که خیلی توریستی بود به نام AKAROA .شايد بدونيد که نيوزيلند را آولين بار انگليسی ها کشف کردن اما AKAROA را فرانسوی ها پيدا کرده بودن وقتی که انگليسی ها به اين شهر رسیدن وپرچم و نيروهای فرانسوی را ديدند خيلی ناراحت شدند . ( اين ها را با اتوبوس تور که به اين شهر می رفتيم خانم راننده اتوبوس که خيلی خوش آخلاق بود گفت.)از زيبايی مسير و خود شهر من هر چقدر بگم کم گفتم فقط بهتون توصيه شديد ميکنم اگر رفتين نيوزيلند پا نشديد بريد اوکلند auckland يا ولينگتون wellington چون واقعا هیچ چیز دیدنی نداره . حتما به اين شهر زيبا سر بزنيد.
خلاصه با اتوبوس حدود دوساعت طول کشيد که رفتيم به اين شهر. تمامی اسم خيابان ها فرانسوی بود . راننده اتوبوس می گفت غذا و نان اين جا (صد البته خودتون ميدونيد که نيوزيلند گرانترين و معروفترين واين دنيا را داره )خيلی معروف هست . ما هم فکر کردمی غذا فرانسوی هرچی باشه از غذای جهمنی انگليسی بهتر ه. پريديم تو رستوران جلو آب نهار بخوريم که بعدش با کشتی بريم کل جزيره رو بچرخيم ولی واقعا حيف به آن همه پولی که واسه غذای سوپر بد مزه آنجا داديم.واقعا مناظر که با کشتی رفتيم ديديم فوق العاده زیبا بود ولی متاسفانه من زياد عکاس خوبی نيستم و مشکل ديگرم هم اين بود که برق آنجا۲۴۰ بود و دوربين و کامپيوتر من ۱۱۰ جاپن نميتوانم دوربين ام رو شارژ کنم واسه همين محدويت عکس گرفتن داشتم که به بزرگی خودتو ببخشيد امیدوار خودتون بريد از نزديک ببنيد.يکی از مشخصات اين جزيره اين بود که دلفين های یک مترو نیمی که کوچکترین دلفین های جهان هستند و پنگوئن و شیر دریایی داشت . که پنگوئن را من با چشم ندیدم ولی بقیه چیز را از فاصله دو سه متری دیدم که خیلی جالب بود جای شما خالی .با من باشید حالا حالا دنباله داره اگر از پرچونگی من خسته نشدید.









هیچ نظری موجود نیست:

Lilypie 3rd Birthday Ticker