۷/۱۴/۱۳۸۴

مهدکودک بزرگسالان

هنوز نتوانستم برای جوجو کسی رو پيدا کنم که ازش مراقبت کنه. با اين که از صبح تا شب تو بغل دوست ها هست ولی خيلی جوجو خوبی هست.اصلا برای بغل کردن گریه نمی کنه. این که می گویند بچه رو زیاد بعل نکنید عادت میکنه بغلی میشه ال می شه بل میشه انکار خیلی در مورد این جوجو خانم ما صادق نیست.
بین هر سه ساعت و نیم یا چهار ساعت نیاز به نیم دقیقه سرویس داره . دو تا ده دقيقه شير مي خوره يه ده دقيقه هم نياز به عوض کردن جاش داره . حدودا روزی يک ساعت هم برای حمام کردن و لباس عوض کردنش و فر و فرش وقت از من می گيره. ازيک بعدازظهر تا ساعت شش گاهی تا هفت بدون وفقه ميخوابه تا جايی که من رو نگران ميکنه که آيا نفس می کشه يا نه. خيلی خيلی
جوجو خوبه من که ازش راضيم به قول يکی از دوستام خدا ازش راضی باشه.
-----------------------------------------------------------

تو صفحه اگر اشتباه نکنم هشت یومیوری شیمبون یه ستون هست که به نامه و مشکلات مردم توسط چند تا دکتر روانشناس و متخصص مسائل خانواده جواب می دهند. من اغلب این ستون رو می خوانم. برام جالب هست بدونم مسائل و مشکلات مردم و خانواده ها تو این کشور حول وحوش چه مسائلی هست.
تا جایی که من خواندم بیشتر نامه ها در خصوص مسائل و مشکلات مربوط به دخالت خانواده ها مخصوص خانواده شوهر در زندگی زوج های جوان هست. چند وقت پیش نامه ای از خانم سی سال خواندم که نوشته بود دو تا بچه داره و پایه ای با شوهرش مشکلی نداره اما از آن جا که تو ژاپن یه رسمی هست که وقتی خانواده ها پیر می شوند ٬ پسر بزرگ خانواده حتی اگر زندگی مستقلی داشته باشه برمی گرده و با خانواده خودش زندگی میکنه و این جوری زن و شوهر جوان هر دو از خانواده شوهر مراقبت می کنند.
چون خانم فکر می کنه با داشتن دو تا بچه اگر بخواهد با خانواده شوهرش زندگی کنه دیگه هیچ وقتی آزادی برای خودش نخواهد داشت و تمام مدت باید درخدمت دیگران باشه. و به همین دلیل از زندگی کردن با خانواده همسر خوداری می کنه. و از همسرش می خواد با توجه به موقعیت مالی مناسبی هم که دارند یا برای پدر و مادرش پرستار استخدام کنه . یا آنها را به خانه سالمندان بفرسته. اما همسر خانم از این حرف و راهنمایش به شدت عصبانی میشه و زن را به باد کتک می گیره. بعد از مدتی که آرام می شه با گریه رازی از همسرش می خواد به دلیل این که پسر بزرگ خانواده هست و این کار رو وظیفه خودش میدونه ٬ بیادی و با خانواده اش زندگی کنه. و این ماجرا همین جور برای این زوج جوان تکرار میشه. زن جوان نوشته بود که این مسئله به شدت بین روابط عاطفی شون لطمه زده و دیگه عشق و علاقه سابق رو به همسرش نداره.
نکته ای که تو جواب نامه های از این قبیل برای من جالب بود. این هست که در تمامی این مورد روانشناس یا متخصص امور خانواده از زن می خواهد گذشت کنه و فکر کنه آنها پدر مادر خودش هستند و نیاز به کمک دارند و همیشه این رو یاد آوری میکنه که روزی خود این خانم هم پیر خواهد شد و نیاز به مراقبت و نگهداری داره بنابراین بهتر امروز دست پیران را بگیره تا فردا کسی باشه دست خودش را بگیره.
به کلی کمک کردن به دیگران ایده و فکر خیلی خوبی هست. ولی من نمیفهمم چرا بعضی این قدر رو خانه سالمندان تعصب دارند؟ چه اشکالی داره آدمهای با یه سری مشخصات مشترک با هم زندگی کنند. آیا یه فرد مسن از هم صحبتی با منی که حوصله گوش کردن به حرفهایش رو ندارم بیشتر لذت می بره یا هم صحبتی با آدمهای هم سن و سال و هم فکر و عقیده خودش؟
اعتقاد دارم همین طور که در کودکی ما بچه ها را با تمام نیازهایی که به ما دارند. برای راحتی کار خودمون و لذت بردن بیشتر از زندگی به مهدکودک ٬ دبستان یا کودکستان می فرستیم. در بزرگسالی هم خانه سالمندان همون نقش مهدکودک را برای افراد پیر بازی می کنه چرا بعضی ها اینقدر از خانه سالمندان هیولا ساختند. من که پیر شدم خودم وسائل ام رو می بندم خودم می رم خانه سالمندان. اصلا دوست ندارم مزاحم و سربار زندگی کسی باشم.

هیچ نظری موجود نیست:

Lilypie 3rd Birthday Ticker