۹/۰۸/۱۳۸۶

Biscotti


این کوکی خوشمزه و مورد علاقه من ریشه ایتالیایی دارد. خود کلمه به معنی دو بار پختن شیرینی یا نان هست.
این کوکی رو دوبار می پزند تا ترد و خشک شود. ایتالیایی این کوکی رو با آجیل های مختلف مثل بادوم می پختند و چون خیلی ترد و شکنندهست قبل از خوردن آن رو تو شراب قرمز می زدند .
اگر اشتباه نکنم بعدها این انگلیسی ها بودند که در عصرانه ها شون این کوکی رو با چای سیاه و یا قهوه تلخ سرو کردند. الان شاید بیشتر کافی شاپ های دنیا از این کوکی های خوشمزه می فروشند.
من دستور تهیه این کوکی خوشمزه رو برای شما می نویسم . خیلی راحت آسان هست . نیم ساعت هم بیشتر وقت نمی گیره .

1 3/4 cup Flour=1
3/4 cup Sugar=2
1/2 cup Almonds=3
1/2 tsp almond extract=4
2tsp vanilla=5
2 eggs=6
1/3 cup butter /margarine=7
1 1/2 tsp granted orange rind=8
2tsp baking powder=9
1 egg beaten egg=10

یک = فر رو روشن کنید روی درجه ۳۵۰ یا ۱۸۰ فارنهایت
دو= بادم رو تو یه سینی به مدت ۵ دقیقه تو فر گرم کنید.
سه= شماره ۱ با شماره ۹ و ۳ رو با هم قاطی کنید.
چهار= تو یه طرف بزرگ شماره ۶ و ۲و۷و۴و ۵و۸ رو باهم قاطی کنید.
پنج = حالا شماره یک رو مواد شماره سه رو با شماره چهار قاطی کنید.
شش = مواد خوب مالش د هید بعد به دو قسمت تقسیمش کنید.
هفت = هر قسمت رو به یه رول ۱۲ انیچی تقسیم کنید . ززده تخم مرغ رو هم بزنید شماره ۱۰ با برس یا روی دست روی این رول بمالید.
هشت = این مواد رو تو سینی گذاشته و به مدت ۲۰ دقیقه بپزید.
نهم = سینی رو از فر بیرون بیاورید. ۵ دقیه صبر کنید . بعد رول رو به شگل دلخواه با چاقو خیلی تیز فقط با یک ضربه ببرید. دقت کنید رول رو اره نکنید. چون خورد می شود/ با یک دست چاقو رو بگیرید با آن دست روی چاقو ضربه بزیند تا بریده شود.
دهم= به مدت ۲۰ دقیقه دیگر بپزید.

به چند نکته توجه کنید.
عکس از اینترنت گرفته شده.
این کوکی رو به مدت یک ماه میتوانید در ظرف در بسته نگهداری کنید.
جای بادوم هر چیز دیگری که دوست داشته باشید می توانید استفاده کنید . یا اصلا ساده درست کنید.
همه این کوکی ها رو نخورید چاق می شوید. هر چند من خودم تا آخریش رو نخورم خیالم جمع نمیشه.


تشکر

خیلی ممنون از هم کسانی که جواب دادند. نکته ای که فکر کنم همه به آن اشاره کردند گران بودند کرایه خونه و هزینه دی کر هست . من ننوشته بودم که قرار هست خونه و هزینه دی کر و تحصیل بچه ها در هر مقطعی که باشند هم به اضافه یه پول اولیه برای خرید ماشین هم پرداخته شود . پیشنهاد هیجان انگیزی هست نه ؟!! حالا شاید بپرسید با همه این معطل چه چیزی هستی؟!!
راستش من چند سال پیش با خواهرم یه هفته رفتم دوبی. جای شما خالی با این که خیلی هم خوش گذشت. اما تو همون یه هفته هم توانستم درک کنم که خیلی جای آسونی برای زندگی کردن نیست.
حتما خبر دارید که بنده چقدر غر غر و سخت گیرم نسبت به اجتماعی که زندگی می کنم. به نظرم دوبی با تمام رشدش اجتماع و محیط و فرهنگ خیلی مناسب برای مخصوصا رشد بچه نیست.
بنابراین به دو دلیل یکی بچه و دیگری آینده شغلی تصمیم گیری رو سخت و مشکل هست. شاید سخت باور کنید که سابقه کار در دانشگاه دوبی خیلی به درد کار چیدا کردن تو دانشکاه ها این جا نخواهد خورد و شاید بعدها برای ما با توجه به این که سنمون بالا خواهد رفت کار پیدا کردن رو کمی سخت کنه .

ما از الان می دونیم که برای همیشه نمیتوانم تو دوبی زندگی کنیم . هر چند این شغل یه پیشنهاد دایمی هست . ما باید یه نگاهی به این طرف قشیه داشته باشیم که وقتی تصمیم به برگشت گرفتیم با این سابقه کار آیا باز قادر خواهیم بود شغل خوب مناسبی تو دانشگاه های این جا پیدا کنیم یا نه ؟ !!
فعلا که قرار رو برای ژانویه ۲۰۰۹ گذاشتیم حالا تا آن وقت شاید نتوانستیم فاکتورهای دیگری رو در نظر بگیریم. حالا تا ببینم چه پیش می یاد.
من با یه پست خوشمزه برای کسانی که راهنمایی کردند جواب دادند بر می گردم .

۹/۰۴/۱۳۸۶

انتخاب


اگر شما پیشنهاد شغلی با حقوقی سه برابر حقوقی رو که تو کانادا می گیرید تو کشور دوبی با همون پست داشته باشید . آیا قبول می کنید ؟ یا ترجیح می دهید با همون حقوق کمتر تو کانادا زندگی کنید؟
جواب شما راه گشا مشکل ما می باشد .







۹/۰۱/۱۳۸۶

گدا


به جز تو شهر هیروشیما من تقریبا تو تمام کشورها و شهرهایی که بودیم گدا دیدیم . اولین گدا ی ژاپن را تو شهر اوساکا دیدیم که آنقدر برام عجیب بود بعد از این که یه مسافتی رو رفتم دوباره همون رو راه برگشتم تا نگاهش کنم و ببینم واقعا گدا بود یا نه؟!! آنقدر تو این کشور گدا کم بود . تو سويد هم گدا خیلی کم بود ولی باز هم بود. تو کانادا که پر از گدا هست.
تو این همه جا من تو هیج کشوری ندیدم که مردم با گدا بداخلاقی کنند و یا در جواب درخواستش بهش فحش بدهند.
هر روز سر راه من کلی گدا هست که من هر وقت قهوه بخرم هر چی اضافه بیاید می ریزم تو لیوانشون . خیلی وقتها هم می بینم مردم وایستادن با یه گدا دارند حرف می زند یا خوش وبش می کنند .
من تو ایران ندیدم کسی با یه گدا خوش بش کنه یا باهاش مثلا در مورد ترافیک یا آب و هوا حرف بزنه . کلا یا دل می سوزوند یاباهاش برخورد بد می کنند.من نمی دونم چرامردم اینقدر با گدا ها درگیر می شند کار به فحش و بد بیراه می کشه



این هم قسمتی از تاتر ویل اگر دوست داشتید ببینید . دوستان توزنتویی هم توصیه می کنم حتما برند ببیند. خوشتون می یاد قول می دهم.

۸/۲۸/۱۳۸۶

The Veil


دیشب رفتیم این جا و تاتر ویل یا حجاب را دیدیم. آقای بهنود تو وبلاگش گفته منظور از ویل حجاب یا پوشش نیست . خود آقای شاهین صیادی هم تاکید کردند که منظورشان حجاب نبوده .
با توجه به آن چه من دیدیم پرده خیلی براش معنا داشت .
من قبلا آقای شاهین صیادی رو دیده بودم .معمولا خانمش مگی و پسرش آزاد که تقریبا می شود گفت فارسی رو روان حرف می زند شنبه ها تو شوی عروسکی کتابخانه عمومی شهر می بینم .
راستش خیلی از دوستان درباره این تاتر شنیده بودم اما خیلی انتظار شاهکار نداشتم.
ولی واقعا واقعا عالی بود . از موسیقی که انتخاب شده سینه زنی و نوحه خوانی که کاملا شخص را در فضا قرار می داد تا بازی بسیار عالی و روان بازیگران نور پردازی خلاصه همه چیز همه چیز خیلی عالی بود. آنقدر بازی ها روان تايیر گذار بودند که خود کارگردان هم هیجان زده می شد و عکس العمل نشان می داد.
ما چند نفر از دوستان که با هم به تاتر رفته بودیم همه مون خیلی خوششمون آمد و کسانی که کتاب خانم نوشته مسعود بهنود رو که نمایشنامه از آن گرفته شده بود روخوانده بودند. همه می گفتند از کتابش خیلی بهتر بود. من کتاب رو نخواندم ولی در اولین فرصت می خوانمش .
خلاصه دوستان بشتابید اگر هم اشک تون مثل من دم مشک تون هست یه دستمال هم باخودتون ببرید و این تاتر ور از دست ندهید.
دوستان تو تورنتو از هفته دیگه فکر کنم ۲۸ می تواند این تایر رو ببیند .
دیشب وقتش نبود ولی من بعدا با آقای صیادی یه گپی در مورد این نمایش می زنم هر کس سوالی دارید می تواند بگه من ازش می پرسم.

یادم می آید آن وقت ها که ژاپن زندگی می کردم . فیلم آخرین سامورایی رو پرده بود . روزی نبود که یکی از دوستان ژاپنی ما رو برای دیدن این فیلم به سینما دعوت نکنه. یه بار هم مورد مدرسه ای که توش کار می کردم به مون بلیط مجانی داد برای دیدن این فیلم . ( قیمت بلیط سینما تو ژاپن گران هست) وقتی ازش پرسیدم چرا این کار می کنی گفت این فیلم راجع ژاپن ساخته شده ما باید حمایتش کنیم تا بیشتر فیلم در مورد ژاپن ساخته شود.



عکس ها رو من نگرفتم . دوربین با خودم برده بودم اما نمی دونستم اجازه دارم عکس بگیریم یا نه . عکس ها رو از اینترنت پیدا کردم.

۸/۲۳/۱۳۸۶

بد جنس

همون طور که از عنوان این پست بر میاید من می خواهم امشب بدجنسانه بنویسم.
میگه یه فستیوال کردی می خواهم راه بندازم . یه گروه رقص کردی می خواهم بذارم. میگم من رقص خوششم میاید من هم می یام .یه نیم ساعت در مورد فواید رقص کردی حرف میزنه . من هم فقط برای اینکه چیزی گفته باشم می گم اره رقص های ایرانی خیلی قشنگ هاست . میگه ایرانی نه !! کردی !! ایرانی ها قوم پارس ها بودند ما از قوم مادها هستیم خیلی سالها قبل تر از شما هر چی دارید از ما دارید تمدن ما خیلی غنی تر از شماست . میگم من فارس نیستم رشتی هستم هاها . میگه خب دیگه بدتر پس هیچی ندارید .
از آن دور یکی داد میزنه من هم کرمانشاهی هستم هرچند شما ما به کرد بودن قبول ندارید . میره سمتش میگه اشمال نداره واسه سیاهی لشکر خوب هستی بیا .
داره سخنرانی می کنه که رفتم تورنتو خانه کرد کلی تلاش کردم که تو این شهر یه انجمن کردی درست کنیم . انجمنی که فعال باشه همه رو تو خودش جا بده و و و
از روز شنبه دارم فکر می کنم تو که یه کرمانشاهی رو به عنوان کرد سیاهی لشکر قبول می کنی جطور می توانی بقیه رو جمع کنی؟!!
من یا این اندیشه قوم گرایانه نژاد پرستانه ناسیونالیستی هر چی تو این مایه هاست حسابی مشکل دارم سرکلاس تمرین رقص اش که نمی رم هیچ اصلا تو این جمع هم دیگه نخواهم رفت . می کم من امشب بد جنس هستم.


می گم میدونی استان نواسکوشیا دیگه از طریق سرمایه گذاری مهاجر نمی گیره . می گویند این برنامه نه تنها موفق نبوده بلکه کلی بار رو دوش اقتصاد این استان گذاشته . قرار هست کسانی که از این طریق به این جا می ایند کار و شغل ایجاد کنند . برای همین هست که باید موقعی که اپلای می کنند ثابت کنند که ۸۰۰هزار دلار سرمایه دارند علاوه بر سایر شرایط که من خیلی نمی دونم . ولی اغلب کسانی که آمدند فقط همون ۱۲۰ هزار دلار رو که به دولت دادند رو داشتند و فکر می کردند وقتی امدند این جا از کمک های دولت استفاده می کنند. فقط درصد خیلی کم این افراد موفق بودند که کار و اشتغال ایجاد کنند به همین دلیل کلا این برنامه رو لغو کردند.
میگه: چه خب ! هر چی دهاتی کر و گور بوده ریخته تو این کشور . همه یه آپارتمان داشتند با چهارتا گوسفند فروختن آمدن کانادا .


می گم اما می دونی که این مهاجران هستند که کشور رو می سازند . اگر مهاجر نبود الان آمریکا حرفم رو قطع می کنه میگه نه بابا این ها همه دهاتی هستند این رو چه به ساختن کشور . الان تو ایران از هر کس بپرسی می بینی آمده کانادا هرجامیری ایرانی هر جا می ری ایرانی . حال آدم بد میشه .

این آدم خودش کمتر از یکسال پیش با همین قانون آمده کانادا . می گم من امشب بد جنس هستم ها


این دوتا هم نیمه بدجنسانه
رفتم کتابخانه کتاب بادباک باز رو بگیریم. میگه باید رزرو کنی. میگم چقدر طول میگشه؟!! میگه نمیدونم . می گم بیشتر از دوماه ؟ میکه آره ۲۵ نسخه بیشتر نداریم . خوندم بهتون خبر میدم .
دخترک از وقتی رفته دیکر میگه اکسی گوز می هر کار ی می کنم جلو خندم رو بگیریم نمی توانم آن هم پشت سر هم تکرار می کنه.
الان هم داره داد میزنه هلپ هلپ میخواد لباسش رو در بیاره بره حموم .من برم حمومش کنم بر می گردم .



۸/۲۱/۱۳۸۶

پراکنده

یک عالمه مطلب دستم بود بنویسم ها همین که امدم شروع به نوشتن کنم همش پرید.
انکار دیگه عادت شده پراکنده و از این شاخه به آن شاخه بنویسم. نمیتوانم افکارم رو جمع کنم و یه مطلب طولانی بنویسم. شاید هم همش فکر می کنم وقت کم دارم باید زود برم واسه همین نمیتوانم فکرک رو جمع کنم.
راستش این شوهر الفی الفی من رویا زندگی در پاریس دیوانه اش کرده ولی متاسفانه تو همه جای دنیا کار پیدا کرد جز تو فرانسه . خودش یه قسمتی از بچگی اش رو تو جنوب فرانسه زندگی کرده شاید بیشتر به همین دلیل هست که دلش می خواد برگرده آن جا.
ولی از ان جا که در دنیا فعلی این جوریه که جایی زندگی می کنم که کار دارم فعلا باید در خواب پنبه دانه ببینه .
برای شهرهای مختلف کانادا هم که جونم براتون بگه که این الفی الفی از هیچ کدومش خوشش نیومد. مخصوصا از تورنتو که میگه خیلی شبیه تهران هست. میگه می رم تهران زندگی میکنم تا برم تورنتو حداقل سرد نیست.
تنها جایی که دوست داره شهر باران بانکوور ( جاپنی گفتم) هست. که تا اسمش میاید میگه آی آی ای آنجا خیلی فرق داره با همه جای کانادا آن جا واقعا قشنگه .
ولی متاسفانه دانشگاه یو بی سی رشته این الفی الفی رو نداره بنابراین شانس کار پیدا کردن براش کم هست . حالا داره تلاش می کنه شهر های اطراف مثل ویکتوریا ببینه می توانه کار پیدا کنه تا بالاخره خیر دنیا و آخرت و نصیب بشه یا نه ؟!! واله من هم از این سرگردانی در می آیم بالاخره می دونم می خواهم چه کار کنم. فعلا که باید دعا کنم و صبر تا ببینم بالاخره شتر زندگی ما کجا به زمین زانو می زنه .
راستی شما می دانید که برای فشار خون پایین باید چه کار کرد ؟!!
من یه مدتی هست دچار افت فشار خون شدید شدم و همیشه سرگیجه داره و چشمم سیاهی میره . برای همین مدام دارم شکلات و یا چیزهای دیگر می خورم . دارم یواش یواش چاق می شم و همش می ترسم نکنه دوباره آن وزنی که از دست دادم دوباره برگرده. از آن طرف هم نمی دونم با این سرگیجه چه کار کنم.
این همه می خندیم به این چاق ها که همش میخورند بعد میگویند ما فشارمون پایین هست برای همین زیاد میخوریم . حالا همین بلا داره سر خودم میاید .

۸/۱۵/۱۳۸۶

افاضات

دلم برای این وبلاگ خاک گرفته که سر و روی به هم ریخته اش حالم رو بهم میزنه عین این شلخته هاهر چیزش یه ساز می زنه حسابی تنگ شده دلم می خواد از هزار و یک چیز بنویسم.


اولا از هم بنویسم که من چه کار کنم تا این شوهر از کانادا خوشش بیاید? گوشه گوشه این کشور رو گشت نه تنها احساسش بهتر نشد بلکه بدتر شد . چپ و راست می گیه این کانادا چی داره ؟ واقعا این کانادا چی داره ؟ کشور از این مزخرف تر نمیشه از من ۹۰۰ دلار تکس کم می کنه ای مرده شور این کانادا رو ببره حالم ازش بهم می خوره مملکت عقب مونده یخ زده. حالا من عاشق سینه چاک کانادا چه کار کنم ؟ چی جوابش رو بدهم که خدا رو خوش بیاید ؟ چی کار کنم که این کشور یخ زده برای من واقعا واقعا وطن هست و در هیچ جای دنیا این احساس تعلقی رو که به این جا دارم رو ندارم ؟ چه کار کنم ؟ مشکلمو چاره کنم؟

راستی حرف وطن شد یادم می یاد آن وقت ها که تو ژاپن بودم یه بار گفته بودم من برای ایران خیلی احساس تعلق و وطن بودن رو ندارم .( یه چیزی تو همین مایه ها الان دقیقا یادم نیست ). من فکر می کنم آدمها همه هر روز تعییر می کنند. و چون آدم تو هر کشوری با توجه به شرایط و محیط جدید تغییر می کنه وقتی بر می گرده به کشور خودش چون آدمها تو ایران هم خواه ناخواه تغییر کردند این وسط یه شکاف بزرگ ایجاد میشه که دیگه نه آدم این وری میشه نه آون وری . نمی دونم چیزی که میخواهم بگم رو تنوانستم برسونم یا نه؟ یادم می یاد یه بار با خانم حنا هم در مورد این موضوع صحبت می کرد و بهش گفتم که دیگه نمیتوانه برگرده ایران و زندگی کنه . حتی اگر بر گرده خیلی بهش سخت خواهد گذشت . یادم می اید ان وقت حرفم رو رد کرد و زیاد خوشش هم نیومد . ولی می بینی که حالا کم کم داری به حرفم می رسی خانم حنا جونم . من دوتا دامن بیشتر در این غربت پاره کردم خانم حنا جونم کم کم برگشتن حتی برای مسافرت هم برات سخت میشه . میگی نه ؟ حالا باهات شرط میکنم.


از حدودا دو سال پیش تا تابستان امسال به نظرم وضعیت مردم تو ایران به شدت فرق کرده بود. به نظرم خیلی بیشتر و بیشتر به فکر مادیات بودند. خیلی دوستی ها کمرنگ تر شده بود . تجملات تو زندگی مردم خیلی بیشتر شده بود. یه مارکهای و برندی های که شاید خیلی هم مهم نبودند تو ایران کلی برای خودشون برو بیا داشتند .
نمیدونم من همیشه گفتم باز هم می گم مردم را تو ایران خیلی خیلی سخت دیر میشه فهمیده و درک کرد حالا شاید از نظر من .

امروز برای اولین بار دختر خودش تنها رفت مهدکودک از ساعات ۸ تا ۵. راستی من بالاخره یه جا براش پیدا کردم که بیشتر شبیه این نوا خونه ها که بچه های یتیم رو نگه می دارند هستند تا مهد کودک . ولی خوب چاره ای نیست هم خودش کلافه شده هم من کلی از کار زندگی افتاده فعلا بره همین جا تا شاید یه جای دیگه جای خالی به ما نوبت دادند.
این جا که میره هر مارک لباسی رو نمیتوانه بپوشه تامی و گپ میشه بپوشند اشکال نداره.
یادتون هست من سر حاملگی چقدر هندونه می خوردم . حالا دختر عاشق واتر دونه هست . واتر ملون هندونه رو قاطی می کنه شده واتر دونه . تا قبل از این که برم ایران خودم رو می گشتم یه سلام بگو می گفت های های . حالا خودم رو میکشم که یه های بگه میگه سلام . فقط شب اول تو فرودگاه یه کم مشکل داشت با همه غریبی می کرد بعد حسابی راه افتاد. الان تو این مهد کودک که میره همه دیگه خاله هستند همه رو خاله صدا می کنه .

امروز من شوهر همه کار وزندگی رو تعطیل کردیم دخترک رو گذشتیم مهد کودک خودمون دوتایی رفتیم پیاده ساعت ها تو شهر چرخیدن کلی عکس گرفتن با هم نهار خوردن . هر چند هر دو تا مون مدام از شیرین زبونی دخترک حرف زدیم همش گفتیم انکار یه چیزی کم داریم . چیزی گم کردیم .ولی جای شما خالی خیلی خوش گذشت.

بعد مدتها یه دل سیر وبلاگ خواندم تازه فهمیدم که دوتا مامان به وبلاگستان اضافه شده. کلی خوشحال شدم نشستم هی وبلاگ شون رو زیر رو کردن یاد خاطرات گذشت کردن. راستش خیلی وقت بود میخواستم بگم قشنگ ترین و شیرین ترین قسمت بچه دار شدن همون قسمت حاملگی هست . تا دوسال اول آنقدر سخت هست . آنقدر همه چیز زندگی بهم می خورده خواب خوارک روابط زناشویی همه چیز و همه چیز. همه به من می گفتند خیلی سخت هست. من هم آماده بودم ولی واقعا واقعا باورم نمی شد که دیگه اینقدر سخت باشه. پوست من یکی که گنده شد.
ولی الان دوباره داره خوبو شیرین میش.ه وقتی دخترک به حرف زدن افتاده و جیشش رو هم میگه تازه دارم یه نفسی می کشم احساس می کنم یه کم کارم سبک تر شده . پس مامان های تازه با کلی تبریک کمریند ها خیلی محکم حداقل برای دوسال ببندید.

راستش می خواهم یه تصمیم برای زندگی بگیریم . باید خیلی فکر کنم. دلم میخواست تو این وبلاگ می نوشتم و از راهنمایی شما استفاده می کردم ولی حوصله این رو که حالا کامنت بذارند یا ای میل بزنند که داری قمپز میدی دروغ می گی کلاس میزاری و این حرفها رو ندارم. حالا شاید به قول خانم حنا این خودکشی رو کردم اگر دیدیم دیگه خیلی دستم بسته هست نمیتوانم تصمیم بگیریم.
راستی من تو هیچ جای دیگه حداقل تو کشورهای که زندگی کردم ندیدیم اینقدر مردم به انذازه مردم تو ایران همدیگر رو متهم به دروغگویی کنند. حتی این موضوع از مسافرت قبلی من به ایران هم بیشتر شده بود. تو یه جمعی ۳ نفر هستند .یکی حرف میزنه ان دوتا دیگه سر دو گوش هم می کنند به هم می گویند داره دروغ میگه . راستی چرا مردم تو داخل ایران اینقدر نسبت به هم بی اعتماد هستند؟
راستی من امشب چقدر راستی و واقعا گفتم . دلم پوسید خیلی وقت بود دلم می خواست یه پست طولانی بنویسم

۸/۱۰/۱۳۸۶

HAPPY HALLOWEEN








امروز من دخترک برای اولین بار واسه هالوین رفتیم در خونه های مردم قاشق زنی. حیف که دخترک سرما خورده بود و زودخوابید . کلی خوش گذشت کلی هم شکلات جمع کردیم. این ها هم باشه واسه یادگاری این روز ...

Lilypie 3rd Birthday Ticker