۶/۰۱/۱۳۸۴

جوک احمدی نژاد

این هم توضیح برای شهره عزيز و من عزیز که از سر نچرخيده جوجو پرسيده بوند.
همانطور که می دانید برای اين که يه بچه به طور طبيعی به دنيا بيايد و مشکلی نداشته باشد٬ بايد با سر دنيا بيايد. بنابراين سر بچه بايد به سمت پايين باشد. بعضی از بچه با پا ٬ بعضی ها با باسن و بعضی ها به صورت نشسته يعنی پای جمع شده تو شکم يعنی پا و باسن دنيا مي آيند. بچه های که به این سه شکل دنیا می آیند نیاز به عمل سزارین دارند. چون این طرز دنیا آمدن ممکن هست برای بچه و مادر خطرناک باشه. خطرناک ترین وضعیت هم همون حالت پا و باسن هست که دقیقا وضعیت این جوجو ما هست.اون اولیش که فهمیدم شاید عمل سزارین داشته باشم. آنقدر ناراحت بودم و مداوم با مادرم حرف میزدم و بهش می گفتم که از این که نمی توانم بچه را طبیعی دنیا بیارم احساس گناه می کنم. فکر می کنم مادر خوبی نیستم و لیاقتش رو ندارم. بیچاره آن هم کلی حرف دلداری که بچه طالم داشتن به نوع زایمان ربطی چندانی نداره و نگران نباش کلی مسئله رو برام جا انداخت.
حالا این جای رو که من انتخاب کردم اولا که معروفترین کلینک این شهر هست بعدش هم دلیل دیگر برای انتخاب این مرکز نزدیکی آن به آپارتمان ماست. حدود دو دقیقه پیاده را هست. روز یکه این جا رو انتخاب می کردم می گفتند که اتاق خصوصی ندارند ٬ چون ماه سپتامبر پر ترافیک ترین زمان هست. ( دکتر به شوخی می گفت این ها نیو یر بی بی هستند) بنابراین تمام اتاق خصوصی پرشده. با کلی اصرار من که حتما می خواهم همین مرکز برم. گفتند اتاق عمومی بگیریم اما تو اتقاق عمومی یه نفر دیگر هم هستند و برخلاف اتاق خصوصی نمیتوانم نوع غذا و این که حلال باشه رو انتخاب کنم. وسایل بهداشتی ( حمام و توالت) با یه نفر دیگر مشترک هست. من هم از سر ناچار قبول کردم . البته برای غذا خیلی مشکلی ندارم . اما خب شاید یه کم حمام مشترک برام سخت باشه که بی خیالش شدم.( ژاپنی ها آدمهای تمیزی هستند).
حالا این کلینک برای عمل سزارین باید یه دکتر دیگر هم از بیمارستان عمومی صدا کنه تا در روز سزارین حاضر باشد. واسه همین دکتر هر دو روز یکبار سعی می کنه جوجو را بچرخونه. منهای ورزش که هر شب باید انجام بدم و نفسم رو بند میاره و منهای دردش که تمام شکمم رو کبود کرده٬ دکتر می خواد تا آخرین روز صبر کنه تا شاید موفق به چرخوندن سر جوجو بشه و حاضر نیست به ما تاریخ مشخصی رو بده. ازان طرف هم شوهرک می خواد برنامه کاریش را ببنده و تاریخ می خواد تا یه جوری برنامه کاریش رو هماهنگ کنه تا بتوانه بیشتر ین زمان را در کنار ما باشه. همین این ها دست به دست دادن تا روزهای پر استرسی را داشته باشیم.
واقعا داره حالم از این سیستم دیکتاتوری ژاپن به هم می خوره . این که نمی توانی با دکتر حرف بزنی و نظرت رو بگی و هر چی آن می گه باید گوش کنی و چشم بگی و عین فرمان خدا اطاعت کنی. اصلا با اخلاقیات و روحیات من جور نیست. تا می خواهم حرف بزنم ٬ نرس های با لبخند از اتاق بیرونم می کنند.این کار آنقدر من رو عصبانی می کنه حد نداره. بابا نمیخواهم بخورمش که می خواهم حرف بزنم.

از آن طرف هم سیستم مدیریت ژآپنی گوش فلک رو پر کرده. همه میگویند که خیلی انسانی هست. توش به اسنان بها میدهند. سیستم امریکایی انسان رو له میکنه. استادهای ژاپنی خیلی هوای شاگردهاشون رو دارند و چی و چی هستند.راستش من که تا حالا هیچ گونه توجه ای٬ ملاحظه ای و مهربانی از استادم ندیدیم. من هیچ کدوم از مراحل تحصیل ام را ایران نبودم و نمیدونم ان جا به چه شکل هست. اما در مقایسه با سیستم دانشگاه های قبلی و مدرسه ای که بودم.واقعا سیستم هم دانشگاه و هم سیستم مدرسه اش ایراد اساسی داره و هیچ گونه ملاحظه انسانی درش به چشم نمی خوره. دانشگاه اصلا چارت و سازمان نداره .بیشتر شبیه این کندو های عسل اداره میشه تا سازمان.
یه دونه استاد گذاشتن آن بالا که خداست. هر گروه برای خودش یه رول و قانون جدا داره و هر استاد برای خودش تصمیم می گیره. بین گروه ها هیچ رابطه ای نیست. هر گروه برای خودش مستقل عمل میکنه. همه چیز بستگی به استادت داره . اگر آدم خوبی باشه خوب کار خوب پیش میره اگر مثل استاد ما خسیس باشه برای یک نرم افزار ضروری باید هزار بار درخواست بدی اخرش میگه ۵۰۰ دلار پولش میشه ٬ ما پول نداریم؟!!
بین دو تا گروه صنایع و سیستم که تو یه طبقه و در کنار هم هستند. هیچ ارتباطی نیست. یه دونه کتاب که می خواهی که تو گروه صنایع هست باید هزار بار در خواست کنی.بعدش استاد بزرگ بدون هیچ خجالتی میگه اگر دوست داری از این نرم افزار یا کتاب استفاده کنی٬باید اسمش را تو پی یرت بیاری تا بهت اجازه استفاده بده.
استادت ناسیونالیست باشه خفه ات می کنه تا همه کارت رو ژاپنی انجام بدهی و ژاپنی حرف بزنی. اگر مثل استاد ما بی خیال این حرف ها باشه و کاری به آمدن رفتنت نداره فقط برای دفاع از تز دکترا سه تا مقاله می خواد. میگه برو هر وقت سه تا مقاله آوردی بیاد دفاع کن. هیچ کمکی هم بهت نمیکنه.از آن طرف مقاله میدی تو یه روژنالی که پولی هست. برای این که پول کمتر بده خفه ات می کنه که سر و ته دم مقاله را بزنی تا پول کمتری بده.منهای همه اینها سالی دو بار آن هم تو پارتی که تا کجا ساکه خورده و مست مست هست٬ نمیتوانی ایشون رو زیارت کنی. هر کاری داری باید به یه استاد رده پایین تر مراجعه کنه که در واقع منشی این استاد بزرگه هست نه استاد و بیشتر مسنجر هست و هیچ قدرت تصمیم گیری نداره.
برای نمونه هفته پیش کاتاگری سن سی ای میل زده که پی یرت رو بده. من هم هاج واج که کدوم پی پر رو ؟!! ان هم جواب داده پی پر برای کنفرانس ۲۳ سپتامبر که تو همین دانشگاه هیروشیما هست. بهش میگم بابا من شاید آن وقت رفتم برای زایمان گفتم که نمی توانم تو کنفرانس شرکت کنم. میگه باشه من با استاد بزرگ صحبت میکنم. حالا امروز صحبت کردن ای میل زده که استاد بزرگ گفتن چون دیگه مدرسه نمیری و تعطیل هستی تا آخر آگست پی پرت رو بده . بچه هم شاید قبل یا بعد ۲۳ سپتامبر دنیا اومد. کنفرانس هم که تو همین دانشگاه خودمون هست. یا من حالم خوب نیست یا ...
این روزها من بد جور قاطی پاتی هستم. اگر جواب کامنت نمیدم یا نمی رسم ای میل بزنم به بزرگواری خودتون ببخشید.

یه جوک بگم . شنیدید آقای احمدی نژاد می خواد اسم ایران را عوض کنه؟ چون هم اسمش زنانه هست هم هشت سال عراق بهش تجاوز کرده.

۵/۲۹/۱۳۸۴

نمایشگاه اکسپو

هر چی ويروس ميکروب انگل درد و مرض هست ريخته تو اين کامپيوتر من الان چند روز ويرس کشی داريم ولی هنوز از شر اين
ترو جان بک دور خلاص نشديم.
اين Internet Exploer هم عجب چيز مزخرفی هست. حيف Mozlla Firefox نيست.
انکار قرار بود از اکسپو بنويسم. تو سفر قبلی قرار بود بریم ناگویا که از آن جا بریم اکسپو. ولی به دلیل این که من خیلی خسته شده بودم و همچین با توجه به تعطیلات تابستانی پیدا کردن هتل کار خیلی دشوار بود. تو این مدت هم جز هتل های خیلی خیلی گران نتواسته بودیم هتل پیدا کنیم.در آخر هفته گذشته در کمال ناباوری ما طی يک اقدام انقلابی در اينترنت سه شب هتل تو شهر ناگويا پيدا کرديم . اين هتل خيلی قيمت اش مناسب بود . گفتم اين جا اين هتل زنجیره ای را معرفی کنم شايد به درد کسی خورد. تو تمام مناطق ژاپن هم شعبه داره و قيمت اش هم فوق العاده ارزان هست. کیفیت قابل قبولی هم داره. مخصوص برای سفرهای کاری و مسافرتهای که فقط شب میری هتل می خوابیدی به نظر خیلی مناسب هست.
روز جمعه خوشحال خندان از پیدا کردن هتل رفتیم سمت ناگویا. ان روز یه کم تو شهر ناگویا چرخیدم تا فردا صبح اول وقت بریم اکسپو . شب تو هتل دوربین ام رو چک کردم که برای فردا صبح زود همه چیز آماده باشه. دیدم ای دل غافل میزنه No memory card. انکاری یادم رفته بود memory card را از لپ تاپم بردارم. خلاصه دماغ سوخته شدم. شما هم از دست دين عمس های کج و کوله من خلاصه شديد.
اگر اطلاعات در مورد اکسپو مي خواهيد اين جا رو بخوانيد. اين سایت زندگی در ژاپن کار من رو راحت کرد. راستی دقت کردید چقدر وبلاگ فارسی از ژاپن داریم.

ما از ساعت ۹.۳۰ جلو در اکسپو بوديم. برای اولين بار در کشور جايی رفتم که جلو در بازرسی داشت. البته خيلی مختصر و مفيد بود. ولی خوب غذا و نوشيدنی را اجازه نمي دادن به داخل نمايشگاه ببريم .ما اولين پاويونی که رفتيم پاويون يمن بود.که نزدیک در ورودی بود.به نظر من خيلی جالب فضا کشور يمن را تداعی مي کرد. انکار تو خود کشور يمن بود. بعد آن رفتيم پاويون عربستان سعودی که يه نقش بزرگ جغرافيا زده بود درشت هم روش نوشته بود خليخ عربی به طوری که از دور تو چشم ميزد. خيلی خرج کرده بودن و سی دی مجانی هم می دادند. فضا عربستان را خوب به نمايش گذاشته بودند.
بعد از آن رفتيم پاويون ايران که بيرونش نوشته بود چايخانه که من می ديديم خيلی از ژآپنی ها برايشان جالب هست. به نظر من خيلی قشنگ بود . البته خيلی ساده و مختصر و مفيد بود. تما م دليل من برای رفتن به اکسپو خوردن غذای ايرانی و خريد پنير ايرانی بود. که متاسفانه جز چای و آب انار و یه مقدار کم خشکبار ایران و خیارشور و ترشی و صد البته فرش هيچ چيز ديگر نداشت. خريد که نمي توانستيم کنيم چون در طول روز بايد بار با خودمون اين ور آن ور می کشيديم. چای هم که گرم بود نمی شد خورد ولی آب آنار ايرانی خورديم که خيلی خوشمزه بود. اما اين شوهرک مدام به من خنديد که به همه چيز شبيه بود جز آب انار. حالا قرار من رو ببره ايران آب انار بده تا من مزه اب انار را ياد بگيريم.خدا به من رحم کنه.
تو پاويون ايران خانمی های خیلی خوشگلی بودن که لباس محلی قشنگی پوشیده بودند. خیلی هم مهربان و مودب بودند.کلی به ما لطف کردند.

بعد از رفتیم پاویون هند که خیلی افتضاح در هم بر هم بود.برخلاف انتظار ما از ادویه های مخصوص هند و فروش خیلی خبری نبود. از پاویون ارژانیتن هم دیدن کردیم که شو و رقص تانگو داشت که خیلی قشنگ بود. بعد رفتیم غرفه چین که به نظر من خیلی قشنگ بود و نوازنده ها آهنگ های خیلی قشنگ میزند. یه قسمت رو هم مثل دیوار چین درست کرده بودند که خیلی جالب بود.
بعد از آن رفتیم غرفه کانادا که من همیشه به جونش غر زدم که آخه این کشور به این عقب موندگی چطور جز کشورهای صنعتی هست. ولی دو تا شو هشت دقیقه داشت. یکی در مورد طبیعت کانادا یکی هم در مورد مردم و فرهنگ که واقعا قشنگ بود. نکته ای که پاویون کانادا داشت این بود که کارکنانش ژآپنی٬ کانادایی بودند و خیلی هم مودب بودند.
بعد از آن رفتیم پاویون آمریکا جهان خوار که واقعا این لقب جهانخوار واسش خیلی مناسب هست. اولا که یک ساعت و ده دقیقه سر ظهر منتظر شدیم تا وارد پاویون شدیم. بعد تنها پاویونی بود که همه رو بازرسی می کردند. کارمندانش همشون چاق بداخلاق اکثرشون ژاپنی هم بلد نبودند. عکس جرج بوش رو هم گنده قاب کرده بودند زده بود جلو در ورودی.ما انتظار داشتیم تو غرفه ایران این جور چیزها رو ببینم ولی تو فرفه ایرانی از کارها خبری نبود.من که می خواستم برای جرج بوش دو تا گوش بکشم اما اين شوهرک نذاشت گفت شر به پا نکنم.ديگه اين که يه شو هفت هشت دقيقه به معنی واقعی مزخرف داشت که قيافه مردم بعد از بيرون آمدن از شو ديدنی بود. يه ماکت هم از فضانورد مريخ داشت همين و بس.
بعدش رفتیم غرفه آسیای میانه که من خیلی٬ خیلی خوشم آمد چون ماکت های که گذاشت بودند آدم رو می برد تو فضای و فرهنگ آن کشور ها واسه همین من خیلی خوشم آمد.
تو زون اروپا هم جز ایتالیا که چند عتیقه از موزه آورده بودن بقیه کشور ها مخصوصا فرانسه واقعا بی مزه و لوس بود. این فرانسه واقعا گندش رو در آورده معلوم نیست ژاک شیراک داره چی کار می کنه خیلی خوب شد که میزبانی جام جهانی فوتبال رو بهشون نداند. این نمایشگاه شون رو که داده بودن دست یه سری ان جی او ان هم مثل جمهوری اسلامی یه شو گذاشته بودن در مورد محیط زیست یه دقیقه شعار دادن بعدش هم گفتند بفرمایید بیرون
.پایون آلمان رو هم صفش سه ساعت بود نرفتیم ولی می گفتند آن خیلی جالب هست. دیگه این که رفیتم پاویون استرالیا که کنسرت قشنگی گذاشته بود. کارمندانش هم خیلی مودب بودند. از پاویون پرو و کوبا هم دیدن کردیم که فقط یه سری عکس بود که فقط میشد گفت بد نبود همین.
به پاویون مصر نرسیدم چون ساعت ۱۰ شب شد و همه جا تعطیل شد. از قسمت زون ژاپن هم هیتاچی رو که خیلی تعریفش رو شنیدم بودیم٬ رفتیم که گفتن من رو راه نمیدن. ما هم خوشحال از این که ناچار نیستم سه ساعت تو صف وايستم کلا بي خيال زون ژاپن شديم.
آخر وقت بود ديديم صف زون ژاپن خلوت شده پريديم تو صف که حداقل از زون ژاپن يه چيزی ديده باشيم. که گفتن ديگه وقت تموم شده .با دلخوری به نگهبان آن جا گفتيم ما هيچی از زون ژاپن نديدم. آن هم گفت يه دقيقه صبر کنيد. بعد با چند نفر حرف زده که دو تا خارجی اين جا هستند ژاپنی بلد نيستند هيچی هم امروز نديدن برای آخرين نمايش می توانند بياند تو . بعد از چند دقيقه يه خانم خوش آخلاق اومد ما رو با خودش برد داخل. که شو Mountain of dreams را ديديم که واقعا فوق العاده بود. کاری که ژاپنی بکنه خوب فوق العاده اس دیگه . نمی توانم توصيف اش کنم ولی توصيه مي کنم اگر کسی رفت اکسپو٬ حتما اين شو را ببينه. توصيه ديگرم هم اين که اصلا ژاپنی حرف نزنيد.
شب له و لورده رسيديم هتل فردا هم ناگويا را گشتيم دريغ از يه رستوان ايرانی٬ یا يه فروشگاه ايرانی.هر چی تو اینرتنت هم گشتم چیزی پیدا نکردم.خلاصه حسرت خوردن يه غذا ايرانی و خریدن پنیر ایرانی هم به دلمون موند. ولی در عوضش تو راه برگشت تو کيوتو نهار را تو يه رستوران ژاپنی سنتی که البته يه کم گرون بود ولی غذاش فوق العاده خوشمزه بود خوردم .

دیگه این که جوجو که هنوز اسم نداره ٬از جاش هم تکون نخورده. سن سی اش هم ول کن نیست هر دو روز یه بار تلاش می کنه ٬ بچرخوندش٬ ولی ناموفق هست.خودش میگه تو ۹۵٪ تو بار اول موفق شده بچه رو بجرخونه. ولی در مورد جوجو با این همه تلاش تا حالا که موفق نبوده. شوهرک می گه جوجو دقیقا عین من هست و سر حرفش هست واسه همین یه دفعه احساس کرده جوجو رو خیلی بیشتر دوست داره؟!!

دیگه این که تجربه آوای دل رو از رفتن به استویوم ورزشی فوتبال بخونید جالب هست.
مصاحبه جالب و خواندنی اسد وبلاگ بیلی و من ر ابا اقای مجید زهری را هم از دست ندید که سرتون کلاه میره. چرا من فکر می کردم آقای زهری خیلی سنش زیاد هست؟!!

۵/۲۵/۱۳۸۴

خبر

در اين چند وقت که من نبودم. به مسافرت رفته بودم. (با لهجه حسنی بخوانيد.)رفته بودم شهر ناگویا و بعدش رفتیم نمایشگاه Expo. ديشب برگشتم. تا الان هم از خستگی خوابيدم. وبلاگم رو که باز کردم از کامنت های محبت آميزتون خيلی خوشحال شدم. آنقدر به خودم اعتماد به نفس پيدا کردم که نبود شوهرک که هيچ بدون دکتر و بيمارستان هم فکر کنم از پس اين جوجو بر بيايم.
در مورد زلزله ژاپن هم راستش من اصلا نفهميدم زلزله آمده . از طريق ويولت عزیز فهميدم که اين جا زلزله شده و متاسفم ویولت جان که دیر بهت خبر دادم و نگران شدی و ممنون بخاطر این که به یاد بچه های ایرانی ٬ ژآپنی بودید.زلزله خوشبختانه تلفات جانی تا جایی که من خواندم نداشته و شدت زلزله هم هفت و دو ریشتر اعلام شده و مرکزش هم در سیصد کیلو متری تو کیو بوده. اما انکار تو توکیو هم احساس شده ولی این جا که از توکیو هزار و خورده کیلومتر فاصله داره من چیزی احساس نکردم.
من فعلا برم به ای میل ها جواب بدم. که یک عالمه ای میل دارم. بعدش میایم در مورد اکسپو می نویسم.

۵/۱۸/۱۳۸۴

جوجو جوجو طلايي

اگر هزار بار هم سخت تر از اين باشه عمرا من بيايم اين جا به جون جوجو غر بزنم. جوجو هنوز نچرخيده و سرش بالاست. امروز سن سی هر کاری کرد تا سر جوجوبچرخه اما موفق نشد. قرار دو روز دیگه باز تلاش کنه. امیدوارم جوجو خیلی دردش نیاید.
اين جوجو ما شده عين گنبد مقدس هر کس از راه می رسه يه دستی بهش می رسونه. يه خانم مسن ژاپنی هست که شب ها می آید استخری که ما می ریم.و من خيلی دوستش دارم. هر وقت من رو می بينه کلی من ناز مي کنه که آخه تو مامانت اين جا نيست خيلی تنها هستی. تنهايی خيلی سخته. من مامان ژاپنی ات هستم.(حالا خبر نداره آن وقت که جوجو هم مي خواهد بيايد حتی شوهرک هم نيست. و من جوجو تنها هستيم) میایم کمکت. کلی تا حالا چیز برای جوجو آورده. خلاصه کلی به من لطف می کنه.
دو سه شب پيش داشتم زير دوش برای جوجو آواز مي خواندم که ناز ناز من. گوگولی مگولی من .گو گول طلای من. جوجو طلايی من . گو گولی مگولی من .آمدم بيرون مامان ژاپنی گير داده داشتی چی مي خواندی؟ برای من ترجمه اش کن. مونده بودم اين ها را من چطوری ترجمه کنم آن هم به ژاپنی.

۵/۱۵/۱۳۸۴

شصت امین سالگرد بمب اتم هیروشیما

دقيقا در ۶۰ سال پيش در چنين روزی راس ساعت ۸:۱۵ دقيقه صبح به وقت ژاپن اولين بمب اتمی تاريخ در شهر هيروشيما فرود آمد. اين بمب که Little Boy يا پسر بچه نام داشت. در 2,000 ft بالا و صد متری پشت ساختمانی منفجر شد که اکنون به نام Atomic Bomb Dome خوانده می شود.



اسم اصلی این ساختمان the Industrial Promotion Hall بود. و اندازه اش خیلی بزرگتر از آن چیزی هست که الان از آن باقی مانده است. این ساختمان یکی از چند ساختمان های باقی مانده تا شعاع دو کیلو متری هست. هیچ کس در این ساختمان زنده نمانده است.

در نتيجه اين انفجار يک انرژی بسيار زيادی به صورت گرما و فشار و هوا و همچنين حجم زيادی اشعه گاما و نئوترون (Gamma ray and neutrons) منتشر شد . اين اشعه ها موجب جراعت در انسان می شود. کسانی که Little Boy را ديدند اغلب مي گويند خورشید دیگری را در آسمان دیدیم. وقتی Little Boy منفجر شد حرارت و نور منتشر شده از آن خيلی قوی تر از بمب های بود که تاکنون ديده شده بود.
فشار و حرارت ناشی از Little Boy بيشتر خانه ها و ساختمان ها را در شعاع يک و نيم مايلی نابود کرد. اين فشار و حرارت وقتی به کوههای اطراف هيروشيما برخورد کرد. موجب reflected شد و باعث برگشت دوباره اين فشار به سمت شهر شد و اين بيشترين ميزان خسارت را به وجود آورد.
امواج رادیو اکتیو radiation توليد شده به وسيله اين بمب مشکلات طولانی مدتی برای کسانی که در معرض ان بودند به وجود آورد. تعداد زيادی از مردم در انتها همان سال مردند. و خيلی از مردم در طول سالهای بعد دچار مشکلات ژنتيکی و معلوليت و ناتوانی جنسی شدند. خیلی ها هم توانایی بچه دار شدند را از دست دادند.
در نتيجه اين بمب تا آخر همان سال( ۱۹۴۵ ) ​تخمين زده می شود که ۱۴۰۰۰۰ نفر که بیشترین شان دآنش آموزآن سربازان و همچین کره های که در کارخانه های ژاپنی کار می کردند کشته شدند. ولی در کل تعداد تلفات اين بمب ۲۰۰۰۰۰ نفر تخمين زده شده است.



Little Boy (left) and Fat Man (right)


چرا به اين بمب پسر بچه (Little Boy ) گفته مي شود.

بمب اتم دومی که در Nagasaki فرود آمد و مرد چاق (Fat Man ) نام داشت. ابعادی خیلی بزرگتر از(Little Boy ) داشت. با وجود آن میزان انرژی تولید شده به وسیله بمبی که Nagasaki فرود آمد خيلی بيشتر از (Little Boy ) بود ولی ميزان خسارت وارده به شهر خيلی کمتر از هيروشيما بود. و اين به دليل موقعيت جغرافيايی آن شهر بود. تخمين زده ميشود که حدود هفتاد هزار نفر در انتها سال در شهر Nagasaki کشته شدند.


هر ساله مردم هيروشيما که اکنون به نام شهر صلح خوانده میشود راس ساعت هشت صبح در کنار Atomic Bomb Dome درو هم جمع مي شوند. و برای کشته شدگان اين حادثه دعا مي خواند. راس ساعت هشت و پانزده به دليل اينکه انفجار اين بمب يک دقيقه طول کشيد يک دقيقه سکوت اعلام مي شود . ابتدا شهردار هیروشیما حلقه گل به روح بازماندگان تقدیم میکند. به دنبال آن بازماندگان این حادثه و نخست وزیر و دیگر شخصیت های شرکت کننده در مراسم بابه روح بازماندگان حلقه گل تقویم می کنند.



هر ساله در کنار Atomic Bomb Dome مردم با روشن کردن شمع یاد و خاطره گشته شدگان این حادثه را گرامی می دارند و برای صلح و آرامش در دنیا دعا می کنند.


بنای ياد بود Satoko دختر ۱۳ ساله که برا اثر سرطان خون در گذشت.ژاپنی ها باور دارند هر کس ۱۰۰۰ تا Origami درست کند به آروزیش می رسد.مادر Satoko برای نجات جان دخترش با جدیت شروع به ساختن Origami کرد. ولی متاسفانه وقتی تعداد Origami ها به هفتصد رسید . دخترش فوت کرد.



فانوس های کاغذی که دعا و آروزی صلح برای روی آنها نوشته شده است.



ساعت مرکز خرید SOGO که امروز فقط شعار صلح صلح خواند.


شمع های که در کنار گنبد اتمی به یاد و گرامی داشت گشته شدگان روشن شده بود.


پرنده های صلح

زمانی که بمب منفجر شد درجه حرات به ۴۰۰۰ درجه رسید بورد مردم برای فرار از این دما وحشتناک خودشان را به رودخانه پرتاپ می کردند ولی متاسفانه در حرارت بالا آب ذوب می شدند. تمامی ۵ رودخانه ای که در اطراف هيروشيما هست پر از جسد کشته شدگان بود.

مردم هيروشيما هر ساله به منظور گرامی داشت ياد اين افرادی که در آب داغ سوختند. فانوس های روشن که روی آنها دعا و آروزشان نوشته شده را روانه رودخانه هيروشيما مي کنند.

در کنار این مراسم نمایشگاهی از عکس های شکنجه در چین برپا بود. که بسیار درد آور بود.قلب بزرگی از گل که توسط ناشنوایان چینی در کنار این نمایشگاه .


مشعل صلح که تا زمان برطرف شدند خطر بمب اتم در جهان روشن خواهد ماند. گنبد بمب اتم به خوبی از داخل آن قابل دیدن هست.
گفته مي شد تا ۵۰ سال هيچ گياهی در اين شهر نخواهيد روئيد. ولی به فاطله فقط چند ماه اولين گياه سر از خاک بر آورد که اين موجب اميدواری و شادی مردم بود.

۵/۱۳/۱۳۸۴

سفرنامه توکیو ق چهارم

به جز آمريکا جهانخوار که مرکزش این جور جلف بازی ها هست. فقط ژاپن هست که هم يونيورسال استودیو (در شهر اوساکا ) و ديسنی ورد ( در شهر توکيو ) دارد. لابد بس که اين ژاپنی ها پولدار هستند.
از حدود چهار سال پيش کمپانی ديسنی تصمیم گرفت برای کارتون های جدیدش یه قسمت دیگر به دیسنی لند Disneyland توکیو اضافه کند به نام دیسنی سیDisneySea .
این قسمت همان طور که از اسمش پیدا هست بیشتر برنامه هاش تو آب اجرا می شود. اين پروژه فقط تو ژاپن اجرا شده.ظاهرا خیلی هم موفق بوده.

حالا دیسنی به دو قسمت ديسنی لندDisneyland و ديسنی سیDisneySea تقسیم شده که برای ورود به هر قسمت اش بايد پول جداگانه بدهید. بین دوقسمت اش هم باید با آنجایی که من قبلا( نه در توکیو ) دیسنی لند رو رفته بودم و به نظرم خیلی بچه گانه بود و کلا هم شنیده بودیم که دیسنی سی برای بزرگسال ها طراحی شده تصمیم گرفتیم با تو جه به زمان کم فقط از دیسنی سی دیدن کنیم. الان فکر می کنم خیلی تصمیم عاقلانه و مناسبی بود. قسمت دیسنی لند اصلا هیجان نداره ولی قسمت دیسنی سی خیلی هیجانش بیشتر هست. ولی من باز فکر می کنم نسبت به یورنیور سال استودیو خیلی بچه گانه است
این قسمت همه چیزش عربی بود. به نظرم خیلی قشنگ طراحی شده بود.
این قسمت رو عین ونیز درست کرده بودن و قایقران هایی که برای آموزش به ایتالیا رفته بودند. آواز ایتالیایی می خوانند البته با لهجه ژاپنی .

امیدوارم خسته نشده باشید. یه قسمت دیگه بیشتر نمونده آنوقت دیگه خلاص می شوید. با من بمانید.

Lilypie 3rd Birthday Ticker