۲/۲۳/۱۳۸۵

بر ما چی گذشت

خوب حالا که غیبت ما موجه شد براتون می گم که در يک اقدام خیلی سریع ٬ انقلابی و انتحاری تصميم گرفتم که با این شوهرک نازنین برای نشون دادن کمال همراهی و همدلی و همچنین گرفتن اطلاعات و تکمیل کردن قسمتی از یه پروژه در حالی که مثل سگ می ترسم برم ایران.
تو فرودگاه ناریتا هر چی آرایش٬ کرم٬ پودر ٬لاک حتی انگشتر که یه کم تو چشم بود رو درآوردم. روسری را تو گلوم تا یه درجه کمتر ازخفگی گره زدم. خانمی با پالتو پوست (؟!!)خیلی گران قیمت همراه با یه شال خیلی کوچک در حالی که تقریبا تمام موهاش بیرون بود٬ پرسید؟ خیلی وقته ایران نرفتی ؟ گفتم آره . خندید گفت نترس بابا خبری نیست من دوهفته پیش از ایران آمدم هیچ خبری نیست.این روسریت رو یه کم باز کن خفه می شی. تو ایران از این جا خیلی راحتر لباس میپوشند. راستی این ژاپنی ها چرا اینقدر بد لباس هستند؟!




دوتا موضوع
۱-من خیلی نمی توانم طولانی بنویسم سعی می کنم کوتاه ولی مرتب بنویسم قبول دارین؟
۲-من تمامی آدی پسورد اين بلاگ رولينگ رو فراموش کردم حالا تا بگردم پيدا کنم با عرض معذرت نه مي توانم لينک کسی رو عوض کنم نه به کسی لينک بدم .

هیچ نظری موجود نیست:

Lilypie 3rd Birthday Ticker