۷/۲۸/۱۳۸۵

کتاب

من تقریبا هر روز برای جوجو کتاب می خوانم.حتی بعضی وقتها کتاب های خودم رو با صداهای مختلف براش می خوانم. آنقدر قشنگ رو پام می شینه گوش می ده یا کتاب رو ورق می زنه.

الان هم نشسته رو پای من با هم م تایپ می کنیم. جوجو رو بردم کتابخانه عمومی یه برنامه داره به اسم
Read To Me! Jamboree چقدر خوشش آمده چقدر دست زد و بازی اصلا هم خجالتی نبود.
با این که آنجا بچه زیاد بود اما خیلی توجه همه رو به خودش جلب می کرد. کارهاش برای دیگران خیلی جالب بود. کسی باور نمی کرد ۱۳ ماه داشته باشه. ظاهرا از بچه های هم سنش قد بلند تر هست.
چقدر وقته داشتن تو خونه بودن سر و کله زدن با بچه خوبه . هر چند من همیشه از این که خانه دار باشم متنفر بودم. اما فکر می کنم بچه های که مادرشان هانه دار هستند چقدر خوشبخت تر هستند.
ناراحتم از این که چقدر دیگر باید جوجو را بدهم دست کسی. اما چاره ای نیست زندگی امروزه چاره برای ما نگذاشته.


می گم چقدر رفتار جاپنی ها تو داخل و خارج کشورشون با هم فرق داره. فکر می کنید آیا ایرانی ها هم رفتارشون تو داخل با خارج از ایران با هم فرق داره؟!

این هم عکس هایی از شهر که پنجره آپارتمانمون گرفتم.

هیچ نظری موجود نیست:

Lilypie 3rd Birthday Ticker