۷/۲۵/۱۳۸۵

شهر مصیبت زده


باورم نمی شد در نطرم این شهر اینقدر فرق کرده باشه. شهر لخت با درخت های لاغر مردنی که به زور سر پا هستند. وقتی که من این شهر رو ترک کردم شهر خیلی قشنگ و سر سبزی بود. چرا این قدر شهر بی ریخت و زشت هست؟ چرا درختها این جوری لاغر به نظر می ایند؟!!
این مدت همش فکرکردم خوب شاید من از ایرلند خیلی سبز آمده اینجا یه دفعه این شهر برام اینقدر خشک بی علف بنظر می یاد.

با گریس دوست قدیمم صحبت می کردم بهش گفتم این شهر چرا این جور مصیبت زده شده؟آیافقط من این احساس دارم یا آن هم همین طور فکر می کنه. گفت دیدی بالاخره موریانه و بیدها پیروز شدند.
این طوفان نبود که سه سال پیش هفتاد درصد این پارک را داغون کرد. موریانه چنان درختها رو خورده بودند که خیلی از درختها قبل از آن به زمین افتاده بودند خیلی ها شون هم کمر مقاومت در برابر یه باد معمولی رو هم نداشتند. یادت میاید آن سالها مدتها با هم بحث می کردیم که چطور موریانه و بید ها از بین ببریم . دیدی بالاخره این موریانه ها و بید ها پیروز شدند.

یادش بخیر چه روزگاری داشتیم . آن روزها معضل اصلی این شهر بندری وارد کردند مورچه و بیدها توسط کشتی بود که در این بندر پهلو می گرفتند. ما هم هر روز نظریه جدید صادر می کردیم کلی بحث می کردیم که چطور از تخریب جنگل جلوگیری کنیم. آن روز مطمین بودم که مورچه هیچ وقت موفق به این کار نخواهند شد.خب شدند انکار موفق شدند علا وه بر پارک حسابی خدمت شهر هم
رسیدند.


شب اولی که از خونه مون به اینترنت وصل شدم یه وای روس جانه گرفتم که هارد لپ تاپ بدبخت رو از کار انداخت. در کمال بدبختی این مدت بدون کامپیوتر موندم. تازه اعتیادم ترک شده بود با از دیروز دوباره آلوده شدم.

دوستان قدیمی هر روز با یه دونه کیک گنده ما رو شرمنده می کنند. دلم نمی یاد کیک ها رو درو بریزم خسته شدم بس به این آن زنگ زدم و براشون کیک بردم. می خواهم از این به بعد به هر کس که خواست بیاید دیدنم بدون تعارف بگم من اضافه وزن دارم شیرینی یا کیک با خودش نیاره مرسی.

چاقی بیشتر نه مرسی خیلی ممنون
!!



هیچ نظری موجود نیست:

Lilypie 3rd Birthday Ticker