۷/۲۷/۱۳۸۵

آفتابه

جوجو خوابیده و من این اولین باره که از وقتی برگشتم کانادا وقت کردم یه دل سیر بیایم سر وبلاگم. نمیدونم چرا این جوری شده از صبح زود بیدار می شم تا نصف شب راه می رم اما باز نمی رسم نصف کارهام انجام بدهم.

حالا باز خدا رو شکر دنبال خرید خونه نرفتیم.آپارتمان اجاره کردیم البته این تصمیم قلی بود که فعلا خونه نخریم.من اصرار داشتم یه جا خیلی کوچک هم شده بخریم بعدا سر فرصت عوضش می کنیم اما قلی زیر بار نرفت. حالا فکر می کنم چقدر کار علاقلانه ای کرد . با بچه خیلی کار سختی بود.

جوجو تو این جابه جایی ها خیلی اذیت شد.
هفت تا دندان داره و هشتمی هم داره می آید بالا.تا حالا موفق نشدم از شیر مادرجداش کنم. هر چی دکتر مختلف هم امتحان کردم نتوانستم به یک تصمیم قاطع برسم. همشون اعتقاد دارند جدا کردند یکبار بچه از شیر مادر مخصوصا برای بچه ای مثل جوجو که شدیدا وابسته شده کاره عاقلانه ای نیست.و به بچه آسیب می زنه.
اصلا غذا نمی خوره به شدت لاغر شده و وزن کم کرده فکر کنم لباس های چند ماه پیشش دوباره سایزش شده. روز ها که اصلا نمی خوابه. از شب تا صبح هم چند بار بیدار می شه بیشترین زمانی که می خوابه حدود یک ساعت هست. برای همین من تا می خوابم باید بیدار شم. تمام روز رو سر درد دارم. قلی که عملا خرجش رو سوا کرده چون به شدت رو کارش اثر گذاشته.
من هم که دیگه ول کردم بس کار رو کار آمده فعلا بی خیال شدم. مهد کودک پیدا نکردم. نمی توانم هم به کسی اعتماد کنم بچه رو بدم دستش فعلا یکی می زنم تو سر خودم یکی می زنم تو سر کارهام. از دوباره کاری بدم میاید هر کار رو هم باید چند بار انجام بدم. تخت خریدم برای جوجو دو تیکه از چوب هاش اشتباه آمده همین نصف نیمه آن وسط افتاده. صندلی ها پیچ هاشون کم زیاد هست نمی شه درستشون کرد آنها هم همین جور مونده آن وسط.اصلا ولش شو ن کارهای نصف و نیم رو که تمومی نداره همیشه همین طوره. شام رو باش که آش رشته خوشمزه پختم. قلی حتما امشب توش دنبال گوشت می گرده و داد می زنه پس گوشتش کو...


می گم این آفتابه هم چیز خیلی خوبی هست ها. کاش توالت ها این جا هم از اینها بود.

هیچ نظری موجود نیست:

Lilypie 3rd Birthday Ticker