۱۰/۰۹/۱۳۸۳

سرنخ

مجلس خبرگان با توجه به برخی گزارشها از عملکرد منفی در قوه قضائيه، اخيرًا به يکی از اعضای اين مجلس به همراه سه تن ديگر مأموريت داده بود تا نسبت به عملکرد اين قوه تحقيق و بررسی کند اما اداره حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه، برخورد بسيار بدی با اين هيئت می کند، به گونه ای که رئيس دفتر نماينده خبرگان را که تحقيق و تفحص را بر عهده داشته است همراه با دو عضو ديگر هيئت که يکی از آنان نماينده مجلس شورای اسلامی بوده است احضار می کند و سپس بجز اين نماينده مجلس، اقدام به بازداشت دو نفر ديگر می کند و آنان را در شرايط نامناسبی نگه می دارد که منجر به فوت يکی از آنان و بستری شدن نفر ديگر در بيمارستان می شود.

خب اين از خبر که تو بي بی سی آمده بود. راستش اين خبر رو قبلا تو خونده بودم٬ اما زياد جدی نگرفته بودمش چون پيک نت خبر بدون مستند زياد ميذاره. داشتم فکر می کردم چقدر جالب هست مجلس خبرگان قانون بذاره برای تحقيق و تفحص از قوه قضائيه و سه نفر که يکی شون همون پديده نوظهور خانم شايق خودمون باشه و نماينده مجلس صاف راهی زندان بشند. قوه قضائیه از این ماموران تحقیق و تفحص چندان پذیرایی بکنه که يکی شون از شدت مهموانوزی بميره آن يکی نیمه جان رها شه پدیده نو ظهور چون یه سلول خوب بهش دادن زیاد صداش در نیاید.
خب تو بخوان حدیث مفصل از این ماجرا ديگه! خيلی واضح و آشکار هست که بر سر افرادی چون فرشته قاضی ٬ اميد معماريان٬ ديگر بچه های وبلاگ نويس يا دانشجو چی ميارند؟!اینها که به خودی هاشون رحم نمی کنند به سر بچه های دیگر چی میارنند؟! از وقتی خبر رو خوندم هی دارم فکر می کنم به این موضوع.

نمیدونم چند سال پیش که علیرضا نوریزاده از فردی به نام الیاس محمودی نام میبرد راستش من خندم می گرفت٬ می گفتم این کیه دیگه ؟! آدم گمنامی که شاید با خوده نوری زاده خرده حسابی داشته ؟!(چون من خودم داشتم آن شبی که نوری زاده تو برنامه اش ان گند رو زد.مستقیم برنامه اش رو تو دانشگاه ّهیروشیما گوش میدادم. بعد که امد تو سایت اش گفت دشمنان من این کار را کردنند و این واقعیت نداره راستش حالم ازش بهم خورد ٬دیگه به حرفهاش اعتماد نداشتم.)
اما حالا مثل اين که اين الياس محمودی راستی ٬راستی يکی از نخ گردانگان قدرت تو ايران هست. کسی که اينقدر راحت خانم پديده شايق رو تهديد می کنه.حتما باید یکی از قطب های قدرت تو ایران باشه؟!
الياس محمودی، رئيس حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه در گفتگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی، اطلاعات بيشتری از اين پرونده داده و گفته است که افرادی با استفاده از احکام جعلی اقدام به اعمال خلاف قانون در دادگستريهای کشور می کرده اند و يکی از نمايندگان مجلس که او با عنوان ع. ش. از وی نام برده و به نظر می رسد همان خانم عشرت شايق باشد نيز يکی از همين افراد بوده است.
به گفته آقای محمودی، اين نماينده مجلس را بانيان اصلی باند اغفال کرده بوده اند و او برای اعضای باند ابلاغهای خاصی از کميسيون اصل نود مجلس صادر می کرده که اين کميسيون همگی اين ابلاغها را تکذيب کرده است.

واقعا این سرنخ قدرت تو ایران دست چه کسی هست ؟! یعنی واقعا این شاهرودی و دارو دسته اش اینقدر قدرت دارنند؟! پس این مقام منظم هم با این همه آخوند گردن گلفت با نفوذ که تو خبرگان دور خودش جمع کرده هیچ کاره هست؟ پس این شاه اکبر چی ان هم هیچ کارهست؟ یکی بیاید به من بگه چی به چی تو این مملکت گل و بلبل

از وبلاگ آمشاسپندان

امام خمينی که در عصر حاضر از هر نظر الگو می باشند در مورد رعايت حجاب در خانواده نيز بسيار دقيق بودند. دختر گرامی ايشان اين دقت و مراقبت را چنين بيان کرده اند: به هر حال همانطور که گفتم ايشان(امام خمينی) در مقابل بيرونی و نامحرم خيلی سختگيرند. الان پسرهای من و احمد اقا ۱۵-۱۶ ساله اند و ما يک روز اگر منزل اقا برای ناهار دعوت شويم, پسرها حق امدن ندارند يا اگر هم بيايند, ماخانه خانم(همسر حضرت امام) می نشينيم و سفره می اندازيم و آنها منزل احمد اقا, انهم برای اينکه پسرها و دخترهای اهل فاميل و خانه با هم غذا نخورند . نه فقط سر سفره بلکه حتی به هم سلام هم نکنند چون واجب نيست. من خودم پانزده ساله بودم که اقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرد و داماد ما شده بود. يک روز ما دعوت داشتيم منزل ايشان. همين جور که من و اقا با هم وارد شديم ,ديدم اقای اشراقی دارند می ايند استقبال. در يک باغچه ای بود که ما داشتيم جلو می رفتيم. من گفتم: سلام بکنم؟ امام گفتند: واجب نيست. من هم رويم نشد که سلام نکنم. زدو و از تو باعچه رد شدم که با اقای اشراقی رو به رو نشوم و يا حتی مادر من وقتی اقا را گرفتند و بردند ترکيه-يعنی چهل سال بعد از زندگيشون-اواين سلام را به برادر شوهرشون کردند! ماجرا هم اين بود که وقتی عمويم می خواستند بروند ترکيه خدمت آقا, امدند از پشت در گفتند من می خواهم با خود خانم صحبت کنم اگر بخواهند پيغامی بدون واسطه برای آقا داشته باشند. که مادرم ناچار شدند سلام کنند و بعد يادم هست آمدند و گفتند ناراحتند چون که اولين سلام را در نبودن آقا کرده اند ان هم با اين لفظ که (( اگر راضی نباشند چه؟)) من هم گفتم ((نه, حالا ديگر از شما سنی گرشته است و مجبور بوده ايد.)) البته امام در مورد کار واجب و ضروری حرفی ندارند اين را بدانيد!*

خدايش من که از روزی که اين رو خوندم کف کردم از اين رهبر بزرگ و کبير. خدا شما رو هم خیر بده ٬ اینجا که تو این سر زمین کفر از این جور چیزها گیر نمی یاد ما بخونیم ارشاد شیم٬ شما زحمت بکش گاهی برامون بنویس. خدا بهت اجر بده تو وبلاگ جدیدت.

همیشه تو زندگی دوست داشتم آدمی باشم از نظر مالی منظم .هیچ وقت چیزی نخریدم که پولش را تو حسابم نداشته باشم. دوستم ندارم همین جور ی خرج کنم.
واسه این که بتوانم به کارم سر وسامان بدم . با سه تا بانک کار می کنم. اولی هیروشیما بانک هست که تمامی حقوق دریافتی ام از چهار جایی که کار می کنم٬ به این حسابم ریخته می شود. دومی مو میی جی بانک هست که تمام مخارج و بیل های پرداختی را با این حساب پرداخت می کنم و سومی میتسوبیشی بانک هست که هر چی از ته حقوق ام باقی مونده آنجا پس انذاز می کنم .
امروز تمام وقتم را تو بانک گذروندم. اين جا با اينکه کشور خيلی پيشرفته ای هست اما به علت يه سری از آداب و روسوم و کلا فرهنگ اينجا مردم خيلی علاقه دارنند که پول نقد حمل کنند و زياد فرهنگ استفاده از گريد کارت جا نيافتاده. مخصوصا الان نزديکی سال نو هست و مردم زيادی پول نقد یا نو می کنند. تمامی A.T.M يا ماشين های پول کش پول نو تحويل ميدهند. چون برای سال نو بزرگتر ها به کوچکتر ها پول نو کادو می دهند .
يه چيز جالب امروز تو بانک ديديم گفتم اين جا بنويسم. بعد از اين که به دو تا بانک ديگه سر زدم سر آخر رفتم ميتسوبيشی بانک تا دو ريال پس انذار کنم. داشتم پول ميذاشتم تو ماشين یکدفعه حواسم رفت به آقای بغل دستی ام٬ دیدم یک عالمه پول ده هزار ینی همین جور داره نو نو میذاره رو هم دیگه. اول پیش خودم فکر کردم چقدر بی خیال این همه پول نقد میذاره رو هم اگر آمریکا بود جرات این کارها رو نداشت. بعد فکر کردم چقدر پولدار (جاپنی حتی فقیر هاشون هم پول دار هستند) اين که می گم يعنی خيلی پول دار همه لباس هاش مارک خيلی معروف بود. خلاصه سرم انداختم پایین تا همون دو ريالم رو پس انذاز کنم. شکر خدا کنم که از زلزله نمردم. چند لحظه بعد ديديم يکی می گه موشی٬ موشی برگشتم ببنم چی می گه ديديم ميگه اين پاکت مال تو هست. با چشم گشاد ديدم آقای قبلی رفته و پاکت پولش رو جا گذاشته و نفر بعدی حالا امده بسته پول رو پيدا کرده. چون وسایل من پخش و پلا بود فکر کرده شاید مال من باشه. گفتم نه آقا مال من نيست فکر کنم آقای قبلی جا گذاشته. ساعت کاری بانک تموم شده و آقا زنگ زد به بانک که بياید این جا یک بسته فراموش شده هست. از بانک آمدن پول رو از اين آقا تحويل گرفتند ٬ کلی ازش سوال جواب کردن ٬اسمش رو نوشتن ٬شماره تلفنش. باید صبر می کرد تا تکلیف پول مشخص شود. بعد از رو شماره کارت های که درآن ساعت پول کشيده شده بود ٬دونه دونه به مشتری ها زنگ زدن تا بالاخره صاحب پول رو که اصلا فکر نمی کرد پولش را تو بانک گذاشته پيدا کردن و پول بهش دادن .بعد از این همه زحمت آقای پول گم کرده اومد و چند تا تغظیم بلند بالا کرد و پولش گرفت و رفت.
داشتم فکر می کردم هر جای دنیا این اتفاق افتاده بود ٬ با توجه به این که پول تو جایی که پاکت برای پول میذارن بود و برداشتنش هم توجه کسی رو جلب نمی کرد ٬ آیا آگر کس دیگری بود به خودش زحمت میداد تو این آخرین روز کاری که همه در حال دوندگی هستند٬ این همه وقت بذاره و این پول رو به صاحبش برگردونه ؟!این جا وقت خیلی ارزش داره کسی که برات وقت میذاره یا کاری برات می کنه خیلی خیلی بهت منت گذاشته .

هیچ نظری موجود نیست:

Lilypie 3rd Birthday Ticker