همه ما بارها و بارها از زندان ابو غريب شنيديم و عکس هايش را در اينترنت به دفعات ديديم . مخالفان سر سخت جنگ از آن به عنوان يکی از عمده ترین دلیل خود برای مخالفت جدی با جنگ آمریکا و ژریم صدام ياد کرده اند.
و اما ماجرا زندان ابو غریب و درسهایی که من از آن گرفتم.
ابتدا این که ما انتظار داشته باشیم که در هیچ جا و نقطه ای از کره زمین هیچ جرم و جنایتی اتفاق نیافتد. به نظر من انتظاری غیر واقعه بینانه هست.
مهم ترین چیزی که در این مسئله از نظرمن اتفاق افتاد. این بود که از ابتدا افشا گریی آین موضوع توسط یک شهروند آمریکایی صورت گرفت .همین آقای سمیون هرش که اخیرا مسئله نفوذ کماندوهای آمریکایی به ایران را نیز مطرح کرده است.
نکته مهمی که در این موضوع برای منوجو داشت ای بود که در این افشا گری که ضربه بزرگی به حیثیت دولت آمریکا بود٬ کسی یقه سیمون هرش را نگرفت٬ به دادگاه فرمایشی نرفت و در نهایت در تصادفات ساختگی مرگ مشکوک به دست یک عنصر خودسر هم ترور نشد.
دولت آمریکا به وجود مسئله اعتراف کرد و با دستپاچگی عذرخواهی کرد. دادگاهی برای بررسی این مسئله تشکیل داد که عاملان این جنایت را به چندین سال زندان محکوم کرد.
نکته دوم در این ماجرا این بود که این جنایات تداوم پیدا نکرد. و چون اگر پیدا می کرد مطمئنا با توجه به سیستم گردش آزاد اطلاعات بار دیگر افشا و رسوا میشد.
خب تمامی این مسائل بالا در ارتباط با کشوری اتفاق افتاد که جنایاتی به مراتب وحشتناکتر در طول دوره صدام حسین بر مردمش با روا می شد و هیچ صدای اعتراضی هم به گوش کسی نمیرسید.
این کشور به ظاهر یک کشور تحت اشغال خارجی هست. البته بگذریم از این نکته که قربانیان زندان ابو غریب خود مظئون به عملیات تروریستی هستند ٬نه تعدادی نویسنده و روشنفکر و وبلاگ نویس و استاد دانشگاه و وکیل دادگستری معترض سیاسی.
حالا بر می گردیم به کشوری در همسایگی عراق. ابتدا از همه مسئله قتل های زنجیره ای که در طول دو دهه انقلاب وجود داشته و در پاییز سال ۷۷ با کشتن فروهر ها و مختاری و پوینده و مجید شریف از پرده بیرون افتاد.
و اما سرانجام این جنایات. رئیس جمهور ایران خود در سخنرانی در شهر همدان اعتراف کرد. که حادثه کوی دانشگاه با تمام ابعادش فقط نتیجه پیگیری و افشا این ماجرا توسط شخص دوم مملکت(یعنی خودش) بوده نه یه روزنامه گار معمولی چون سیمون هرش.
یعنی رئیس جمهور کشور مستقل ایران کشتار شهروندان توسط وزارت اطلاعات را افشا کرد و در نتیجه اولیه آن جنایات عظیم دیگری همچون حادثه کوی دانشگاه اتفاق افتاد.
برای این ماجرا دادگاهی فرامایشی تشکیل شد و چند نفر مامور رده هزارم خودسر که همان موقع به مجازات های آبکی محکوم شدند. که هم اکنون خود آن خودسر ها طلب کار و مشغول انجام وظیفه در بخش های دیگر نظام منجمله قوه قضائیه هستند.
ماجراها این قتل ها هرگز پایان نیافت و در آخرین نمونه ان هم ماجرا مسمومیت دو روزنامه نگار در همین اواخر میباشد.
مسئله دیگر مسئله برخورد با وبلاگ نویس ها بود که بعدآزادی و دیدار وبلاگ نویس ها و افشا گیری توسط آقای ابطحی به عنوان معاون سابق رئیس جمهور که با ترس و لرز گوشه ای از جنایاتی را که بر آنها رفته بود بیان کرد. در پی آن بار دیگر پرونده وبلاگ نویس ها قطور تر و مجازاتشان سنگین تر شد.ولی عامل ماجرا ترفیع گرفت وبه عنوان مدیر نمونه در مملکت مستقل انتخاب شد.
اکنون همه این پازل ها را در کنار هم بگذارید. اتفاقاتی که درکشوری اشغال شده می افتاد و اینها هم مسائل هستند که در ارتباط با کشوری به ظاهر مستقل ایران میافتاد.
کشوری اشغال شده که پاسخگوی مسائل و مشکلاتش هست و کشور مستقلی که به هیچ یک از قوانین بین الملل تن نمیدهد و دادگاههای فرمایشی آن زیر نظر آیت الله شاهرودی عراقی که اصلا هم بیگانه نیست ایران را هم اشغال نکرده و هر روز هر صدای مخالفی را خاموش میکند.
دقیقا مثل زمان اول انقلاب که می گفتند آیت اله خلخالی چشم بندی می کرد برای اعدام زندانیان و یک خط در میان دستور به اعدامشان میداد و اگر اعتراضی هم بود. جای افراد را عوض میکرد و به راحتی برای زنده ماندنشان یا مرگشان با چشم بندی تصمیم میگرفت. نیز با همان روش فقط با رنگ و لعاب بهتر تصمیم به عفو افسانه نوروزی که هشت سال طناب اعدام بالای سرش بوده می گیرد . چون برایش اصلا هزینه سیاسی ندارد.چیزی شبیه همان چشم بندی خلخالی.
این استقلال ادعای حکومت های صدام و جمهوری اسلامی ایران٬ کوبا ٬ کره شمالی و امثال هم من را فقط به یاد آزادی کشتن فرزند توسط پدر خانواده که در قوانین مجازات اسلامی ایران هم اعمال میشود می اندازد. چنین استقلالی از نظر من تنها به پشیزی نمی ارزد بلکه تفاوتی با نظام آرپاتاید حاکم بر آفریقایی جنوبی سابق ندارد.
من به عنوان یک فرد که شاید فقط حق داشته باشم افکار را در این وبلاگ بنویسم نه بیشتر . انتخاب می کنم در کشوری زندگی کنم که زیر چکمه های بیگانه باشد و در مقابل حوادث چون کشته شدن خانم کاظمی در زندان کشتار زندانیان سیاسی سالهای ۶۷ و ٬یش از آن و قتل های زنجیره ای برخورد با روزنامه نامه نگاران وبلاگ نویسان وکیلانان و استاد های دانشگاه چون ماجرا زندان غریب پاسخگو باشند.
من ترجیح میدم اموال و سرمایه کشورم و این نفت (کوفتی که امیدوارم هر چه زودتر تمام شود و دیگه از این استدلال جنگ برای نفت خلاص شوم.) توسط کشور بیگانه خورده شود نه دولت مستقل خودم با سرکوب و کشتن افراد روشنفکر کشورم. نفتی که حتی برای استخراش باید دست به دامن کشور جاپنی( که ظاهر در اشغال دولت آمریکاست) و حتی یک قطره نفت هم ندارد شد.
من ترجیح میدم کشورم آگر قرار است کودکانش در کلاس درس با آتش بخاری جزغاله شوند و دولت مستقل ام هیچ کنونه هم پاسخگو نباشد٬ همان توسط آمریکایی آشغال شود.تا اگر مسئله مشابه ای اتفاق افتاد هزاران روزنامه نگار با چشمانی باز از داخل و خارج ایران دولت اشغالگر را مورد بازخواست و نکوهش قرار دهند.
من فکر میکنم دقیقا به همین دلایل هست که خانم شیرین عبادی نیز ترجیح داد با دولت آمریکا برای انتشار کتابش به چالش برخیزد نه با دولت کشور مستقل و مطبوع خود. و اصولا از چاپ کتاب خاطرات خود در ایران به کل صرفنظر میکند .
ولی دولت آمریکا را به چالش می کشد چون آن دولت را دولتی منطقی دارای دستگاه قضایی محکم و مستدل می بیند ولی دولت جمهوری اسلامی را فاقد هر کنونه پاسخگویی منطق و دادگاه قضایی پیشرفته می بینید.
به نظر میرسد مفهوم استقلال از نظر بسیاری مخصوصا حاکمان دولت ایران استقلال از عقل و پاسخگوی است.که من با همه وجود با این استقلال مخالفم.
۱۱/۱۴/۱۳۸۳
زندان ابو غريب درس عبرت
ارسال شده توسط Tila در چهارشنبه, بهمن ۱۴, ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر