دیروز مردم عراق درميان هلهله ٬جشن و پايکوبی و آتش خشم و انفجار به پای صندوق های رای رفتند. دور از انتظار همه شبکه های خبر و در ميان تلاش بی وقفه شبکه الجزيره و همچین جمهوری اسلامی ایران که با تمام جديت تلاش در نشان دادن صحنه های انفجار و نا امنی و خشونت و همچین نشان دادن اقشار ناراضی از حضور آمريکائيان سعی در منصرف کردن مردم از رفتن به پای صندوق های رای را داشتند.
مردم عراق در حالی به پای صندوق های رای رفتند قریب به دو سال تمامی مخالفان دموکراسی ٬ دیکتاتور های منطقه ٬ مخالفان شخصی جرج بوش برای اهداف شخصی یا گروهی سعی در القا این مسئله که دموکراسی را نمیشود با کوله بار سربازان هم حمل کرد داشتند.
تروریست تا جایی که توانست کارشکنی کرد و در گوشه و کنار با انفجار و بمب گذاری های انتحاری تلاش در منصرف کردن مردم از شرکت در انتخابات داشت. ولی درنهايت با ۸ انفجار و کشتن نهايت بين ۳۰ تا ۴۰ نفر در روز انتخابات نتوانست در اراده و غیرت مردم خسته از ديکتاتوری خللی وارد کند.
سالهای سال ۲۰درصد سني های عراق بر ۶۰ درصد شيعيان و ۲۰ در صد مردم کرد عراق حکومت کردند . ولی اين شب تار بالاخره پايان يافت و مردم آزادانه در انتخابات شرکت کردند.
از صميم قلب برای مردم عراق خوشحالم و گام بلندی را که در راه دموکراسی برداشتن را تحسین میکنم.هر چند در این راه متحمل خسارات زيادی هم شدند .اما از آن جا که هي چيزی بدون بها به دست نمی آید ٬ دموکراسی هم بدون بها برای مردم عراق بدست نميامد. اميدوارم دوباره در دام ديکتاتوری چون صدام گرفتار نگردند تا برای بيرون کردنش متحمل اين همه هزينه شوند.
در مورد ايران هم واقعا به دولت مردمی ايرانی تبريک مي گويم که در سالهای اول انقلاب با استفاده از سلاح دين توانست مردم برای برای دفاع از حکومت متعفنش به جنگ بگشاند.و الان هم با شعارهای ناسیونالیستی و زنده باد وطن من هم می تواند تعداد زیادی از مردم را که در کمال تاسف از قشر روشنفکر و تحصیل کرده جامعه هم هستند را به دور خود بکشاند. واقعا دولت به این مردمی جای تحسین دارد و یک آفرین و صد آفرین همبا این که چطور مردم تا چنگ و دندان ناراضی را در مراحل مختلف را میتواند به راحتی همراه و هم خط خود سازد.
اميدوارم يادتون نرفته باشه در سالهای اول انقلاب چطور مادران جگرگوشه شان را با زور يا تشويق به سلاخ خانه نظام جمهوری اسلامی فرستادند و هشت سال دفاع مقدس؟؟؟ از یک مشت خاک و آخوند کردند.و در نهایت بعد از هشت سال جنگ بی حاصل آتش بسی که هیچ وقت معلوم نشد به صلح انجامید یا نه ؟!
اشکال ندارد ما سی سال صبر کردیم تا فهمیدیم دین و اسلام و شعار های جانم فدای رهبر برای ما کاری نخواد کرد. این بار هم یک سی سال دیگر صبر خواهیم کرد تا بفهمیم شعار ناسیونالیستی ٬ وطن پرست و در بند یک مشت خاک و اسیر مرز و نژاد برتر و غرور کاذب خود بزرگ بینی بودن ما را میرساند به هیتلر و در نهایت نه برای خودمان و نه برای همان سرزمین که اینقدر سنگش را هم به سینه میزنم فایده ای نخواهد داشت.
ببخشدکه بنده هیچ وقت یک ناسیونالیسته٬ وطن پرسته٬ عاشق دلخسته ایران نبودم و نخواهم هم بود . هیچ وقت برایم پرستیدن یک مشت خاک و اسیر بود در مرز جغرافیایی مفهومی و معنایی نداشت. هر گز به قرمه سبزی مان در مقابل غذای بد مزه ای کشوری افتخار نکردم. هر گز در فکر پر رنگ کردن مرز های که با سیم خاردار روی زمین کشیده شده اند نبودم . هر گز نتوانستم بفهمم که وقتی پایت را از یک نقطه کره زمین اندکی درارز به آن طرف کره زمین میکنی چرا با گوله و آتش مواجه میشوی؟
هرگز توجی نشدم که چرا کره زمین به دست خود انسان به قطعه های کوچک و بزرگ تقسیم شد و برای هر قطعه اش اسمی گذاشت که باید برای آن اسم قطعه باید مرد و جان داد. هرگز نتوانستم بفمم در سال ۲۰۰۵ چرا بشر متمدن اینقدر سعی در مردن برای یک مشت خاک دارد.
با عرض معذرت من هرگز نتوانستم در مقابل کلمه عرب سوسمار خور و جوک های که رشتی و ترک و لر و کرد و یا آن کلیپ بی مزه آسترالیایی گانگاور که هموطنان تحصیل کرد و متمدنم سعی در گستردش هر چه بیشتر آن در اینترنت داشتن تا با تمسخر دیگران لبخندی به لب خودشان و دوستانشان بیاورند ٬جز زهر خند عکس العمل دیگری داشته باشم.
با عرض معذرت من نمیتوانم از حقوق زنان دفاع کنم و گلو خودم را پاره کنم اما حقوق انسان را نادیده بگیرم.
شرمنده من نمیتوانم مثل آن کسی باشم که برای بدست آوردن پاس فلان کشور خدا میداند چه کارها کرده یا نکرده و از تمام مزایا و امکانات کشوری که در نهایت گشاده دستی در اختیارش قرار داده شده استفاده کنم٬ و در مقابل تبریک مامور گمرگ که شهروند شدنش را تبریک می گوید ٬ زیر لب بگویم نه من از شما نیستم من فقط امکاناتتان را میخوام که راحت تر باشم. من فقط پاسپورت تان را میخواهم که هر جا خواستم آزادنه سفر کنم و گرنه من مثل شما نیستم من خیلی بهترم و برترم .چون من ایرانی هستم.
ببخشید من نمیتوانم مثل آن آقا باشم که برای بدست آوردن گرین کارت آمریکا خودکشی میکند٬ اما شهروند افغان که در بدترین شرایط به او پناه آورده با سنگ و چماق از خود دور میکند.
با عرض مغدرت بنده نمیتوانم تو زلزله بم بجای گریه بر مردمش برای بنای تاریخی بم که حتی سازمان یونیسکو هم به دلیل بدل بودنش آن را وارد میراث فرهنگی جهان نکرده گریه کنم و شعر بخوانم. و برای کشتن شدن دو هزار سوئدی در فاجعه سونامی خوشحال باشم که بالاخره این مرفه های بی درد هم طعم مرگ را هم چشیدند. هر چند دویست هزار نفر مردم فقر کشته شدند اما دو هزار آدم از کشور مرفه هم توش بود و دل من خنک شد.
شرمنده خیلی چیزها دیگر هم نمی توانم باشم از جمله این که نمی توانم بگو یم سران کشورم هر روز هزاران قرارد داد کوچک و بزرگ با کشورهای که تو سازمان شورای امنیت عضو هستند ببندند و تمام سرمایه ملی کشور را دو دستی تقدیم این کشورها کند تا در مقابل حمله احتمالی آمریکا ازشان دفاع کند. و من لب بر نیمی آورم .هر روز روزنامه نگاران در بند شوند و زیر مشت لگ امثال قاضی مرتضوی جان دهند . طرح لباس ملی را که مردم ما خیال میکند تازه در حال کشف شدن و بر تنشان کرده هست تحمل کنم.ولی کسی به من و این خاک چپ نگاه نکنند.
ببخشید که من نمیتوانم فکر کنم خانواده ای که فرزندانش در حال آزار و اذیت دیدن از پدر و مادر خانه هستند برای حفظ آبرو باید سکوت کنند و صدایشان را بر پدر خانواده بلند نکنند تا مبادا بیگانه ای که برای نفع خودش و با چشم طمع داشتن به اموال خانواده پدری به نجات کودک بیاید.
ببخشید که من فکر میکنم مردم این چون کودکی در دست پدر ظلم گرفتار آمدن و خودشان به تنهایی نمیتواند از چنگال زورمند این پدر دیکتارتور خلاص شود و نیاز به حمایت و کمک دیگران دارد.
ببخشید که من به دخالت دولت های خارجی در پایان دادن به ظلم و ستم دیکتاتور ها چه در خانواده چهار نفری چه در کشور هفتاد میلیونی باور قلبی دارم چون خودم را جدا از جامعه جهانی نمیبینم.
در آخر هم بسیار بسیار ببخشید که بنده به جای خوشحال شدن٬ خیلی ناراحت و نا امید میشویم وقتی که نامه حمایت هفتاد برنده نوبل را از کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل به جای پی گیری مصرانه اتهامش به فساد در برنامه نفت در برابر غذا میبینم. امیدوارم که رنج وخون کودکان عراقی همانطور که گربیان صدام را بعد از ساختن هفت کاخ در طول مدت تحریم گرفت.گریبان پسر کوفی عنان و خودش و تمامی کسانی که در این مدت کسیه هایشان را پر کردنند را هم بگیرد.
ببخشید من نه ناسیونالیستم نه وطن پرست .
شنبم فکر یکی از آن وبلاگی که من خیلی از روش فکریش و آرامشی که در این وبلاگ هست خوشم میاید .هيچ وقت اين کامنتی را که شنبم برام گذاشت فراموش نميکنم . هميشه ياد حرفی از شاملو می افتم که يک بار گفته بود من اگر در پاريس زندگی ميکردم، از درد مردم پاريس شعر ميگفتم!مرسی شبنم جان که اين شعر شاملو را به من ياد دادی چقدر قشنگ وبا معنی بود .
۱۱/۱۲/۱۳۸۳
وطن پرست بی وطن
ارسال شده توسط Tila در دوشنبه, بهمن ۱۲, ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر