تا حالا تو زندگی به آدمی برخورد کردید که خیلی شوخ طبع ٬خوش برخورد باشه. ولی بعد از یه مدت از دستش کلافه شده باشید؟
تو اين آپارتمان جديدمون يه همسايه داشتيم که از همون لحظه اول که ديديمش يه حس عجيبی داشتم. نه اين که ازش بد بيايد اما به نظرم يه جوری فضول می آمد همراه با يه مقدار زيادی زرنگی و بسيار شوخ طبع که با حرفهای و کارهای خنده دارش در برخوردهای اول تو دل خيلی ها مي نشست. از جمله این قل قلک من خیلی ازش خوشش میامد.
آقا همسايه از همون روزهای اول به بهانه های مختلف از شب کله سحر گرفته تا نصف شب در آپارتمان ما رو می زد. تا جايی که اين قل قلک صبور و با ملاحظه رو هم يواش يواش کلافه کرد. روزی نبود که صدا و داد بيداد اين همسايه تو کوچه يا راهر رو نباشه. از آن جایی که خیلی آقای خوش برخوردی بود زودی با همه دوست می شد. ولی بعد آشنایی شروع میکرد به دخالت در زندگی دیگران و آخرش هم کارش میکشید به دعوا زدو خورد.
يه روز زنگ میزد به پلیس.و به همسايه روبروی گير مي داد که زن من رو ديد می زنه.پليس ها رو می ریخت تو آپارتمان. دل و جگر ما رو ما که دستگاه ماهواره داشتیم آب می کرد. پلیس هم هی میرفت بالا می امد پایین . پنجره مورد ادعا آین آقا رو بررسی میکرد. تا این که به این نتیجه رسید. هيچ نقطی که ازش بشه خونه اين آقا رو ديد زد٬ وجود نداره و ساعت های مورد ادعا اين آقا هم اصلا کسی در منزل ادعایی این آقا نبوده. از شانس بد این آقا هم صاحب خونه ای رو که ادعا میکرد خونه ما رو دید میزنه خودش تیمسار نیروی انتظامی از آب در آمد و يه حال اساسی به اين آقا داد. اما این آقا از رو که نمی رفت که همچنان اصرار که خونه ما رو دید میزند.
بعد از آن پتو ملحفه پاره کهنه ای نبود که از آن پنجره مشکوک برای جلو گيری از ديدن زدن آويزن نشه و پشت سرش اعتراض بقيه همسايه ها که اين با اين کارش نما ساختمان رو خراب کرد و اين جور دعوا ها
دعوا بعدی اين آقا با همسايه طبقه بالاش بود.که ادعا می کرد صاحب آپارتمان هر چند وقت يکبار زن مياره (؟!!) . يه روز با نامه بلند بالا آمد در آپارتمان ما که شما پای اين نامه رو امضا کنيد. بدون آين که حالا توضيح بده چرا بايد امضا کنيم. هی می گفت: امضا کنيد ٬ تا بهتون بگم چی شده.
خب ما هم وقتی جريان رو فهميديم ٬ گفتیم ما امضا نمی کنيم. اصلا به ما ربطی نداره آن تو آپارتمان زن مياره(!!) تا وقتی برای ما مزاحمتی نداشته باشه کارهاش به خودش ربط داره. آقا همسايه هم عصبانی که تو اين آپارتمان زن و بچه زندگی ميکنه يعنی اصلا برای شما مهم نيست که اين آدم چی کار ميکنه؟ خلاصه داد و بيداد...
اول که ادعا ميکرد همه آپارتمان ها امضا کردند. فقط شما هستيد بعد که نامه رو ديديم فقط امضا خودش بود امضا زنش . امضا نکردن نامه همان چپ شدن اين آقا با ما همان.
آپارتمان ما پارگينگ نداشت. ولی ما از همسايه اجازه پرسيده بوديم. که ماشين مون رو داخل حياط بذاريم. از فردا آن روز يا ماشين چرخهاش پنچر شد. يا از بالا يه گلدان آفتاد روی سقف ماشين يا روی درش با يه چيز تيز گنده شد. تا این که بيچاره تبديل شد به يه ماشين کهنه و قراضه.
براتون بگم که این آقا بالاخره آنقدر پا تو کفش همسایه طبقه بالاش کرد. تا اینکه یه روز صدای جیغ و داد کتک کاری از راه پله ها بلند شد. ظاهرا آقای همسایه به خیال خودش مچ طبقه بالای رو گرفته بود. انکاری ساعت سه بعدازظهر دو تا خانم میرند طبقه بالای... آقای همسایه محترم هم بعد چند دقیقه میره زنگ میزنه و شروع میکنه با داد و بیداد به نصحیت کردن صاحب خونه که من زن جوون(؟!) دارم . تو خجالت نميکشی اين جا کثافت کاری ميکنی؟ از اين حرفها که صاحب خونه هم هاج واج می مونه که چی کار کنه.
صاحب خونه می گفت که وکیل هست و از آن آپارتمان به عنوان محل کارش استفاده ميکنه. آن خانم و خانم های ديگر که اين آقا روزهای قبل دیده موکلانش بودند. و آز آنجا که بيشتر روی پرونده های خانوادگی و طلاق کار ميکنه بيشتر موکلانش زن هستند.
حالا به جای این که آقا همسایه شاکی باشه آقای وکیل شاکی شد و زنگ زد به پلیس آمدند آقای همسایه رو با خودشون بردند ظاهرا یه شب هم تو کلانتری مونده بود و آقای وکیل به شرط این که دیگه فضولی نکنه رضایت داده بود آزادش کردند.
يه چند وقت بعد ديديم برای ما قبض برق٬ یا آب ( درست یادم نیست)آمده به مبلغ پانصد چند هزار تومان. آنقدر زياد بود همون شب زنگ زديم به خانواده قل قلک که چرا اين قدر گرون ؟ چه خبره ؟ ژاپن هم اين قدر نبود بابا که دیدم آن ها هم خیل تعجب کردند. گفتند شاید چون آپارتمان سالها خالی بوده شاید بدهی از قبل داشته.
خلاصه با کلی تحقیق متوجه شدیم همسایه فضول هم کار دست خودش داده هم دست ما. آقا همسایه برای این که حال آقای وکیل رو بگیره رفت شکایت وتلفن این ور آن ور که آین آقا از آپارتمان مسکونی به جای تجاری استفاده میکنه. نتیجه اولین این خبرچینی اش هم این شده که تمامی اب و برق و همه امکانات آپارتمان ها رو به جای تعرفه مسکونی با تعرفه تجاری محاسبه میکردند و دلیل این مبلغ عجیب و غریب هم همین مسنله هست.
نمی دونید چه وقت و اعصابیاز ما ضایع شد. چقدر دردسر کشیدیم تا این که دوباره آمدن همه آپارتمانها رو دیدند و تعرفه تجاری رو به مسکونی تغییر دادند. از آنجایی هم که دفتر وکالت و مطب پزشک می توانه تو ملک مسکونی هم باشه و مشکلی نداره باز تیر آقای همسایه به سنگ خورد ٬نتوانست حالی از اقای وکیل بگیره.
آقای همسایه همچنان در پی نقشه ای برای گرفتن حال آقای وکیل بود. و قسم میخورد که اشتباه نمیکنه و وکیل کار خلاف میکنه و آن یه روزی مچش رو میگیره و یا به قول خودش پوزش رو به خاک میزنه.
یه بار قل قلک بهش گفت : آخه مرد عاقل آدم می یاد برای این که حال یکی دیگر رو بگیره٬ به خودش ضرر میزنه. خب خودت هم باید هر ماه کلی پول اضافه بدی این چه کاری هست که کردی؟خواهش میکنم این دفعه خواستی حال این آقا رو بگیری ما رو ت دردسر ننداز.
اما این آقا انقدر عصبانی و کینه ای بود که می گفت من آگر شده حتی آپارتمان خودم رو منفجر میکنم. تا این رو از بین ببرم. من غیرتم قبول نمی کنه این اینجا باشه.
خلاصه براتون بگویم که تا مدت یک ماه شاید کمی بیشتر یا کمتر که ما در آن آپارتمان بودیم٬ این آقا هر روز یه بساط داشت.
واقعا نمیدونم گاهی وقتها کینه کور آدم رو به کجا می کشونه؟ این که آدم به خودش یه ضربه سنگین بزنه تا این که ترکش این ضربه به پر یکی دیگه بگیره . واقعا با چه عقل و منطقی قابل توجیه هست؟ خب شما بگویید ببینم نتیجه اخلاقی که از این پست گرفتید چی بود؟
تو اين آپارتمان جديدمون يه همسايه داشتيم که از همون لحظه اول که ديديمش يه حس عجيبی داشتم. نه اين که ازش بد بيايد اما به نظرم يه جوری فضول می آمد همراه با يه مقدار زيادی زرنگی و بسيار شوخ طبع که با حرفهای و کارهای خنده دارش در برخوردهای اول تو دل خيلی ها مي نشست. از جمله این قل قلک من خیلی ازش خوشش میامد.
آقا همسايه از همون روزهای اول به بهانه های مختلف از شب کله سحر گرفته تا نصف شب در آپارتمان ما رو می زد. تا جايی که اين قل قلک صبور و با ملاحظه رو هم يواش يواش کلافه کرد. روزی نبود که صدا و داد بيداد اين همسايه تو کوچه يا راهر رو نباشه. از آن جایی که خیلی آقای خوش برخوردی بود زودی با همه دوست می شد. ولی بعد آشنایی شروع میکرد به دخالت در زندگی دیگران و آخرش هم کارش میکشید به دعوا زدو خورد.
يه روز زنگ میزد به پلیس.و به همسايه روبروی گير مي داد که زن من رو ديد می زنه.پليس ها رو می ریخت تو آپارتمان. دل و جگر ما رو ما که دستگاه ماهواره داشتیم آب می کرد. پلیس هم هی میرفت بالا می امد پایین . پنجره مورد ادعا آین آقا رو بررسی میکرد. تا این که به این نتیجه رسید. هيچ نقطی که ازش بشه خونه اين آقا رو ديد زد٬ وجود نداره و ساعت های مورد ادعا اين آقا هم اصلا کسی در منزل ادعایی این آقا نبوده. از شانس بد این آقا هم صاحب خونه ای رو که ادعا میکرد خونه ما رو دید میزنه خودش تیمسار نیروی انتظامی از آب در آمد و يه حال اساسی به اين آقا داد. اما این آقا از رو که نمی رفت که همچنان اصرار که خونه ما رو دید میزند.
بعد از آن پتو ملحفه پاره کهنه ای نبود که از آن پنجره مشکوک برای جلو گيری از ديدن زدن آويزن نشه و پشت سرش اعتراض بقيه همسايه ها که اين با اين کارش نما ساختمان رو خراب کرد و اين جور دعوا ها
دعوا بعدی اين آقا با همسايه طبقه بالاش بود.که ادعا می کرد صاحب آپارتمان هر چند وقت يکبار زن مياره (؟!!) . يه روز با نامه بلند بالا آمد در آپارتمان ما که شما پای اين نامه رو امضا کنيد. بدون آين که حالا توضيح بده چرا بايد امضا کنيم. هی می گفت: امضا کنيد ٬ تا بهتون بگم چی شده.
خب ما هم وقتی جريان رو فهميديم ٬ گفتیم ما امضا نمی کنيم. اصلا به ما ربطی نداره آن تو آپارتمان زن مياره(!!) تا وقتی برای ما مزاحمتی نداشته باشه کارهاش به خودش ربط داره. آقا همسايه هم عصبانی که تو اين آپارتمان زن و بچه زندگی ميکنه يعنی اصلا برای شما مهم نيست که اين آدم چی کار ميکنه؟ خلاصه داد و بيداد...
اول که ادعا ميکرد همه آپارتمان ها امضا کردند. فقط شما هستيد بعد که نامه رو ديديم فقط امضا خودش بود امضا زنش . امضا نکردن نامه همان چپ شدن اين آقا با ما همان.
آپارتمان ما پارگينگ نداشت. ولی ما از همسايه اجازه پرسيده بوديم. که ماشين مون رو داخل حياط بذاريم. از فردا آن روز يا ماشين چرخهاش پنچر شد. يا از بالا يه گلدان آفتاد روی سقف ماشين يا روی درش با يه چيز تيز گنده شد. تا این که بيچاره تبديل شد به يه ماشين کهنه و قراضه.
براتون بگم که این آقا بالاخره آنقدر پا تو کفش همسایه طبقه بالاش کرد. تا اینکه یه روز صدای جیغ و داد کتک کاری از راه پله ها بلند شد. ظاهرا آقای همسایه به خیال خودش مچ طبقه بالای رو گرفته بود. انکاری ساعت سه بعدازظهر دو تا خانم میرند طبقه بالای... آقای همسایه محترم هم بعد چند دقیقه میره زنگ میزنه و شروع میکنه با داد و بیداد به نصحیت کردن صاحب خونه که من زن جوون(؟!) دارم . تو خجالت نميکشی اين جا کثافت کاری ميکنی؟ از اين حرفها که صاحب خونه هم هاج واج می مونه که چی کار کنه.
صاحب خونه می گفت که وکیل هست و از آن آپارتمان به عنوان محل کارش استفاده ميکنه. آن خانم و خانم های ديگر که اين آقا روزهای قبل دیده موکلانش بودند. و آز آنجا که بيشتر روی پرونده های خانوادگی و طلاق کار ميکنه بيشتر موکلانش زن هستند.
حالا به جای این که آقا همسایه شاکی باشه آقای وکیل شاکی شد و زنگ زد به پلیس آمدند آقای همسایه رو با خودشون بردند ظاهرا یه شب هم تو کلانتری مونده بود و آقای وکیل به شرط این که دیگه فضولی نکنه رضایت داده بود آزادش کردند.
يه چند وقت بعد ديديم برای ما قبض برق٬ یا آب ( درست یادم نیست)آمده به مبلغ پانصد چند هزار تومان. آنقدر زياد بود همون شب زنگ زديم به خانواده قل قلک که چرا اين قدر گرون ؟ چه خبره ؟ ژاپن هم اين قدر نبود بابا که دیدم آن ها هم خیل تعجب کردند. گفتند شاید چون آپارتمان سالها خالی بوده شاید بدهی از قبل داشته.
خلاصه با کلی تحقیق متوجه شدیم همسایه فضول هم کار دست خودش داده هم دست ما. آقا همسایه برای این که حال آقای وکیل رو بگیره رفت شکایت وتلفن این ور آن ور که آین آقا از آپارتمان مسکونی به جای تجاری استفاده میکنه. نتیجه اولین این خبرچینی اش هم این شده که تمامی اب و برق و همه امکانات آپارتمان ها رو به جای تعرفه مسکونی با تعرفه تجاری محاسبه میکردند و دلیل این مبلغ عجیب و غریب هم همین مسنله هست.
نمی دونید چه وقت و اعصابیاز ما ضایع شد. چقدر دردسر کشیدیم تا این که دوباره آمدن همه آپارتمانها رو دیدند و تعرفه تجاری رو به مسکونی تغییر دادند. از آنجایی هم که دفتر وکالت و مطب پزشک می توانه تو ملک مسکونی هم باشه و مشکلی نداره باز تیر آقای همسایه به سنگ خورد ٬نتوانست حالی از اقای وکیل بگیره.
آقای همسایه همچنان در پی نقشه ای برای گرفتن حال آقای وکیل بود. و قسم میخورد که اشتباه نمیکنه و وکیل کار خلاف میکنه و آن یه روزی مچش رو میگیره و یا به قول خودش پوزش رو به خاک میزنه.
یه بار قل قلک بهش گفت : آخه مرد عاقل آدم می یاد برای این که حال یکی دیگر رو بگیره٬ به خودش ضرر میزنه. خب خودت هم باید هر ماه کلی پول اضافه بدی این چه کاری هست که کردی؟خواهش میکنم این دفعه خواستی حال این آقا رو بگیری ما رو ت دردسر ننداز.
اما این آقا انقدر عصبانی و کینه ای بود که می گفت من آگر شده حتی آپارتمان خودم رو منفجر میکنم. تا این رو از بین ببرم. من غیرتم قبول نمی کنه این اینجا باشه.
خلاصه براتون بگویم که تا مدت یک ماه شاید کمی بیشتر یا کمتر که ما در آن آپارتمان بودیم٬ این آقا هر روز یه بساط داشت.
واقعا نمیدونم گاهی وقتها کینه کور آدم رو به کجا می کشونه؟ این که آدم به خودش یه ضربه سنگین بزنه تا این که ترکش این ضربه به پر یکی دیگه بگیره . واقعا با چه عقل و منطقی قابل توجیه هست؟ خب شما بگویید ببینم نتیجه اخلاقی که از این پست گرفتید چی بود؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر