من از سه ماهگی شروع کردم به غذا دادن به جوجو. خیلی دلم می خواست که جوجو گیاه خوار شه. ولی از آن جایی که قلی عاشق دیونه گوشت هست نتوانستم با منطق راضی اش کنم که گیاهخواری جوجو کار درستی هست. واسه همین جو جو ما تبدیل به ببر گوشت خوار شد.
عجب و حیرت این که عادت غذایی جوجو کاملا شبیه به باباش هست. عین باباش عاشق گوشت و مرغ هست.
یه سرو صدای میده وقت خوردن که آدم دلش آب میشه. عین قلی عاشق آب میوه هست. مخصوصا آب پرتقال و آب سیب. هر چقدر بهش آب میوه بدهی رد نمیکنه ! البته بعد از جی جی. (خانم جی جی شو که می خورده بعد پشتو می کنه به من میخوابه)
هویج اصلا و ابدا دوست نداره اگر حتی یه ذره تو سوپ یا غذاش له شده باشه آن رو تف می کنه بیرون.
عاشق چیپس هست.اما شکلات دوست نداره.
وقتی شش روزه بود. آنقدر جی جی می خورد که من رو کلافه کرده بود. خودم تصمیم گرفتم بهش پستونک بدم. یادم می یاد با همون لباس بیمارستان رفتم فوجی گراند براش یه پستونک خریدم.( ۵۰۰ ین ) که چنان آن رو با علاقه می خورد که کلی دیدنی بود.
همیشه فکر می کردم این که با این علاقه پستونک می خوره حتما سر جدا کردنش کلی مشکل خواهم داشت.( با عرض شرمندگی من خودم تا پنج سالگی به گفته مادر گرامی و ننه جون پستونک خوردم)
تو هواپیمایی که از توکیو می رفتیم تهران پستونکش گم شد تا تهران ما رو نصف جون کرد بس با سر این ور آن ور دنبال پستونک گشت. تو تهران هر مدل براش پستونک خریدم نخورد. به طور خیلی اتفاقی پستونکش رو تو جیب یکی از ساکها مون پیدا کردیم. که بعدا عین دو تا چشم مراقبش بودیم.
تا سه ماهگی تصمیم گرفت دیگه پستونک نخوره. هر چی با انگشت پستونکش رو تو دهانش نگه می داشتیم با زور می انداخت بیرون. ( البته یه کم هم شرطی شده بود. وقتی نمی خواست بخوابه بهش پستونک می دادیم. واسه همین فکر میکرد پستونک یعنی خواب و مقاومت میکرد نمی خورد.
از بین اسباب بازی هاش به توپ از همه بیشتر علاقه داره شاید یه روزی فوتبالیست مشهوری شد خدا رو چی دیدی؟
اصلا هم با عروسک بازی نمیکنه. هر کاری می کنم نظرش به عروسک جلب نمیشه!
از همون روزی اولی که تو بیمارستان موتوناگا با کمک پرستار حمومش کردم تا خود الان با هزار یک ترفند و یه پروزه تحقیقاتی(بعدا در موردش می نویسم)که انجام دادم. هنوزسر حمام کردن کلی گریه و زاری می کنه. حتا رفتن به استخر و دریا هم مشکلی رو حل نکرد. با شامپو زدن مشکل جدیدی داره.
یه دو سه روزه ای هم چنان آب آب غلیظی میگه که دهان آدم آب می افته.
بهش شربت آهن نمی دم دچار عذاب وجدان شدید هستم. این جا بدون نسخه دارو آهن نمیدن. اما من فکر میکنم باید آهن بخوره.( چی کار کنم من خودم یه پا دکترم دیگه شرمنده!)
این لینک عروسی تو کشورهای مختلف رو هم ببنید قشنگه. ببخشید که این قدر بریده بریده شد.
۵/۲۳/۱۳۸۵
جوجوی گوشتی
ارسال شده توسط Tila در دوشنبه, مرداد ۲۳, ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر