۱۱/۱۲/۱۳۸۳

وطن پرست بی وطن

دیروز مردم عراق درميان هلهله ٬جشن و پايکوبی و آتش خشم و انفجار به پای صندوق های رای رفتند. دور از انتظار همه شبکه های خبر و در ميان تلاش بی وقفه شبکه الجزيره و همچین جمهوری اسلامی ایران که با تمام جديت تلاش در نشان دادن صحنه های انفجار و نا امنی و خشونت و همچین نشان دادن اقشار ناراضی از حضور آمريکائيان سعی در منصرف کردن مردم از رفتن به پای صندوق های رای را داشتند.
مردم عراق در حالی به پای صندوق های رای رفتند قریب به دو سال تمامی مخالفان دموکراسی ٬ دیکتاتور های منطقه ٬ مخالفان شخصی جرج بوش برای اهداف شخصی یا گروهی سعی در القا این مسئله که دموکراسی را نمیشود با کوله بار سربازان هم حمل کرد داشتند.
تروریست تا جایی که توانست کارشکنی کرد و در گوشه و کنار با انفجار و بمب گذاری های انتحاری تلاش در منصرف کردن مردم از شرکت در انتخابات داشت. ولی درنهايت با ۸ انفجار و کشتن نهايت بين ۳۰ تا ۴۰ نفر در روز انتخابات نتوانست در اراده و غیرت مردم خسته از ديکتاتوری خللی وارد کند.
سالهای سال ۲۰درصد سني های عراق بر ۶۰ درصد شيعيان و ۲۰ در صد مردم کرد عراق حکومت کردند . ولی اين شب تار بالاخره پايان يافت و مردم آزادانه در انتخابات شرکت کردند.
از صميم قلب برای مردم عراق خوشحالم و گام بلندی را که در راه دموکراسی برداشتن را تحسین میکنم.هر چند در این راه متحمل خسارات زيادی هم شدند .اما از آن جا که هي چيزی بدون بها به دست نمی آید ٬ دموکراسی هم بدون بها برای مردم عراق بدست نميامد. اميدوارم دوباره در دام ديکتاتوری چون صدام گرفتار نگردند تا برای بيرون کردنش متحمل اين همه هزينه شوند.

در مورد ايران هم واقعا به دولت مردمی ايرانی تبريک مي گويم که در سالهای اول انقلاب با استفاده از سلاح دين توانست مردم برای برای دفاع از حکومت متعفنش به جنگ بگشاند.و الان هم با شعارهای ناسیونالیستی و زنده باد وطن من هم می تواند تعداد زیادی از مردم را که در کمال تاسف از قشر روشنفکر و تحصیل کرده جامعه هم هستند را به دور خود بکشاند. واقعا دولت به این مردمی جای تحسین دارد و یک آفرین و صد آفرین همبا این که چطور مردم تا چنگ و دندان ناراضی را در مراحل مختلف را میتواند به راحتی همراه و هم خط خود سازد.

اميدوارم يادتون نرفته باشه در سالهای اول انقلاب چطور مادران جگرگوشه شان را با زور يا تشويق به سلاخ خانه نظام جمهوری اسلامی فرستادند و هشت سال دفاع مقدس؟؟؟ از یک مشت خاک و آخوند کردند.و در نهایت بعد از هشت سال جنگ بی حاصل آتش بسی که هیچ وقت معلوم نشد به صلح انجامید یا نه ؟!

اشکال ندارد ما سی سال صبر کردیم تا فهمیدیم دین و اسلام و شعار های جانم فدای رهبر برای ما کاری نخواد کرد. این بار هم یک سی سال دیگر صبر خواهیم کرد تا بفهمیم شعار ناسیونالیستی ٬ وطن پرست و در بند یک مشت خاک و اسیر مرز و نژاد برتر و غرور کاذب خود بزرگ بینی بودن ما را میرساند به هیتلر و در نهایت نه برای خودمان و نه برای همان سرزمین که اینقدر سنگش را هم به سینه میزنم فایده ای نخواهد داشت.

ببخشدکه بنده هیچ وقت یک ناسیونالیسته٬ وطن پرسته٬ عاشق دلخسته ایران نبودم و نخواهم هم بود . هیچ وقت برایم پرستیدن یک مشت خاک و اسیر بود در مرز جغرافیایی مفهومی و معنایی نداشت. هر گز به قرمه سبزی مان در مقابل غذای بد مزه ای کشوری افتخار نکردم. هر گز در فکر پر رنگ کردن مرز های که با سیم خاردار روی زمین کشیده شده اند نبودم . هر گز نتوانستم بفهمم که وقتی پایت را از یک نقطه کره زمین اندکی درارز به آن طرف کره زمین میکنی چرا با گوله و آتش مواجه میشوی؟
هرگز توجی نشدم که چرا کره زمین به دست خود انسان به قطعه های کوچک و بزرگ تقسیم شد و برای هر قطعه اش اسمی گذاشت که باید برای آن اسم قطعه باید مرد و جان داد. هرگز نتوانستم بفمم در سال ۲۰۰۵ چرا بشر متمدن اینقدر سعی در مردن برای یک مشت خاک دارد.
با عرض معذرت من هرگز نتوانستم در مقابل کلمه عرب سوسمار خور و جوک های که رشتی و ترک و لر و کرد و یا آن کلیپ بی مزه آسترالیایی گانگاور که هموطنان تحصیل کرد و متمدنم سعی در گستردش هر چه بیشتر آن در اینترنت داشتن تا با تمسخر دیگران لبخندی به لب خودشان و دوستانشان بیاورند ٬جز زهر خند عکس العمل دیگری داشته باشم.
با عرض معذرت من نمیتوانم از حقوق زنان دفاع کنم و گلو خودم را پاره کنم اما حقوق انسان را نادیده بگیرم.
شرمنده من نمیتوانم مثل آن کسی باشم که برای بدست آوردن پاس فلان کشور خدا میداند چه کارها کرده یا نکرده و از تمام مزایا و امکانات کشوری که در نهایت گشاده دستی در اختیارش قرار داده شده استفاده کنم٬ و در مقابل تبریک مامور گمرگ که شهروند شدنش را تبریک می گوید ٬ زیر لب بگویم نه من از شما نیستم من فقط امکاناتتان را میخوام که راحت تر باشم. من فقط پاسپورت تان را میخواهم که هر جا خواستم آزادنه سفر کنم و گرنه من مثل شما نیستم من خیلی بهترم و برترم .چون من ایرانی هستم.
ببخشید من نمیتوانم مثل آن آقا باشم که برای بدست آوردن گرین کارت آمریکا خودکشی میکند٬ اما شهروند افغان که در بدترین شرایط به او پناه آورده با سنگ و چماق از خود دور میکند.
با عرض مغدرت بنده نمیتوانم تو زلزله بم بجای گریه بر مردمش برای بنای تاریخی بم که حتی سازمان یونیسکو هم به دلیل بدل بودنش آن را وارد میراث فرهنگی جهان نکرده گریه کنم و شعر بخوانم. و برای کشتن شدن دو هزار سوئدی در فاجعه سونامی خوشحال باشم که بالاخره این مرفه های بی درد هم طعم مرگ را هم چشیدند. هر چند دویست هزار نفر مردم فقر کشته شدند اما دو هزار آدم از کشور مرفه هم توش بود و دل من خنک شد.
شرمنده خیلی چیزها دیگر هم نمی توانم باشم از جمله این که نمی توانم بگو یم سران کشورم هر روز هزاران قرارد داد کوچک و بزرگ با کشورهای که تو سازمان شورای امنیت عضو هستند ببندند و تمام سرمایه ملی کشور را دو دستی تقدیم این کشورها کند تا در مقابل حمله احتمالی آمریکا ازشان دفاع کند. و من لب بر نیمی آورم .هر روز روزنامه نگاران در بند شوند و زیر مشت لگ امثال قاضی مرتضوی جان دهند . طرح لباس ملی را که مردم ما خیال میکند تازه در حال کشف شدن و بر تنشان کرده هست تحمل کنم.ولی کسی به من و این خاک چپ نگاه نکنند.
ببخشید که من نمیتوانم فکر کنم خانواده ای که فرزندانش در حال آزار و اذیت دیدن از پدر و مادر خانه هستند برای حفظ آبرو باید سکوت کنند و صدایشان را بر پدر خانواده بلند نکنند تا مبادا بیگانه ای که برای نفع خودش و با چشم طمع داشتن به اموال خانواده پدری به نجات کودک بیاید.
ببخشید که من فکر میکنم مردم این چون کودکی در دست پدر ظلم گرفتار آمدن و خودشان به تنهایی نمیتواند از چنگال زورمند این پدر دیکتارتور خلاص شود و نیاز به حمایت و کمک دیگران دارد.
ببخشید که من به دخالت دولت های خارجی در پایان دادن به ظلم و ستم دیکتاتور ها چه در خانواده چهار نفری چه در کشور هفتاد میلیونی باور قلبی دارم چون خودم را جدا از جامعه جهانی نمیبینم.
در آخر هم بسیار بسیار ببخشید که بنده به جای خوشحال شدن٬ خیلی ناراحت و نا امید میشویم وقتی که نامه حمایت هفتاد برنده نوبل را از کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل به جای پی گیری مصرانه اتهامش به فساد در برنامه نفت در برابر غذا میبینم. امیدوارم که رنج وخون کودکان عراقی همانطور که گربیان صدام را بعد از ساختن هفت کاخ در طول مدت تحریم گرفت.گریبان پسر کوفی عنان و خودش و تمامی کسانی که در این مدت کسیه هایشان را پر کردنند را هم بگیرد.
ببخشید من نه ناسیونالیستم نه وطن پرست .



شنبم فکر یکی از آن وبلاگی که من خیلی از روش فکریش و آرامشی که در این وبلاگ هست خوشم میاید .هيچ وقت اين کامنتی را که شنبم برام گذاشت فراموش نميکنم . هميشه ياد حرفی از شاملو می افتم که يک بار گفته بود من اگر در پاريس زندگی ميکردم، از درد مردم پاريس شعر ميگفتم!مرسی شبنم جان که اين شعر شاملو را به من ياد دادی چقدر قشنگ وبا معنی بود .

۱۱/۰۹/۱۳۸۳

تزئين گل

Ikebana يا هنر سنتی تزئين گل(Flower arrangement ) جاپنی ٬ که Originally از مراسم و جشن های مذهبی گرفته شده. در ابتدا برای خوش آمد گويی به خدايان و يا پيشکش به آنها در محراب Buddhist مورد استفاده قرار مي گرفت.
در قرن شانزدهم هنگامی که مراسم چای (Tea ceremony) رواج پيدا کرد به اتاقهای چای راه پيدا کرد و در آن جا هم استفاده شد.
در حال حاضر سه مدرسه بزرگ برای Ikebana هست. به نامهای Sogetus٬Ohara و Ikenobo.
و اما روشهای تزئين گل
۱- Rikka روشی که در مناسبتهای مذهبی استفاده میشود. بعد ها تبدیل شد به To konoma یا Alcove disply.
2-Nageire روشی که از زمان ورود گلهای غربی مورد استفاده قرار گرفت. و در ابتدا در کافی شاپ ها و اتاق های چای استفاده میشد. در این روش سعی در تزئین و نشان دادن شکل طبیعی گلهاست.
۳- Moribana که سه نقطه مهم در آنه وجود دارد. Shin ( یا مرکز) که محل قرار گرفتنش تو زاویه ۱۵ درجه قسمت بالای منظره (view) هست. Soe یا حمایت کننده که در زاویه ۴۵ با Shin قرار میگیرد.و نقطه Hikae یا Overall balance که تو زاويه ۷۵ درجه از Shin قرار ميگيرد و بين Shin و Soe هارمونی به وجود مي آورد.
سه نقطه اين روش اولی به معنای رهبر يا پيشوا از آسمان و دومی نشان دهنده زمين و سومی نشان دهنده مرد يا انسان که رابط بين رهبر و زمين هست.
سه عنصری که Sansai ناميده ميشود و به معنای هارمونی بين طبيعت و انسان هست.
چند عکس از گلهای که خودم ترئين کردم میزارم اينجا. خيلی دلم ميخواست وقت و پولش (خيلی کلاس هاش گرون هست) داشتم و می رفتم حسابی ياد ميگرفتم. اما خوب همينجوريش هم خوبه خيلی از دوستان جاپنی ياد ميگيريم



جلوی در ورودی



اتاق نشيمن



تو آشپزخونه


اين مطلب آشپز باشی را بخوانيد. اين يکی مطلب رو هم بخوانيد .
اين همه يک جمله قشنگ از وبلاگ باز آشپزباشی.
آنکس که گذشته‌اش را نشناسد، محکوم است که دوباره آن را زندگي کند.

۱۱/۰۶/۱۳۸۳

سال خروس

امسال سال خروس و سال خوش شانسی هست .تمام کسانی که تو اين سال ازدواج می کنند يا بچه دار ميشوند با بخت و اقبال بلندی رو به رو هستند.
بانک مو می جی يکی از بانکهای بزرگ هيروشيما هست٬ يکی از شعبه های اين بانک نزديک خونه ماست. اين بانک هر فصل دکور جالبی ميذاره که همیشه خيلی ساده ولی در عین حال خیلی قشنگ هست. البته به نظر من.
اين عکس مرغ یا خروسی را که بالا مي بيند٬ از پشت شيشه اين بانک گرفتم که به مناسب سال نو تزئين شده هست.
از اين کاغذبازی يا Origami خيلی خوشم ميايد. طرز ساختن اين مرغها رو دوستم جاپنی ام به من ياد داد . خيلی جالب هست مخصوصا قسمت آخرش که بايد تو کاغذ رو فوت کنی تا باد کنه شبيه مرغ شه. حالا يه روز سر فرصت براتون مينويسم چطوری درست کنيد. فکر کنم خوشتون بيايد.

دوشنبه بهترين روز زندگی من بود.کلا تو زندگی هيچ کسی نبودم که بخوام اجازه بدم٬ دلخوری يا
اختلافی مدت زمان زيادی بخواهد من رو اذيت کنه.خلاصه يه راهی برای حلش پیدا کردم. کلا خيلی برام فرقی نميکنه تو اختلاف يا دلخوری چه کسی مقصر بوده خودم يا شخص مقابل.
البته فکر نکنید من این کار را نه برای انساندوستی خیلی زیادم هست.نه تنها و تنها برای خودم انجام میدم.چون با توجه با خصوصيات اخلاقی خودم که نميتوانم دعوا و تنشی را مدت زيادی تحمل کنم٬ . این مسئله رو کار و زندگیم اثر میذاره ٬ همیشه سعی ميکنم يه جوری مسئله رو رفع رجوع کنم.
تو بعضی از موارد که پايان دلخوری برام تبديل شده به يک دوستی عميق . تو خيلی از موارد هم فقط به يک سلام عليک و احوالپرسی خلاصه شده. چيزی که نهايتا سعی دارم٬ انجام اپتيموم کردن روابطم با ديگران هستم. به نظر من لازم نيست همه آدمهای روی زمين عاشق همديگر باشند و با هم رابط داشته باشند ٬يا دشمن خونين همديگر باشند و سايه همديگر رو با تير بزنند . همين که بتوانم يه رابطه محترمانه و عاقلانه با همه افراد داشته باشم کافی هست ٬ حالا يگردم تو بينشون چند تا دوست خوب هم برای خودم پيدا ميکنم. تو وبلاگم هم همين روش رو دارم. حالا خوبه يا بده نميدونم.
از وبلاگ پانته آ :
ماده‌ی ٣ بيانيهء حقوق بشر: هر فردی حق زندگی، آزادی و امنيت شخصی دارد.
هيچ سيستم قضايی اونقدر سفت و سخت و عاری از اشتباه نيست که امکان کشتن انسانی بيگناه رو بتونه صددرصد نفی کنه. اگر کسی بيگناه کشته بشه ديگه هيچ طور نميشه حکم به اجرا دراومده رو جبران کرد و اون رو به زندگی برگردوند. بدبختانه عامل فقر و ثروت هم اغلب نقش مهمی رو بازی میکنه، چرا که آدمهای فقیر کمتر از ثروتمندان شانس دفاع و دادخواهی عادلانه و استفادهء کامل از امکانات قضایی رو دارند.

- مهمترين استدلال موافقان حکم اعدام اينه که ديگران رو ميترسونه و از درصد جرم و جنايت کم ميکنه. با توجه به آمار بالای جنايت در کشورهايی که به مجازات اعدام عمل ميکنند ميشه اين تصور رو با خيال راحت باطل دونست. از همه بدتر اینه که در اکثر این کشورها از اعدام بیشتر سوءاستفاده میشه، برای شیره مالیدن سر مردم و به وجود آوردن احساس امنیت کاذب و لاپوشی عدم موفقیت در اجرای قانون و جلوگیری از جنایت. یعنی دولت با یه اعدام پر سر و صدا در واقع هارت و پورت میکنه و اینجور وانمود میکنه که ببینید چه بلایی سر جنایتکارها میاریم... شهر امن و امان است!
هاله و دوستان يه وبلاگ گروهی راه اندازی کردنند به نام آزادی برای ايران. هر چند از نويسنده بزرگی چون من دعوت نکردند در وبلاگ گروهی شان بنويسم ولی من تبريک می گم و براشون آرزو موفقيت ميکنم و از خوانندگان هميشگی خوام بود.

۱۱/۰۳/۱۳۸۳

آموزش راه بالا بردن فرهنگ عمومی

خيلی من دوست داشتم در مورد اين مسئله بنويسم که خوشبختانه بانو با سفرش به ايران راه اين بحث را برای من باز کرد:
بانو می گويد :
راستش من بیشتر مواقع میگفتم مردم ایران لیاقتشون همین دولت فعلی و چه بسا بدتر از اونه ولی این دفعه یقین حاصل کردم.این مردم احتیاج دارن که مثل گاو و گوسفند باهاش رفتار بشه.مثلا یه چیزای به ظاهر کوچیک اما وقتی بهش بیشتر فکر میکنی واقعا کف از سر و کله ات میریزه.
شنیده بودم که قلیون برای خانوما ممنوع شده ولی نمی فهمیدم چرا کسی چیزی نمی گه!وقتی تو رستوران سنتی من قلیون کشیدم و حلاج خواهراشو تشویق کرد که بکشن بعدها مادر حلاج گفته بود این پسره با رفتارش باعث منحرف شدن بچه هام شده!و پدر حلاج با یه استدلال خیلی ابکی و ضعیف از ممنوع شدنش دفاع میکرد چون یه عده حالا اگه خودشون هم دیده بودن باز یه حرفی شنیدن که یه عده به جای تنباکو مواد استفاده میکردن!

یه چیز دیگه من و حلاج تو این 4 سال راه به راه که میریم یه بوس یا لب که رد و بدل میشه اونجا مادرم روشو میکرد اونور و خجالت میکشید!بعد از یه مدتی متوجه شدیم که زوج های ایرانی اصلا همدیگه رو ماچ نمی کنن!و ما کلی مایه بحث و تفریح فامیل شده بودیم.

به نظر من اگه مملکت دست علی الحضرت میموند مردم باز هم با شاه و ملکه تحصیل کرده فرنگ اختلاف فاز پیدا میکردن و باز هم انقلاب اتفاق میوفتاد.

هنوزم این ملت با عرض معذرت دنبال بساط شب عروسین تا بکارت عروس براشون محرز بشه .حالا بیا درباره زن و جایگاهش واسه اینا حرف بزن.اقایون رو نمی دونم چی میگفتن ولی حداقل خود زنا هنوزم دارن خشتک همو چک میکنن.حالا بیا درباره حضانت و حق طلاق و غیره لکچر بده!

میدونید اینا یه خرده ریزاییی که به چشم نمی اد ولی اگه همه رو رو هم بزاری تازه میفهمی که مقام معظم عجب ادم زبلیه که دقیقا همون چیزایی رو ممنوع اعلام میکنه که خود مردم باهاش مشکل دارن.

هیچی عوض نشده نه ادما نه خودخواهی هاشون و نه فرهنگ دوزاری ایرانی.باور کنید فقط یه بار دیگه کسی بیاد از فرهنگ غنی ایرانی برای من حرف بزنه خونش گردن خودشه.کدوم فرهنگ؟فرهنگ دزدی و تنبلی و از زیر کار در رفتن؟فرهنگ به زور تو زندگی هم سرک کشیدن؟فرهنگ مثل سگ دروغ گفتن؟مرد گنده 60 سالش بر و بر تو روی پسرش دروغ میگه!دختر 26 ساله همینطور مادر 55 ساله همین طور!

اولین چیزی که من می خوام بگویم دقیقا چیزی بود که دقیقا گیله مرد عزیز گفت. ببینید از نظر من این فرهنگ کهن ایران تو بعضی جهات واقعا بهش انتقاد جدی وارد هست. نمونه اش همین ضرب مثالی که گیله مردنوشته "ديگی که برای من نجوشه ؛ سر سگ در آن بجوشه" یا این که "چهار دیواری اختیاری" ٬ یا اینکه "سر بشکنه تو کلاه دست بشکنه تو آستین" .
خوب اینها چیزهای که ما باش بزرگ شدیم. تو خون و فرهنگ ما رفته . خیلی سخت هست حالا بیایم فکر کنیم نه بابا همچین چهار دیواری اختیاری هم نیست٬ من نمی توانم کف خونه ام رو سوراخ کنم ٬ چون کف خونه من با سقف طبقه پاینی ایم یکی هست . یا اینکه زنی تا مرگ از دست شوهر کتک می خوره بغد میگه دست بشکنه تو آستین سر ادم بشکنه تو کلاه کسی هم نفهمه که آبروی خودم و خانواده ام میره.
بعد از این انتقادی که به فرهنگ ایران وارد هست . مسئله دولتها هست . ما گاهی وقتها یادمون میره که داریم مالیات میدیم٬ از حق و اختیار خودمون کم می کنیم و دستگاه عظیم و طویلی رو به وجود اوردیم به نام دولت که آولین و مهمترین وظیفه اش آموزش و پرورش شهروندان هست.
خب شما دقت کنید هرگز و در هیچ زمانی برنامه آموزشی مشخصی در ایران وجود نداشته. ايرانيها نزدیک به سی سال تحت سرپرستی دولتی بودند که صبح کله سحر دانش آموزانشان را با شعار مرگ بر آمريکا ٬ مرگ بر آسرائيل ٬ مرگ بر صدام حسين کافر و و... فرستاد سر کلاس .
تو کلاس مهمترين مسئله اين يهودی صهيونيست و اسرائيل غاصب فلسطين رو اشغال کرد و را قدس از کربلا می گذرد و جنگ جنگ تا پيروزی.
یا اینکه رضایت خدا از زن در گروه رضایت از شوهرش هست ٬ زنی که شوهرش از او راضی نباشد به بهشت نخواهد رفت. و یا هزاران نمونه دیگر که من الان یادم نیست.
خوب! نتیجه این آموزش چه خواهد شد ؟ آیا غیر از این هست که فرد تحصيل کرده و روشنفکر که خودش هم با این دولت مخالف هست ٬ از دیدن صحنه مرگ شهروندان آمریکایی در برج دوقلو فریاد شادی می کشید که بالاخره آمریکایی ها هم طعم مرگ را چشیدند.
و یا شما به ندرت به ندرت تو ایران می توانید کسی رو پیدا کنید که مجودیت کشور اسرائیل را به عنوان یک کشور و حق شهروندان اسرائیلی را برای زندگی به رسمیت بشناسد و یا اصولا حق زندگی کردن برای این دسته از افراد قائل باشد . اکثر قابل توجی از ایرانیان تحصیل کرده اسرائیلی ها رو جهودی های صهیونیست غاصب ميدانند و حتی زحمت نام بردن از کشور اسرائیل را هم به خود نمیدهند.
فکر میکنید در این امر چی کسی مقصر است ؟ آیا واقعا تائیر مستقیم و غیر مستقیم آموزش را میتوان نادیده گرفت؟ آیا واقعا فکر میکنید که کسی که تمام مدت با این ایده و افکار که امام حسین مظلوم کشته شده بزرگ شده میتواند فکر کند دلیل رفتن امام حسین به کوفه چه بود ؟ و چرا حضرت علی با توجه به این که تمام مردم دست بیعت به خلفا راشدین دادن حاضر نشد ولایت آنها را بپذیرد حتی به خود زحمت تحقیق و درستی یا نادرستی این امر را بدهد.
و یا به نظر شما فرهنگ در يک جامعه چطور پديد می آيد؟ يک فرهنگ بد يا عادت ناپسند چگونه از جامعه رخت می بندد؟ آيا فرهنگ و شعور عمومی به خودی خود و با شب خوابيدن و فردا صبح بيدار شدن تغيير ميکند؟ آيا اين مردم هستند که بايد خودشان به خودشان آموزش دهند؟ نقش راديو تلويزيون و رسانا در اين ميان چيست؟ آيا فکر می کنيد اين مردم جامعه هستند که اينقدر بی قيد هستند که خودشان را آموزش نميدهند يا اين دولت هست با هزاران راه و وسيله ای که در اختيار دارد مردم را در جهتی که خودش می خواد سوق ميدهد.به نظر من نميشه که شما به کسی در حد دبيرستان آموزش بدهی بعد ازش انتظار داشته باشيد که براتان مقاله تو بهترين ژورنال ها چاپ کند.
من از دست کسانی هستم که اعتقاد شدید دارم که با آموزش میتوان همه کار کرد ٬ میتوان فرهنگ داغون را زیر رو کرد می توا ن حتی مردم غیر متمدن را با فرهنگ و منصف کرد.
چنان که نمونه اش را دارم تو خود جاپنی کشوری که تا صد سال پیش دور تا دورش را یه حصار بلند کشیده بود و هیچ خارجی را اجازه ورد به آن را نمی داد و الان تو همین مدت کوتاه با پشت سر گذاشتن دو بمباران اتمی مردمانش بدون کینه و فراموش کردن گذشته دوست و متحد برزگ آمریکا هستند و نخست وزیرش در ظاهر قضیه بله قربان گوی دولت آمریکا هست آمریکا دولت آمریکا بیشترین بدهی هایش را به همین دولت جاپن دارد.
حالا سوال من از بانو و یا همه کسانی که اینگونه فکر میکنند که چون مردم خودشان به آن درجه از درک و شعور نرسیده اند ٬ و زنان هنوز به حقوق خودشان آشنا نیستند بنابراین نباید بهشان حق وحقوق طبیعی شان را هم داد چون حتی راه استفاده کردن از آن راهم بلد نیستند . این هست که ماهای که به اين شرايط انتقاد ميکنيم که چرا اين جوری شد آيا دليلی غير از اين دارد که تو شرايط بهتر و محيطی باز تر و مناسب تر قرار گرفتيم و به آگاهی رسیدیم که توانستيم خودمان تشخیص دهيم چه چيزی خوب هست چه چيزی بد . در غير اين صورت ما ممکن هست آدمهای استثنايی باشيم .

۱۰/۳۰/۱۳۸۳

دعا پنج شنبه

يه جوری برنامه ام رو بسته ام که اگر قرار باشه يه چای اضافه تر بخورم کلا همه برنامه ام بهم ميخوره .از طرفی دارم سعی می کنم هر شب مرتب برم ورزش . چون خيلی برام خوب هست ٬ هم از نظر روحيه هم از نظر چاقی. تصميم گرفتم یک شب در میان نرم ورزش و وبلاگ بنويسم چون درسته وبلاگبرای چاقی ام خوب نيست اما برای روحيه ام خيلی خوب هست.

امروز یادم رفته بود با خودم یه کفش دیگه ببریم مدرسه ٬ چون اجازه نمیدن با همون کفش بیرون وارد مدرسه شویم ٬ناچار شدم ٬ دمپایی مدرسه را بپوشم.که از سرما یخ زدم. من نمیدونم این چه قانونی هست که شما کفشتون رو باید بیاری و کفش تمیز بپوشی٬ البته شاگردان نمیتوانند جز کفش ورزشی سفید و ساده کفش دیگری بپوشند. تو توالت باید کفشاتون رو در بیارید ٬ دمپایی بپوشید. فکر شو بکنید مدرسه ما نزدیک به پانصد نفر دانش آموز داره ٬ همه این ها باید صبح کفشون رو دربیارند٬ عصر وقت رفتن دوباره کفش بیرونشون را بپوشند.
داشتم فکر می کردم اگر قرار بود این برنامه رو تو ایران پیاده کنند .... شما که ایران هستید بگوید چه اتفاقاتی می افتاد؟!

ز گهواره تا گور
برای لینک های امروز اول میریم سراغ یه مطلب خیلی دردناک که آبجینوس در فانوس نوشته.
ننه سهراب گفت:«کت برادرت رو هم بپوش هوا سرده!».
راست می‌گفت. روز سردی بود، خیلی سرد. سرما به اصطلاح استخوان سوز بود. اینطور که توی روزنامه ی دیروز خواندم، دمای هوا بیست و شش درجه زیر صفر بود!

پس ننه سهراب حق داشته که نگران باشد. در ثانی، سرفه‌های نادعلی هم امانش را بریده بود و تحمل نداشت ببیند دختر کوچکش هم به درد پسرش گرفتار باشد.

اما مشکل ما زمانی شروع شد که آتش علاءالدین گـُر گرفت و به پيتِ نفت رسید. آقای خسروی خیلی تلاش کرد که آن را خاموش کند اما کاری از دستش ساخته نبود، چون هیچ وسیله‌ای برای این کار نداشت و آتش هم از هر طرف زبانه می‌کشید. ما خیلی ترسیده بودیم. من خودم هیچ وقت اینهمه آتش را، یکجا ندیده بودم.فکر نمی‌کنم شما هم دیده باشید. معرکه عجیبی بود. هوا خیلی گرم شده بود. طوری که استخون‌هایمان از شدت گرما می‌سوخت.انگار این استخوان‌های بیچاره‌ی ما، یا باید از سرما بسوزند و یا از گرما!
آهان! داشت یادم میرفت. همه‌ی ما به سرفه افتاده بودیم. در مقایسه با نادعلی، فکر کنم سرفه‌های من خیلی هم بیشتر شده بود.اولش سعی کردیم از در کلاس بیرون برویم . ولی مگر میگذاشت این آتش لعنتی؟
!

بعد از آن تجربه‌ی سخت، آنها دنبال آب سرد می‌گشتند تا خودشان را به آن برسانند. واقعاً که مضحک شده بود. شگفتا که در آن صبح تلخ، بچه‌های کوچک، یا گرفتار سوز سرما بودند و یا سوزندگی گرما! در حالیکه من اینجا جایم خوب است. اینجا هوا سرد و استخوان سوز نیست. اینجا هوا گرم و سوزان هم نیست.
وای قلبم پاره پاره شد چقدر وحشتناک بود. کاش اينهمه مدير بی کفايت نالايق و نادان دست از سر اين کشور و بچه هاش بردارند که کشور به آن ثروتمندی ٬ تمام پولش داره ميره تو جيب اين آخوند های و دار دسته شون. هنوز که هنوز است اين بچه های بد بخت يه کپسول برای خاموش کردن آتش نداشتن .

اين نيمه های من هم دقيقا مثل نيمه های آدمک در جنگ دو عوا هستند نيمه های شما چی؟!

اعتراض به دستگيری آرش سيگارچي. ميگه آن رو هم گرفتن؟!

راز سر به مهر امروز خيلی لينک ها جالبی گذاشته حتما سر بزنيد .
محمد تو راز سر به مهر مطلب جالبی رو مطرح کرده و دوتا سوال هم پرسیده...
کارخانه ای به نام کارخانه سرب و روی در کيلومتر ده جاده زنجان به تهران واقع شده. داستان به يازده تا دوازده سال قبل مربوط می شود که اين کارخانه افتتاح شدو از همان موقع زمزمه هایی درباره آلايندگی های اين واحد بزرگ صنعتی در بين مردم به گوش ميرسيد و حتی برخی از اساتيد دانشگاهها و دستگاههای دولتی نيز آشکارا خطر زايی فعاليتهای خارج از محدوه استاندارد این کارخانه را تاييد میکردند و ميکنند (يک بار يک استاد زيست شناسی دانشگاه در زنجان گفت که اگر کارخانه سرب و روی به اين ترتيب به فعاليت خود ادامه دهد ۶۰ سال ديگر شهری به نام زنجان وجود نخواهد داشت و يا اخيرا رييس سازمان جهاد کشاورزی استان زنجان آلودگی خاکهای اطراف اين کارخانه را به عناصر خطرناکی مثل سرب تاييد کرده و گفته که محصولات کشاورزی استان در معرض خطر است) .
و حالا سوالاتنظر شما چيه؟ آيا به صرف ايجاد سرمايه و شغل ميتوان محيط زيست را يک اولويت دست چندم به حساب آورد؟

آيا اخبار و اطلاعاتی درباره کارخانه های سرب و روی در ساير نقاط جهان داريد و يا هر نوع
اطلاعی جديد درباره سرب و روی؟
من هم این موضوع برام جالب هست ٬ دوست دارم بدونم شما چی می گید؟! من خودم برم یه کم مطالعه کنم بعد میایم همون جا تو وبلاگ محمد می نویسم.
گزارش فرناز رو اندر باب همایش هنر و جهانی شدن از دست ندهید. خیلی جالب هست


الان که دارم این ها رو می نویسم سی ان ان داره میگه که تونی بلر نخست وزیر انگلیس بعد از انتشار عکس های زندانیان عراقی که مورد بد رفتاری قرار گرفتند. با بحران رو به رو شده. گفتم یه دعا برای امروز پنج شنبه هست بگم شب جمعه هست شاید درست شد. خدایا من ادعا تغییر این دنیا رو ندارم ٬ اصلا هم نمی خوام مقامات مملکت گل و بلبل ما برای کشتن خان زهرا کاظمی ووو خدای نکرده سرنگون بشوند ٬ چون خیلی تقاضای زیادی هست. خواهش می کنم اگر زياد واسات سخت ما هم تو ايران يه رهبری مثل همين تونی بلر داشته باشيم تا يه کم حداقل با انتشار چند تا عکس دچار بحران بشه. يا دست کم يه رهبری مثل همون جرجک ديوانه به ما بده که نصف دنيا بتوانند به ما بگويند ششلول بند ٬روستايی که بايد يه مشت علف بريزند جلويشان و اين رهبران ايران رو که از نظر قيافه شبيه اين انسانهای نخستين هستند و کسی هم جرات نداره به ما بگه شما که اینقدر بلدید هستید تمام دنیا را به زیر سوال ببرید این رهبران ماقبل بشریت چیه خودتون دارید .همه بده به همون مردم آمريکا جهان خوار و يا چه می دونم همون انگليس استعمار گر.دوست دارم بدونم آنوقت که جاهامون عوض شد ما به آنها چه خواهیم گفت با این رهبران . همين ديگه باز لينک ميدم اما الان دارم غش ميکنم.

۱۰/۲۶/۱۳۸۳

يکشنبه جمعه ماست

اول از همه اين خيلی ٬خيلی از اين کار خانم عبادی خوشم اومد که خودش نرفت دادگاه و وکيل فرستاد . آن هم نه يکی سه تا . خيلی کارش سياست دار بود و من خيلی خوشم اومد. هر چند عقيده و دل خودم می خواست خانم عبادی اين جسارت رو داشته باشه که به حکم دادگاهی که خودش هم میگه غير قانونی هست ٬ محل نزاره و نره.
اما چون ما روز زمین زندگی میکنم و بنده هم در هیروشیما زندگی میکنم و جام هم گرمه ( اما به خدا این خونه های جاپنی خیلی سرده, من یخ میزنم )و خطرات امثال سعید عسگرهم تهدیدم نمیکنه. فکر میکنم کار سیاست داری بود٬که نرفت. البته فکر نمیکنم که این نظام بخواهد هزینه دستگیری خانم عبادی رو بپرذاره. چون به خوبی از عاقبت کار خبر داره.ميدونه کشور برمه برای زندانی کردن خانم Aung San Suu Kyi برنده جايزه صلح در سال ۱۹۹۱ چه هزينه های داره پرداخت ميکنه. فکر کنم خيلی خانم عبادی براشون دردسر ساز باشه نهايت با يک عامل سرخود سر و ته کار رو هم ميارند .حالا شايد يک نفر رو هم دستگير کنند ٬ يک دادگاه نمايشی هم درست کنند. دست بالا کسی رو حتی اعدام هم بکنند. اما فکر نميکنم بخواهد هزينه زندانی کردن خانم عبادی رو بپرذاره.
سخنان عبدالکريم لاهيجی خيلی به عقيده خودم شبيه بود. اما نهايت اين خانم عبادی هست که بايد تصميم بگيره ٬چی کار بايد بکنه. به هر حالا من از کارش خوشم آمد . در واقع هم رفت دادگاه هم نرفت.

بلوچ عزيز پيشنهاد داده که تو لينک دادن دست و دل باز تر باشيم تا بيشتر با هم آشنا بشيم. قبلا هم حسين درخشان يه بار من ديده بودم اين پيشنهاد رو داده ( بالاخره اين درخشانک يه حرف عملی شدنی زد). مهشيد هم چند وقت پيش گفته بود به وبلاگهای تازه وارد لينک خواهد داد. حالا خواهش می کنم به آمنه خانم لينک نده٬ به هر کس دیگری لينک دادی اشکال نداره.خلاصه چون من بلاگم خيلی خواننده داره من هم تصميم گرفتم از امروز تو هر پشتم حداقل يک يا دو تا وبلاگ لينک بدم.بلوچ گفت حضرت عباس به من خير ميده. دستش درد نکنه.تو همه پست بلوچ من از اين عکس المعل خيلی بيشتر از بقيه خوشم آمد ٬ البته همش خوبه ها اما اين يکی واقعا جالب بود. ببريد ببنيد
دفتر چه بی مخاطب وبلاگ حينف مزروعی ( چه اسم سختی داره ؟) هست که تو بالاش نوشته" در اينجا فقط نظراتم را ثبت مي‌كنم و اميدوارم كه كسي متوجه نشود!" اين جمله اش خيلی معنی دار هست.

این منم...که دارم سعی میکنم خودم باشم...که دارم سعی میکنم این خودم رو تعریف کنم...و این شما و این گل خونه دوست جدید اینترنتی ما.

توصیه میکنم این مقاله احمد قابل را حتما بخوانید. به نظرم آگر ایران بود تا حالا تکه بزرگش پشت گوشش بود . خیلی٬ خیلی نظرات روشنفکرانی هست.
نمونه های تغييرات در احکام
نوع نگاه احمد قابل بسياری از احکام جزايی شريعت را به طور طبيعی تغيير می دهد و کنار می گذارد. از آن ميان قابل مجازات ندانستن "ارتداد" بسيار قابل توجه است. از ميان ديگر تغييرات در احکام، مجموعه احکام مربوط به زنان از حجاب تا طلاق و حق قضاوت و مديريت دگرگون می شود. در واقع در اين نگاه، دين يک دين حداقلی است که کمترين دخالت را در زندگی بشر دارد نه حداکثر دخالت را. حرمت به انسان و اتکا به دانش های روز و استناد به عقل، پايه احکام و نظرات چنين دينی است. گزيده ای از اين تغييرات را در اينجا می آوريم:

1 واجب نبودن نماز آیات و اتکا به نظریات کارشناسان نجوم (ژئوفیزیک) درچند و چون اثبات اول ماه.

2 اشتراک دختر وپسر در سن بلوغ (درصورت عدم بروز علائم طبیعی بلوغ) برای عبادات و تعیین سن مشخص ومشترک درموارد حقوقی وجزایی.

3 تقلیل نجاسات به موارد آلوده کننده و تغییر مطهرات، به تبع آن ( مبتنی بر باز نگری در پدیده های آلوده کننده و پاک کننده براساس یافته های علمی ).

4 عدم نجاست ذاتی انسان ( با هرعقیده ومرام ) ولزوم احترام به همه ی آحاد بشر.

5 آزادی بشر در انتخاب یا وانهادن عقیده به صورت مستمر،مبتنی براستدلال درحد توان هر فرد. منتفی شدن حکم« ارتداد» به عنوان یک حکم سیاسی ومصداقی برای مقابله به مثل، که یادگاری ازدوران « جنگ های اعتقادی » ای بود که بعدها درقالب جنگ های صلیبی آشکار شد .

6 حرمت ترور و درگیری هایی که منجر به خسارت دیدن بی گناهان می شود. هرگونه آدم ربایی یا بمب گذاری و رفتارهایی از این قبیل، جز در وضعیت جنگی و درمورد افرادی که با سلاح به حقوق آدمیان تهاجم کرده اند.

7 جواز بهره گرفتن از حیوانات حلال گوشتی که غیر مسلمان آن را برای عرضه به بازار محصولات خوراکی، ذبح کرده است.

8 مجاز بودن معاملات جدید،که سابقه ای در گذشته تاریخ نداشته اند وعقلانی ومنطقی شمرده می شوند مثل برخی انواع بیمه ومعاملات بانکی وبورس واستصناع.

9 معتبر و مشروع بودن « نکاح معاطاتی » در ازدواج موقت. و مشروع بودن ازدواج موقت دخترانی که به بلوغ رسیده ودارای رشد فکری اند، باشرط عدم انجام عمل زناشویی( که از آن به عنوان صیغه ی محرمیت نام برده می شود و سایربهره های جنسی، غیر از عمل زناشویی را مجاز می گرداند ) بدون اجازه ی پدر. البته گرفتن اجازه از پدر یا مادر مستحب است و در برخی مجامع (مثل ایران، که باحیثیت اجتماعی خانوادگی سروکار دارد) عقلا وعرفا لازم است.

10 مجاز بودن ازدواج با پیروان شرایع الهی وهر انسانی که حق طلب وملتزم به مبانی عقلانی ومنطقی است واز تحمیل باورهای خود به دیگران پرهیز می کند.البته ازدواج با همکیشان خود اولویت دارد.

11 مجاز بودن زنان برای قضاوت ، افتاء و مدیریت جامعه.

12 عدم وجوب پوشش سر وگردن برای زنان ولزوم یا اولویت رعایت عرف در این مورد.

13 عدم وجود حق ویژه برای فقیهان درمورد حکومت ومدیریت جامعه و حرمت تصدی مناصب تخصصی اجتماعی از سوی کسانی که دانش لازم برای تصدی را ندارند.

14 عدم نجاست مشروبات الکلی،علیرغم حرمت نوشیدن آن.

15 حرمت لعن مؤمنین واز جمله خلفای راشدین .

16 پذیرش شهادت زنان درتمامی مسائلی که حضورآنان درعرض حضور مردان قراردارد وعدم تفاوت ارزش شهادت ایشان با مردان.

شاید شما ها که ایران هستید هرگز تصور نکنید.همین این مسئله گوشت حرام و یا حلال چقدر در این سوی دنیا مشکل بزرگی هست.و چه مشکلاتی و یا کلاه برداری ها را به وجود میآورد. اما دوستانی که این طرف هستند میدانند ٬ چقدر مهمانی ها برای اینکه گوشت میزبان حلال نبوده و یا چقدر بچه بخاطر این که گوشت رستوران یا محل جشنی حلال نیست از خوردن غذا یا کلا رفتن به مهمانی ای منصرف شده اند.کاش این خانوادهای مسلمان این ها را بخواند و اینقدر به بچه هاشون سخت نگیرند. من خیلی به بحث این جوری علاقه دارم به نظرم خیلی جالب هست.

اين شنبه ای که تموم ميشه انکاری من دنيا رو فتح ميکنم. استادم ازم پرسيده بود ٬که به خانمش که آن هم خود استاد پيانو هست تو ترجمه يک کتاب به جاپنی کمک کنم. من هم خب نتوانستم بگم نه .حالا چون من فقط يه بعد از ظهر شنبه رو خالی دارم گفتم فقط يک ساعت ميايم . فکر کردم يک ساَعت خيلی نيست. اما نميدونی چه اشتباه بزرگی کردم. اولا از چند روز قبل استرس ميگيرم . کلا من آدم پر استرسی هستم . اگر بخواهم در مودر چيزی که اطلاع ندارم حرف بزنم ٬ آنقدر گيج ميشم که ديگه حتی اسم خودم رو هم نميتوانم بگم. البته من خیلی خجالتی هم هستم . اما نمیدونم چرا هیچ کس باور نمیکنه. باورکنيد من آنقدر خجالتی هستم که حتما باید هر حرفی رو میخوام بزنم, قبلش با خودم مرور کنم تا زبونم بند نیاید.حالا اين خانم برداشته يک کتاب بهتوون با متن خيلی سنگين شروع به کار کرده.من باید برای هر صفحه یک ساعت وقت بزرام تا خودم بدونم اصلا چی داره میگه. چون مغز من از علم موسیقی و دانش آن خیلی دوره . خلاصه گشته میشم تا این یک ساعت روز شنبه تموم میشه. آخ جانمی جان یکشنبه تا ظهر میخوابم بعد هم خرید هفته ٬شب هم شام بیرون و الواتی.
این همه جمله پایانی
عشق مثل جنگ هست. خیلی راحت و آسان شروع میشه٬ اما خیلی سخت و دشوار پایان می پذیره.
این رو هم ببنید.

۱۰/۲۴/۱۳۸۳

مرزها ديوار ها حصارها

نوشتم و نوشتم و نوشتم اما شوهرک ميگه اينها را ننويس تو وبلاگت. مردم هزار جور انتقاد بهت ميکنند تحملش رو نداری.
اما می بينم واقعا ٬ واقعا نميتوانم بيخيال شدم. و اما چيزی که می خوام بگم این هست که احساس می کنم همانقدر که مرز بين کشورهای توسعه يافته هر روز کم رنگ و کم رنگ تر ميشه تا جايی که بعضی وقتها تو بعضی کشورهااصلا مرزی نمی بينم. به همان اندازه مرز ها تو کشورهای جهان سومی چون ايران پررنگ و پررنگ تر ميشه.نميدانم اما يه جوری احساس ميکنم علاوه بر حاکمانی که بر ما حکومت می کنند و تا جايی که توان در بدن دارن به تک پاره کردن و تقسيم کردمون مشغول هستند. برامون هزار جور ديوار و مرز و خط قرمز به وجود آوردن و به تک و دسته های کوچک تقسيم مون کردن و برای هر کدومون هم اسمی گذاشتن مسيحی٬ بهايی٬ شيعه ٬ سنی ٬ کرد ٬ ترک٬ مردان زنان دولتی غیر دولتی٬ حزب الهی ٬ غیر حزب الهی و چه می دونم هزار تا گروه و دسته ديگه.
اما يه چيز ديگر که اين روزها خيلی غمگين ام کرده اين هست با تمامی اين ديوار های که حاکمان ما دور ما کشيدند٬ خود ما هم تلاش زيادی در حصار به دور خودمون کشيدن و جدا کردمون از همه دیگه داريم. انکاری يه جوری لذت ميبريم که اين جامعه جهانی که همون حداقل توش در یک چیز و آن انسان بودنمون هست يه جواری مرز و فاصله بندازیم.
یه مرزی رو که من سال با همه وجود احساس کردم٬ دیوار کلفت بین ایران داخل ایران و خارج ایران هست که متاسفانه این دیوار داره روز به روز داره ضخیم تر و ضخیم تر میشه. و کسی جز خود ما در این وضیعت مقصر نیست.
اگر دقت کردید باشید تو تمامی اظهار نظرهای حالا در مورد هر چیزی٬ سیاسی ٬ اجتماعی ٬ فرهنگی که از طرف ایرانیان خارج از ایران ٬ حداقل یک یا چند کامنت هست که میگه شما که ایران نیستی٬ نمیتوانی درک کنی که در این جا چه خبر هست. به نظر این برخورد داره تا جایی پیش میره که کم کم دیالوگ بین ایران داخل و خارج را داره غیر ممکن میکنه.
البته این برخورد فقط از طرف ایرانیان داخل دیده نمیشه. شما به راحتی می توانید ببنید که ایرانیانی که تازه از ایران خارج شده اند٬ بارها به شما گوش زد می کنند که شما وضیعت ایران را بهتر میدانی یا من که دیروز از مهرآباد آمدم.یا اینکه من خودم بارها شنیدم که کسی که تازه از ایران آمده گفته خدا کنه من هم مثل اینها از مرحله پرت نشم.
البته و صد البته بنده با تمام وجوٍٍد ايمان دارم که بودن در محيط به انسان شناخت بهتری ميدهد وانسان میتواند درست تر قضاوت کند. ولی سوال من اين هست که اين چرا اين عدم شناخت بايد اين طور داشتن ديالوگ بين دو طيف را که هر دو هم ايرانی هستند دچار مشکل کند٬ و دیواری بین این دو به وجود آورد.
حالا از آن طرف ايرانيان خارج از کشور دیواری به دور خود کشيده اند ضیخیم تر و گلفت تر از قبلی. اکثريت ايرانيان خارج از کشور به ايرانيان داخل کشور به چشم همکاران حکومتی نگاه می کنند. من هنوز به خوبی ياد دارم زمانی که دانشجو ليسانس بود٬ خانمی که شوهرش از طرف دولت ايران بورسيه گرفته بود و بخاطر بورسی که دريافت می کرد ناچار بود برخلاف ميل اش حجاب سر کند ٬ چقدر توهين و تحقير و برچسب جاسوس بودن می خورد. تا جايی که يک روز تو جمعی گفت من اگر حجاب دارم نه بخاطر جاسوس بودنم هست ٬ و نه بخاطر اعتقادم فقط و فقط نگران قطع شدن بورسيه تحصيلی همسرم هستم. که اين خانم بافلاصله با اظهار نظر مبنی بر اينکه اگر شوهر شما دولتي و همکار دولت ايران نيست پس شما چطور بورسيه دريافت کرديد. البته شوهر همين خانم الان استاد يکی از برجسته ترين دانشگاههای آمريکا و خوشبختانه ديگر نيازی ندارند برای چند دلار ناقابل که دولت ايران با به لب رساندن جانش بهشان ميداد هزار يک حرف بشنود.
فکر می کنم اين مرز ها و اين جدايی ها را ما خودمان٬ و با دست خودمان به وجود می آوريم. اين ما هستيم تا کسی پیزا خورد بهش می گویم غرب زده و از خودمان جدایش میکنیم. این ما هستیم که اگر کسی باقلی قاطق را بیشتر از قرمه سبزی دوست داشت بهش می گویم دهاتی کلاس پایین. باور کنید این مرزها را خودمان بوجود می آوریم و هر روز مان تنها تر از ديروز می شويم. اين ما هستيم که تا خشممان ميگيرد ترس برمان می دارد که مبادا ايرانيان خارج از ايران بياند و عرصه را بر ما تنگ کنند. اين ما هستيم که به ايرانیان تازه وارد چنان با خشم و غصب نگاه می کنيم که انکار يا همشان گرسنه یا دزد هستند و يا اینکه آن کشور جز ملک والدین ما هست.
و هزار نمونه ديگر که شما هر روز بهتر از من می بنيد و لمس می کنند . از اين همه ديوار که به دلیلی دور خودمان می کشيم٬ و هر روز خودمان را تنها و تنها تر می کنیم٬ متنفرم.
بگذریم یه عمو دارم که اگر تو آمریکا هم برق قطع بشه میگه بر (...) هر چی آخوند لعنت.
امروز روز خوبی نيست ٬ فردا حتماروز بهتری خواهد بود.
برای کاهش اين استرس های روزمره که ول کن ما هم نيستند دارم اين ها رو تمرين می کنيم. خداوند اين متخصصان تغذيه رو عمر جاودان دهداينقدر در اين زندگی استرس زا مهربانه در ياری ما می کوشند.

عادات سالم برای جلوگیری از استرس
1.از افت قند خون جلو گیری کنید و وعده های منظم کوچک و سالم بخورید.
2.از میان وعده های کم انرژی مانند هویج ،کرفس،ذرت بو داده ی بدون روغن،و کیکهای برنجی با شکر کم استفاده کنید.
3.مصرف میوه ها و آبمیوه ها را فراموش نکنید.
4.جوشانده های گیاهی برای تسکین اعصاب مناسب هستند،میتوانید آنرا با یک قاشق غذا خوری عسل میل نمایید،مثل گل گاو زبان.
5.مصرف مواد غذایی حاوی تریپتو فان مانند مغزهای گیاهی(پسته ،بادام،فندق و...)موز و غلات کامل،دستگاه عصبی را تسکین میدهد.
6.مصرف مقدار کمی ماده ی پروتئینی در طول روز مثل پنیر،تخم مرغ و گوشت در شرایط استرس خستگی شما را رفع میکند.اگر استرستان زیاد میباشد ازین مواد در طی روز همراه خود داشته باشید.
7.غلات کامل و مواد غذایی حاوی فیبر چرخه ی ایجاد گرسنگی را به تعویق می اندازد.انواع میوه سبزی ماست کم چرب و پنیر هم همین کار را انجام میدهد.
8. از انواع غذاهای کم چربی و بدون چربی استفاده کنید.
9. وعده های غذایی را حذف نکنید.
10.برای مقابله با استرس راه دیگری غیر از خوردن پیدا کنید.
11.روزانه بمدت 20- 30 دقیقه ورزش کنید و 3بار در هفته.
12.در شرایط استرس از دارو های آرامبخش استفاده نکنید.
13.یاد بگیرید که اهداف خود را زمان بندی کنید،اهداف واقعی نه غیر واقعی.
14. مهارتهای مدیریت زمان را یاد بگیرید.
15.زمانی را برای تهیه ی فهرست اقلام غذایی که نیاز دارید ،اختصاص دهید و از انتخاب مواد غذایی با ارزش تغذیه ای کم پرهیز کنید.


۱۰/۲۲/۱۳۸۳

انتخاب شيرين درخشان

حسین درخشان توصيه کرده که شيرين عبادی کانديدا رياست جمهوری شود. درخشان می گويد شيرين عبادی با توجه به پشتوانه زنان و جايگاه جهانی که دارد ميتواند به راحتی شورای نگهبان رادر تفسير لفظ رجال ؟؟؟ به چالش بکشد و با توجه به اين که اولين زن برنده جایزه نوبل در ايران هست و از پشتیبانی جنبش زنان ايران نيز برخوردار هست مي تواند به راحتی مردم زيادی را به پای صندوق ای رای بکشاند و با کسب رای بالا به رياست جمهوری ايران به عنوان اولین زن دست يابد.
منهای رد سریع این موضوع از طرف خانم عبادی. مجموعه عملکرد ایشان در طول يک سال و نيم گذشته نشان مي دهد که اولا ايشان فردی نيست که بخواهد به طور جديدی با ارکانهای حکومتی نظام جمهوری اسلامی منجمله شواری نگهبان وارد چالش جدی شود. کما اينکه ما ديدم خانم عبادی به راحتی از دولت و قوه قضائيه آمريکا بخاطر اجازه ندادن وی در انتشار کتاب خاطراتش شکايت کرد. اما برای اينکه مجوز برگزاری راهپيمايی در مخالفت با اعدام کودکان زير ۱۸ سال به ايشان داده نشد . به راحتی به گفتن اين که به قانون احترام ميگذارد و فردی قانون گرا؟؟ هست بسنده کرد.
اما اگر برفرض محال تصور کنيم که خانم عبادی بخواهد کانديدا رياست جمهوری شود و با شورای نگهبان به جدال برخيزد و با خوش شانسی فراوان شورای نگهبان نیز از تقسیر لفظ رجال پشیمان شود. آنوقت من استدلال آقای درخشان را می پذیرم که ایشان به عنوان اولین زن کاندیدا ریاست جمهوری با تکیه بر جنبش زنان که در این سالها در ایران به شدت پا گرفته میتواند حماسی حتی شگفت آور تر از دوم خرداد بیافریند.
و اما مسئله این نیست که آیا خانم عبادی اصولا کسی هست که بخواهد برای ریاست جمهوری کاندیدا شود و شورای نگهبان را به چالش گیرد و یا این که مردم زیادی در حمایت از ایشان به پای صندوق های رای بروند یا نروند.
مسئله اصلی این است که خانم عبادی به عنوان ریاست جمهوری ایران چه کاری می خواهد انجام دهد؟
فرض کنیم خانم عبادی با رای بسیار بالا به ریاست جمهوری ایران اسلامی رسید. ما به عنوان شهروندانی که به ایشان رای داده ایم چه توقعی از ایشان داریم ؟!
خانم عبادی با توجه به روحیه قانونگرایی و پابندی به قانون که خودشان بارها و بارها در سخنرانی های خود مطرح کرده به چه ترتین میخواد با ساختار و قوانین قرون وسطی جمهوری اسلامی ایران دست و پنجه نرم کند.قانون هزار پاره شده ای که هزار جور میشود آن را تفسیر کرد چطور با روحیه قانون گرا خانم عبادی سازگار هست.خانم عبادی چطور میتواند با این قانون کار کند؟!
تنها کاری که خانم عبادی در خوشبینانه ترین شکل میتواند انجام دهد تدوین لوایح مترقی تر و ارائه آن به مجلس شورای اسلامی هست.
با توجه به ساختار فعلی مجلس تکلیف لوایح از پیش معلوم است. باز فرض محال مجلس به بعضی از این لوایح رای مثبت دهد . پشت در این مجلس شواری نگهبانی چون شیر ژیانی خفته هست که ازجازه تصویب هیچ گونه قوانین را نخواهد داد .
خب این روندی را که خانم عبادی می خواد طی کند در بهترین حالت ممکن اش دولت محمد خاتمی در هشت سال گذشته طی کرده است. محمد خاتمی درست زمانی به میدان آمد که پشتوانه خارجی نظام جمهوری اسلامی بعد از دادگاه میکونوس به شدت متزلزل بود . آیا مردم با انتخاب خاتمی جز این که به نظام چهره مثبت و مشروعیت بخشدند و هشت سال تمام در گیر بازی این مرد خندان شدند حاصل دیگری را برداشت کردند؟!
انتخاب خانم عبادی به عنوان برنده جایزه صلح در این شرایط حساس که پرونده اتمی ایران ٬ این کشور را به شدت در تنگنا قرا داده است. جز این که فشار ها را از این حکومت خواهد کاست و تا فشار مجامع بین المللی برای تغییر خط مش حکومت را که فکر کنم تقریبا همه به آن چشم دوخته اند را خنثی خواهد کرد.
به این ترتیب اعتبار برنده جهانی صلح نه تنها نفی به حال مردم خسته ایران نخواهد داشت بلکه تمامی نفع آن به حساب دولت جمهوری اسلامی ایران سراریز خواهد شد.
در بهترین حالت اگر خانم عبادی به بسیاری از مسائلی که مطرح میکند پایبند باشد باید در مدت کوتاهی استعفا دهد . یعنی همون انتظاری که مردم دقیقا از آقای خاتمی انتظار داشتند واز طرف ایشان برآورده نشد.
در پایان این که در انتخابات نمایشی چه فرقی بین کاندیدا هاست ؟! انتخابات وقتی ارزشمند و مفید هست و کاندیدا ها وقتی وزنه میشوند و مهم هستند که واقعا قدرت به معنی واقعی کلمه بخواهد منتقل شود. وقتی قدرت در جای دیگری وجود دارد چه فرقی میکند خانم عبادی رئیس جمهور باشد یا سيد محمد خاتمی يا آقای معين و یا حتی علی لاریجانی .

هالو اسکن بد

من نمی توانم برای خودم کامنت بذارم و جواب کامنتهام رو بذارم ٬شماهم نميتوانيد برای من کامنت بزاريد؟ من می گم اين وبلاگ جهانی من چرا فقط يه دودنه کامنت داره ها پس بگو کامنت دونيش خرابه.

امسال تو پاناسونيک من رفتم زير يه مدير جديد. خيلی جالب برای برنامه کاری به من ای ميل ميزنه ٬ بعد تلفن ميزنه که بهت ای ميل زدم. با اینکه جواب ای میلش رو دادم ٬ فردا صبحش کله سحر هم زنگ ميزنه جواب اي ميل رو می خواد. جالب نيست؟!
اول به این زیستن جان بگم من خشمم زیاد برد نداره ٬حداکثر بردش تا همین محدوه خونه خودمون هست.خيالت جمع باشه .
بعدش جان من نه خودت زیستن جان نه دیگر دوستان به سونامی بد بخت نگوید تسونامی.
این سونامی یک لغت جاپنی هست. ما تو جاپنی سه تا خط داریم . یکی از آن خط ها گاتا گانا هست٬. این گاتاگانا برای نوشتن اسمهای خارجی ها و لغت خارجی که از زبان دیگر وارد جاپنی شده هست استفاده میشود. در جاپنی هيچ مشکل برای ورود واژه خارجی به زبان جاپنی را ندارد چون به راحتی با این خط قابل تشخیص و استفاده هست. بدون اینکه به خود زبان جاپنی ضربه بزند.
این گاتاگانا همچین برای نوشتن آوا و اصوات به کار میرود. مثل زا زان که به صدای سگ می گویند. و همینطور که می بنید صدای سگ هیچ معنی خاصی ندارد.
و اما این سونامی! اولین بار این جاپنی ها بودند که کشف کردند که اگر بخواهد زلزله ای در دریا رخ دهد٬ ساعتها قبل صدایی به گوش ميرسد و همچنين شکل امواج تغيير ميکند. که از طریق این تغييرات و صدا ها می شود پی برد که زلزله ای در راه هست . جاپنی ها این صدا را سونامی نام گذاری کردند . و دستگاهی هم اختراع کردند که با آن میتوانند این دستگاه را گوش دهند.
و زمان وقوع زلزله در اقیانوس را قبل از وقوع آن تشخيص دهند.

حالا این سونامی توجاپنی به صورت Tusnami نوشته ميشود ٬ اين خود جاپنی هم نوشته ميشود اما خوانده نميشود. البته" ت" نه اينکه خوانده نشه ها اما هيچ کس جز از خود جاپنی ها نميتواند اين ت را آنقدر خفيف بگويد که اصلا کسی متوجه تلفظ آن نشود.بنابراين آگر ما تو فارسی ت ای نداريم که نوشته ميشود آما خوانده نميشود لطفا همون سونامی بنويسيد نه تسونامی.من خودم به تنهايی به انذاره کافی به اين زبان شيرين ضربه ميزنم ٬ خواهش می کنم اجازه بدهيد اين کار رو به تنهايی انجام دم. دستت شما درد نکنه.

راستی ما يه سونامی ديگه هم داريم که با گانجی یا کاراکتر چینی نوشته ميشه که سونابه معنی بندر و می هم به معنی موج هست .

اين کامنت دونی در ب در فقط از ديروز می خواست من رو ضايع کنه . از ديروز نميشد کامنت گذاشت حالا که درست شد.من دیگه جواب کامنتها م این جا نیمیگم٬ ميرم پول تا قوچالی نشم. بعد ميايم يه عالمه مينويسم تا حوصله آقای فمنيست هم تو بيمارستان سر نره.خدا بهت رهم کرد ها

آن کامنت دونيت اش هم که صد بار بهش کامنت دادم قاط زد.

۱۰/۲۱/۱۳۸۳

نامه سرگشاده به مرتضوی

آقای مرتضوی دادستان تهران
اقارير اخير آقايان روزبه مير ابراهيمی و اميد معماريان در جلسه هيات نظارت بر قانون اساسی که تنها بخشی از آن و آن هم به شکل سربسته از طريق مشاور محترم رئيس جمهور جناب آقای ابطحی منتشر شد نشاندهنده تخلف آشکار شما و ارگان زيرمجموعه شما در برخورد با متهمين بود. از آنجايی که اينگونه برخورد ها در زير فشار گذاشتن متهمين و شکنجه آنها به قصد گرفتن اعترافات دروغين در مجموعه دادستانی سابقه ديرين دارد و اين کار مخالف اصول مصرح در قانون اساسی و اعلاميه جهانی حقوق بشر هست لذا ازديدگاه ما شما در دادگاه افکار عمومی متهم به جنايت عليه بشريت هستيد.

آقای مرتضوی! شما بارها تبحر خود را در تهديد افراد به بازداشت و شکنجه واعدام به قصد اعتراف گيری از آنها يا وادار نمودنشان به سکوت اثبات کرده ايد. با کمال تاسف شواهد حاکی از احتمال تکرار اين رويه در مورد روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان،فرشته قاضی و سيد محمدعلی ابطحی است.

آقای مرتضوی! ما نويسندگان اين نامه هر چند که در بسياری از اصول دارای عقايد و آرای متفاوتی هستيم ولی در جايی که بحث دفاع از شرافت و حرمت انسان هاست همه هم رای و هم صدا بپا می خيزيم و سکوت نخواهيم کرد.

آقای مرتضوی! می دانيم که از قدرت و گستردگی نفوذ اينترنت در بين جوانان به خوبی آگاهيد که اگر جز اين بود اکنون شاهد فيلترينگ گسترده و بی سابقه آن نبوديم. پس به شما هشدار می دهيم که در صورت هر گونه تعرض به روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان، فرشته قاضی، سيد محمدعلی ابطحی و يا خانواده های شان، در يک اقدام هماهنگ وگسترده اعمال کاملا غيرقانونى و مستبدانه شما را با روش های مختلف به گوش جهانيان خواهيم رساند.

پی نوشت:
روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان وفرشته قاضی روزهاست که به جرم ناکرده و حقيقت گويی و حقيقت خواهی تحت فشار و شکنجه قرار دارند. پس از روشنگری های اخير در محضر هيات تحقيق قانون اساسی که سبب رسوايی مدعيان دروغين عدالت شد بيم آن هست که اين دلاوران بيش از پيش زير فشار قرار بگيرند.

با توجه به اين موضوع ما تصميم گرفتيم که با نوشتن اين نامه، به مرتضوی و تمام زيردستان و بالادستان وی هشدار دهيم که اقدامات احتمالی آتی شان بر عليه حقيقت گويان اين بار با پاسخی درخور و قاطع از جانب ما همراه خواهد شد.

۱۰/۱۶/۱۳۸۳

خانواده شوهرک رضا پهلوی انيشتن

تو زندگی هيچ چيز بهتر و قشنگ تر از داشتن يک خانواده خوب و صميمی نيست. لذت داشتن پدری مهربان که هيچ وقت اسمت را بدون يک پيشوند يا پسوند قشنگ صدا نکرده و مادری که از همه آنی چيزی که داشته برای تو مايه گذاشته و خواهری که غمخوار و دوست توست و من چقدر خوشبخت و سعادتمندم.

خانم ها ، آقایان من هر چی برای این شوهرک خواستم سرش آمده. یکبار که از دستش دل خور بودم بهش گفتم اميدوارم اين مقالات نه پذيرفته شه. خيلی عصبانی بودم هرچی گشتم يه چيز پيدا کنم دلش بسوزه يه کم خشمم خوب شه پيدا نکردم با عرض معذرت.
ميدونيد من وقتی خشمگين ميشم اول از همه فارسی يادم ميره خودم رو بکشم نميتوانم فارسی بگم حالا اين درجه خشم هر چقدر بيشتر بشه دیگه هیچ زبانی یادم نمیاد آنوقت میشم بیصدا که خیلی خوبه نه.
حالا میگفتم من این رو گفتم فرداش شوهرک آویزون اومد که یکی از مقاله ها رد شد دلت خنک شد . وای آنقدر خندیدیدم آنقدر خندیدیدیم که اشکمون در آمد. از آن به بعد ديگه طفلکی آسه ميره آسه ميايد که قوچالی شاخش نزه.
چند روز چند پیش داشت یه کار رو برای یه ژورنال ادیت میکرد. یه نگاهی کرد یه خط کشید روش دو تا کلمه نوشت گفت دیگه تموم شد.بهش گفتم ؛ چیه بابا یه نگاهی کردی گفتی تموم شد اینقدر بی تفاوت نباش نسبت به سرنوشت مردم. راستش فکر کردم به خاطر کار من هست که مدام دارم غر میزنم چقدر کار می کنی آخه شب سال نو همه داشت برای خودش کار میکرد من هم خشمم شده بود زدم زیر کاغذها پخشش کردم وسط اتاق کلی هم ذوق زده باشون رقصیدم( ببخشید شرمنده دیگه از این کارها نمی کنم. خیلی زشته نه؟) گفت؛ نه کاری رو که میدیم مال کسی بود که مقاله رو هم زمان برای یه ژورنال دیگه هم فرستاده بود. و از از شانس بدش آن یکی ژورنال هم کارش را برای داوری فرستاده بود دست من. من هم هر دو تا رو به همین دلیل ساده رد کردم ،واسه همین زود تموم شد. گفتم وای بیچاره الان چه حالی میشه ها . شوهرک کلی خندید که کسی که تقلب میکنه حقش هست این بلا سرش بیاید ، من هم به شوخی بخدا شوخی بود ها گفتم حال سر خودت هم آمد می فهمی. خندید گفت من هرگز همچین کاری نمیکنم .
دیروز در کمال ناباوری این اتفاق واسه خودش افتاد. یه کاری داد بود برای یک ژورنال ایتالیایی که هفته آخر سال نو بهش با ای میل گفته بودند کارت رد شد. البته این کلی موجب خنده و دل خنک من شده بود ها . شوهرک هم همون کار رو آنلاین ساب میت کرد واسه یه ژورنال دیگه. حالا آن ژورنال ایتالیایی دیروز بهش ای میل زده که ما اشتباه کرديم و کارت پذبرفته شده منتظر دريافت مدارک با پست باش. بيچاره اين شوهرک ديشب کلی حرص خورد و من کلی خنديديم .آخرش ناچار شد ای ميل بزنه به آن يکی ژورنال و با کلی عذر خواهی خواهش کرد که کارش را از دور خارج کنند. آی من ديروز خنديدم ها آی من ديروز خنديدم.

يه چيز ديگه. هر چند می دونم به اين نظر خواهی اينترنتی اعتمادی نیست. اما همین نظر سنجی گویا همچین بدک هم نیست. واقعا ، واقعا از صمیم قلب متاسف هستم که بعد از ۲۷ سال انقلاب رضا پهلوی محبوب ترین چهره سیاسی هست. این همه انقلاب کردیم این همه کشته شدن ، اینهمه مملکت عقب کرد کرد که حالا بعد از همه اینها تازه رضا پهلوی که به هیچ عنوان با شاه خائن هم قابل مقایسه نیست تازه بیاید بشه مجبوترین
چهره سیاسی جدا خیلی متاسف شدم.
آن خانمی هم که تو دلش قند آب شده بود که داره انقلاب ميشه و خيلی خجالت ميکشيد تو دانشگاهش بگه هنوز تو کشورش پادشاه ديکتاتور وپادشاهی هست هم اگه زنگ بزنه ، بهش خوام گفت که بعد از سی سال هنوز ما اندر خم همون پادشاه سمتگر که نه بلکه بد تر از آن هستيم.

علم بدون دين می‌لنگد، دين بدون علم، نابينا اس
توصيه می کنم اين مطلب آنيشتن رو بخوانيد. آگر به مباحثی در زمينه خدا و دين داری علاقه مند هستيد.

۱۰/۱۳/۱۳۸۳

سال نو Oshogatsu





عکسی رو که آن بالامی بيند بهش می گويند Κadomatsu که يکی از decoration هايی هست که از بامبو تهیه میشود و تو راهروهای ورودی برای سال نو از آن استفاده می کنند.روز سال نو در جاپن روز خيلی مهم محسوب ميشود. که با آروزی موفقیت وشادمانی در طول سال آغاز می شود. جاپنی ها ضرب المثالی دارنند که می گويند روز سال نو روزی هست که برنامه شما ریخته می شود برای سالی که ميآيد. (آميدوارم درست ترجمه کرده باشم.) البته در زمانهای قدیم روز سال نو را فقط برای دعوت خدايان جشن می گرفتند.


تعطیلات سال نو در جاپن از ۲۸ دسامبر آغاز و تا ۶ ژانويه ادامه دارد. در اين تعطيلات جاپنی ها برخلاف سایر تعطیلات بيشتر وقت خود را با خانواده سپری می کنند. هفته آخر سال را که به آن Osoji می گويند خانواده های مشغول تميز کردن زير و بم خانه هستند. تمامی خانه اعم از داخل خانه و بيرون خانه به دقت تميز می شود و وسايل غير قابل مصرف به بيرون از خانه برده می شود. چيزی شبيه به خانه تکانی سال نو در ايران.
يکی از آداب و رسوم سال نو در اين کشور رفتن به Temple عبادتگاه مذهب Buddhism و يا Shrine عبادتگاه مذهب Shinto هست. بخش عمده مردم اين کشور متعقل به اين دو مذهبی هستند. فقط بخش خيلی خيلی کمی از مردم مسيحی و يا مذاهب ديگر دارنند. هر چند در اين کشور به طور خيلی جديدی کريسمس جشن گرفت می شود و شايد اکثر مردم نداند که روز کريسمس ۲۵ دسامبر هست جز آن عده خيلی کم که مسيحی هستند. کلا کريسمس در جاپن يعنی جشن و مراسم سال نو در اول ژانويه .
يکی از نکات خيلی جالب در مراسم سال نو اين هست که خانواده ها ( صد البته خانم خانه) در روزهای آخر سال به مقدار خيلي زيادی غذا می پزنند و برای روز های اول سال نگهداری می کنند. تمامی جاپنی ها در سه روز یا حتی هفته اول سال غذای سرد می خورند و زنان به هيچ وجه به آشپز خانه نمی رونند. در واقع سه روز اول سال روز استراحت زنان جاپنی هست.
نمونه ای از غذا هايی را که جاپنی ها در روزهای اول سال نو می خورند را درپايين ببنيد.




يکی ديگر از نکات جالب در مراسم سال نو يک نوع بازی هست به نام Hanetsuki که چيزی بدمينتون هست البته بدون تور. راکت اين بازی که الان ديگه خيلی محبوب نيست در بين جاپنی به
hagoita معروف هست و توپ آن هم به نام hane .


۱۰/۱۲/۱۳۸۳

من يک غرب زده هستم

اول از همه اين که من از غذايی ايرانی خوشم نمی ياد. به نظرم غذای ايراني خيلی٬ خيلی چرب پر از گوشت و برنج و خيلی چاق هست. به علت اين که غذا ایرانی خیلی می پزونند تمام مواد غذاييش رو از دست ميده حالا شايد خوشمزه باشه اما مفيد برای بدن نيست.وقتی غذای ایرانی می خورم دچار دل درد شدید می شم.

دوم از همه اين ميو زيک ايرانی مخصوصا اين جديد ها بد جوری رو اعصاب آدم را می کوبه. و من اصلا دوست ندارم. البته قدیمی ها رو مثلا اصلا شجریان دوست ندارم انکار یه جوری ساز ش کوک نیست ٬ اصلا نمی توان گوش کنم حالم بد میشه دچار سردرد وحشتناک می شم.
قبلا ها از آهنگ و کنسرت ابی و ستار خوشم می اومد اما الان به علت شدت تهاجم فرهنگی ديگه زیاد باهاشون حال نمی کنم. ترجيح ميدم اگر وقت و زمانی و پولی در کار بود برم همون R.E.M یا Eminem فکر کنم٬ اينها بيشتر حال بده تا ايرانی ها تازه کنسرت خارجی درد سرش کمتر از ایرانی هست.
بعدش من چیز کیک فرانسوی رو بیشتر از باقلی بای و زولبیا ایرانی دوست دارم که همش شکر و روغن هست.
با دوستان خارجی راحتم تا ایرانی . تمام مدت نگران این نیستم که اگر به اسم کوچک صداش کنم به شخصیت اش بر میخوره و قهر می کنه که چرا با من اینقدر صمیمی شده و مرا به اسم کوچک صداش میکنه. هر حرفی می خوام بزنم صد بار معذرت نمی خوام که این نظر من هست یه بار میگم من این جوری فکر می کنم تموم میشه میره پی کارش.
مسئله آخر که در کمال شرمنگی می خوام اعلام کنم٬ تا شما اوج نفوذ استکبار جهانی را در من درک کنيد اين هست که من اين عيد سعيد میلادی رو خیلی بیشتر از عید خودمون دوست دارم .چی کار کنم خب!حالم این مواقع خوش تر از عید فارسی خودمون هست. البته هرچند شما درست میگید که عید فارسی خیلی بهتر از عید استکباری هست. چون همه با هم در یک ساعت عيد رو جشن می گيريم و اين خيلی هم خوبه . اما عيد استکباري هم خيلی از اين نظر که هر کشورها به نوبت وارد سال نو ميشوند و ادم گرد بودن زمين رو خيلی بيشتر احساس می کنه و اين خيلی خارق العاده هست .
نکته ديگر اين که تو جشن ايرانی شايد صد ميليون آدم اين عيد رو جشن بگيرند اما عيد استکباری رو ميليارد آدم جشن می گيرند و اينکه جشنی آنقدر بزرگ باشه که خيلی ميليارد آدم آن رو جشن بگيرند خيلی هيجان داره نه؟ !
خيلی چيزها ديگر هست که به شدت در من با اينکه حواسم بود در من نفوذ نکنه اما در کمال شرمندگی نفوذ کرده که من الان نمیتوانم و روم هم نمیشه این جا بگم.

اصلا این ها رو واسه این گفتم که پر جان تشریف میارند این جا . الان دو روز من دارم فکر می کنم چه چیزی ایرانی دوست دارم برام بیاره . یک لیست بلند بالا از خوراکی های آستکباری سفارش دادم . حالا هرچی میگه خب از مغازه ایرانی چی می خواهی برات بیارم من می بینم هی چی نمی خوام. هی از من میپرسه یعنی هیچ چیز ایرانی نمی خواهی ؟! و من بازم فکر می کنم می بینم نه؟!دلم واسه هیچ چیز ایرانی تنگ نشده. یکبار دیگه فکر کردم و در کمال شرمنده گی به این نتیجه رسیدم من نه تنها دلم واسه هیچ چیز ایرانی تنگ نشده بلکه فقط یک غرب زده خائن هستم :ه ترکی رو بیشتر از چلو کباب دوست دارم. ببخشید دیگه من رفتم تا یک لنگه دمپایی نیومده بابا من که گفتم من غرب زده هستم!!

Lilypie 3rd Birthday Ticker