به قول اين خانم که من هی غيبت صغری کبری مي کنم. البته غبيت های کبری من عمرا به پای غيبت های صغری ايشون نميرسه.یه چیزهای می خواهم بنویسم ها اما هی می گم ولش کن.راستش زیاد دستم به کی برد نمیره
از روز پنج شنبه گذشته تا حالا يه نفس داره اين جا بارون ميايد. تو چند هفته گذشته ژاين اعلام کرده بود٬ به علت کمبود باران در اين فصل باران ژاپن دچار بحران خواهيم شد. از آنجايی که خدایان هفت گانه علاقه خاص به مردمان اين کشور داره الان دچار مشکل سيلاب شدن.
مدرسه ها از ده روز دیگه تعطیل می شه و ما هم میریم توکیو مسافرت چون هیچ ایر لاینی دیگه به من اجازه پرواز نمیده. پاناسیونیک هم دیروز آخرین روزش رو رفتم فقط یه مراسم خداحافظی داریم که احتمالا هفته آینده برگذار میشه و نخود نخود هر که رود خانه خود.
امروز یه کشف جدید کردم. امروز در یک اقدام انقلابی متوجه شدم که جای این شوهرک تو خود خود بهشت هست. این رو هم با دو روش ساده پیدا کردم. اولا که مردم مهربان ژاپن بس به من با این شکم قوچالی گفتند تیرا سان چقدر خوشگلی؟!! من خودم هم دیگه بعد از این همه مدت کاملا باورم شد.دومش امروز حدود پنچ به وقت این جا رادیو فردا داشت یه آهنگ پخش می کرد که میخوند آسمون نمی دونم چی چی ... گوشه نوشته٬ هر کیه یارش خوشگله جاش تو بهشته. خوش به حال این شوهرک من که جاش تو بهشته.
دیگه این که من فکر کردم چی کاریه ها هر شب جز دو شب اول و ۱۶ هر ماه ساعت ۹ تا ۱۲ شب من شوهرک بدو بدو بار و بندیل می بندیم نیم ساعت با دوچرخه زیر بارون و آفتاب و برف را میافتیم میریم استخر. انکاری جز وظائف روزانمون هست.
راستی مامان خوشبخت هم خاله شد. اولا که خیلی خیلی مبارک هست.بعدش هم چنان ذوق کرده بود از خاله شدن که آدم هوس میکنه جای مادر شدن خاله بشه. البته مار جان خودم و مار جان شوهرک هم چنان از نوه دار شدن خوشحال هستند و هی میگویند وای نوه دار شدن از بچه دار شدن خیلی خیلی شیرین تر هست. من باز هوس میکنم یه دفعه نوه دار شم.
این آقا هم تازگی یه پسر قند عسل کاکل زری به جمعشون اضافه شده بس که خوشتپ هست که من در همین جا ازش به عنوان شوهر آینده جوجو مون خواستگاری میکنه امیدوارم باباش زیاد جلو پای ما سنگ نندازه.
همین دیگه می گم وبلاگ ننوشتن هم این چند روزه صفا داد ها
مدرسه ها از ده روز دیگه تعطیل می شه و ما هم میریم توکیو مسافرت چون هیچ ایر لاینی دیگه به من اجازه پرواز نمیده. پاناسیونیک هم دیروز آخرین روزش رو رفتم فقط یه مراسم خداحافظی داریم که احتمالا هفته آینده برگذار میشه و نخود نخود هر که رود خانه خود.
امروز یه کشف جدید کردم. امروز در یک اقدام انقلابی متوجه شدم که جای این شوهرک تو خود خود بهشت هست. این رو هم با دو روش ساده پیدا کردم. اولا که مردم مهربان ژاپن بس به من با این شکم قوچالی گفتند تیرا سان چقدر خوشگلی؟!! من خودم هم دیگه بعد از این همه مدت کاملا باورم شد.دومش امروز حدود پنچ به وقت این جا رادیو فردا داشت یه آهنگ پخش می کرد که میخوند آسمون نمی دونم چی چی ... گوشه نوشته٬ هر کیه یارش خوشگله جاش تو بهشته. خوش به حال این شوهرک من که جاش تو بهشته.
دیگه این که من فکر کردم چی کاریه ها هر شب جز دو شب اول و ۱۶ هر ماه ساعت ۹ تا ۱۲ شب من شوهرک بدو بدو بار و بندیل می بندیم نیم ساعت با دوچرخه زیر بارون و آفتاب و برف را میافتیم میریم استخر. انکاری جز وظائف روزانمون هست.
راستی مامان خوشبخت هم خاله شد. اولا که خیلی خیلی مبارک هست.بعدش هم چنان ذوق کرده بود از خاله شدن که آدم هوس میکنه جای مادر شدن خاله بشه. البته مار جان خودم و مار جان شوهرک هم چنان از نوه دار شدن خوشحال هستند و هی میگویند وای نوه دار شدن از بچه دار شدن خیلی خیلی شیرین تر هست. من باز هوس میکنم یه دفعه نوه دار شم.
این آقا هم تازگی یه پسر قند عسل کاکل زری به جمعشون اضافه شده بس که خوشتپ هست که من در همین جا ازش به عنوان شوهر آینده جوجو مون خواستگاری میکنه امیدوارم باباش زیاد جلو پای ما سنگ نندازه.
همین دیگه می گم وبلاگ ننوشتن هم این چند روزه صفا داد ها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر