ديروز اصلا روز خوبی نبود. جوجو هم انکار حالش خوب نبود وقتی من سرحال نيستم آن هم کله معلق و پشت نميزنه ٬ آرام وبی سر و صدا بود.
فکر نميکنم ديگر کسی تو وبلاگستان باشه و متوجه آرام و باشکوه رفتن هاله سرزمين آفتاب و بهت و ناباوری ديگران نشده باشد. هاله آرام به حساب دخل و خرجش رسيدگی کرد و با متانت هميشگی اش گذاشت و رفت.
باورم نمیشد دیروز پشت در بسته صورتی رنگ خاطرات یک سال وبلاگ نویسم را مررو کنم . باورم نمیشد پشت در صورتی رنگی گریه کنم.
فکر نميکنم کسی خواننده سرزمين آفتاب باشه و در جريان زخمی های کوچک و بزرگی که هر روز به نوعی بر سر زمين آفتاب وارد ميشد نباشه. اين آخرش ديگه صدا من يواش يواش داشت از آن همه تحملش در ميآمد هر چند هاله آرام و بی صدا و مثل هميشه بدون هيچ آدعايی شيشه ها را بيرون گذاشت اما ما همون تک تک به خوبی ميدانيم که هاله چرا رفت و سکوتش برای چه بود.
شايد بارها شنيده باشيد که ميگويند ما مردم قدر نشناسی هستيم و قدر کسانی که برايمان زحمت ميکشند و بی ريا کار ميکنند را نميدانيم.
شايد بارها شنيده باشيد که ميگويند ما مردم قدر نشناسی هستيم و قدر کسانی که برايمان زحمت ميکشند و بی ريا کار ميکنند را نميدانيم.
بچه ها وبلاگستان برای برگشتن دوباره آفتاب به سرزمين آفتاب پيتشی درست کردند تا نشان دهند قدر زحمات هاله را ميداند و چشم براه بازگشت دوباره هاله آفتابی هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر