خيلی راحت آسان بدون هيچ مقدمه ای مي روم سر اصلا مطلب. من نمی دونم دیگران چرا وبلاگ مينويسند و يا حتی وبلاگ ميخوانند.
اما برای خودم می دانم که اول از همه من وبلاگ مي نويسم تا طرز فکر و انديشه ام را در دسترس دیگران قرار دهم. از اين که افرادی هستند که حرفهاييم را مي شنوند٬ مي خوانند خيلی خيلی خوشحال هستم. و از داشتن این رابطه لذت می برم.
از اين که برای عقايدم کامنت مي گيريم و موافق یا مخالف به حرفهایم توجه می کنند برايم جايی خوشحالی دارد. از داشتن کامنت دونی و امکان ارتباط دوطرفه ای را که به من می دهد خيلی راضی هستم.هرگز هم در کامنت دونی را نخواهم بست. داشتن تعداد بيشتر کامنت نشانه چالش گرفتن هر چی بيشتر فکرم و عقيده ام هست. بنابراين اين بدان معنی است که افراد بيشتری در بحثی که مورد نظر من هست ٬شرکت کردند و من با افکار آدمهای بيشتری آشنا شده ام.
برای نوشتن وبلاگ و یا نظر دادن در مورد بحثی هيچ وقت فکر نکردم بايد خيلی آدم صاحب نظری در آن بحث باشم تا بتوانم در موردش نظر بدهم. چرا که چون فکر میکنم من یک آدم معمولی هستم که در مورد همه مسائل روی زمین و هوا و آسمان و هر آنچه که هست و نیست تا به حال به درست یا غلط نظراتی شخصی دارم.
وبلاگ برای من یعنی نشان دهنده طرز فکر من یا رفتار من یا عقیده من. وبلاگ برای من یعنی گپ زدن با دوستم ٬یا فردی در کافی شاپ. وبلاگ برای من یعنی فکر یک آدم معمولی صرفنظر از قیافه و ظاهر در گوشه ای از این کره خاکی که بدون پرده عقايدش را مينويسد.وبلاگ برای من یک مناظره سیاسی تلویزیونی نیست که هراس داشته باشم در مقابل سوالت. وبلاگ برای من یه دام نیست که از پا گذاشتن به آن واهم داشته باشم. وبلاگ برای من یه پرزنتیش علمی نیست که از عهده بر نیومدنش نگران باشم.وبلاگ برای من جایی هست دنج و خلوت که بی دغدغه خودم را آن جا می نویسم. بدون هراس از چیز و موردی. دقیقا مثل کسی که شب به شب در دفتر یادداشتش افکارش را مینویسد و نگران درست بودن یا غلط بودنش نیست. وبلاگ یعنی من یعنی خود خود من با تمام کم و کاستی هایم.
وبلاگ مي نويسم تا فقط به ديگران بگویم يک آدمی در يه گوشه ای از اين کره خاکی با اين طرز فکر با اين عقايد با اين رفتار حالا درست یا غلط زندگی مي کند. و دقيقا به همين دليل وبلاگ مي خوانم تا بدانم کسانی دیگر با سن های متفاوت با دينی متفاوت ٬ عقاید و فرهنگی متفاوت با من چطور فکر ميکنند ٬ چطور مي خورند٬ به چی فکر می کنند٬چی برايشان مهم هست به چه چيزی بی توجه هستند و به طور کلی يه آدم ديگر يا يه ايرانی ديگر با شرايط متفاوت از من و يا حتی در بعضی جهات مشابه من چه فکری دارد.
وبلاگ مینویسم و می خوانم تا بعدا خودم را با همين مقدار دانش و عقل ام سنگين سبک کنم و چيزهای را که به نظرم درست هست٬ می پذيرم برای بعضی چيزها فکر بيشتری مي کنم و يا حتی تشويق می شوم در موردشان مطالعه کنم و بيشتر بدانم خيلی چيزها را هم اصلا قبول نمي کنم و با منطق ام جور نمي آيد بنابراین از کنارشان می گذرم.
با تمامی اين ها اصلا و ابدا اعتقاد ندارم که برای نظر دادن در مورد مسئله ای مثل انتخابات حتما و حتما بايد صاحب نظر سياسی باشم. از فردی هم که باهاش بحث میکنم انتظار تحلیل گر و استاد دانشگاه بودن در ان زمینه خاص را ندارم.در اين زمينه اصلا نه خجالت مي کشم و نه احساس مي کنم حتما بايد کارشناس رشته علوم سياسی باشم. تا بتوانم تصمیم بگیریم که آیا رای بدهم یا ندهم. چرا که به عنوان يک شهروند که حق دارد رای بدهد يا ندهد نيازی ندارم که حتما تمامی نکات را مثل يک کارشناس علوم سياسی بررسی کنم. در هيچ جای دنيا هم فکر نمی کنم شهروندان عادی برای رای دادن يا ندادنشان باید دلايلی داشته باشند که در حد ستون های نيوريورک تايمز يا ساير مجلات سياسی باشد.
از نظر من فرقی که وبلاگ نويسی با مقاله نويسی و يا نوشتن پی ير در ژورنال آی اس آ دارد ٬ همين هست. شما که نمیخواهید نظریه صادر کنید و قرار نیست این نظریه داوری شود و در جایی چاپ شود و دیگران بهش رفرنس بدهند.شما نمي خواهيد دانش و آگاهی تان را به ثبت برسانيد بلکه فقط داريد خودتان فکرتان و انديشه تان را مي نويسد و می خواهيد به ديگران بگويد که بابا يه نفر اين جوری فکر ميکند.
ببنید کسانی که فکر می کنند من یا هر وبلاگی دیگری با نوشتن وبلاگ می توانیم سرنوشت هفتاد میلیون را عوض کنیم یا هدف دیگری از وبلاگ نوشتن دارن یا وبلاگ را با چیز دیگر اشتباه گرفته اند و بر همین اساس همین اشتباه هم مدام در حال تذکر دادن به دیگران که ای فلانی در مورد فلان چیز نظر نده این سرنوشت هفتاد میلیون نفر هست شما ایران نیستی نمیتوانی برای کسانی که ایران هستند تصمیم بگیری.حالا تعجب من در این هست که آیا این آفراد واقعا فکر می کنند کسانی که در ایران هستند٬ با وبلاگشان برای دیگران تصمیم میگیرند و سرنوشت شان را عوض می کنند؟؟؟ که حالا ما اینقدر نگران این هستیم که کی این حق دارد کی این را حق ندارد.
حالا من فقط در مورد مسائل سیاسی نوشتم.اما شمایی که می خندی به این که طرف با ۴۰۰ تا ویزیتور در روز می خواهد در ایران انقلاب کند. و بارها نگران روی کار آمدن اینگونه افراد هستی؟! مگر خودت با وبلاگت می خواهی در مورد مسائل مورد علاقه ات که در آن می نویسی در دیگران جنبش ایجاد کنی؟ !! یا خدای نکرده انقلاب کنی؟؟؟کلا اگر می شود با وبلاگ انقلاب کرد خوب چرا خودت این حق را داری ؟! آن دیگری نداشته باشد؟! اگر با تعداد ویزیتور مشکل داری مگر خودت روزی ۴۰ میلیون ویزیتور داری؟!
گفتم باز هم میگویم یک وبلاگ فکر و اندیشه یه فرد هست که آن را می نویسد. ما با خواندن آن فقط می توانیم بدانیم فرد دیگری چطور فکر و زندگی میکند. همین و بس نه بیشتر نه کمتر . هیچ کسی با نوشتن نظرش در یک وبلاگ نمیتواند انقلاب کند. نمی تواند جنبشی بنا کند .نمیتواند هیچ کار دیگری جز این که با صدای بلند بگوید آی مردم دنیا من این طوری فکر می کنم. همین و بس. پس لطفا اینقدر دیگران را با این بهانه ها سانسور نکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر