جای همه شما خالی آی ديروز خوش گذشت.منم طناب مجانی گیر آورده بودم با اجازتون خودم را دار زدم. بعد از يک سال همه همکاران دارن کم کم زبان باز مي کنند. اون اوليش که من دق مي کردم انکاری زبانشون را دوخته بودند. هيچ کس هيچ حرفی در مورد هيچ چيز نمی زد. مدیرمون میگه همش زیر سر تیلاست.
هر چند من با این که خیلی زحمت کشیدم لاینس معلمی گرفتم. مخصوصا که این جا لاینس هیچ جا رو قبول نداره باید از اول امتحان بدی. که البته من چند بار مخصوصا سر شناش رد شدم. اما وقتی درسم تموم شد ٬ بی خیال آن زحمتش میشم.دیگه تو مدرسه کار نمی کنم اصلا به من هیجان نمیده.
حالا می گفتم. هيروشی رفته بود چین. سر اين دعوا چين و ژاين و همچين کمبود بودجه که پاناسونيک آورده شعبه چين را بست.شاید بدونید که ژاپن اولین کشور ثروتمند دنیاست . چین یا اولین یا دومین کشور فقیر دنیاست. با همه پیشرفتی که کرده بخاطر جمعیت اش هنوز خیلی فقیر هست.خيلی چيزهای جالبی تعريف مي کرد. مثلا می گفت پول رايج تو چين دو مدل هست. يکی برای خود چينی ها يکی برای خارجيان. يعنی شما وقتی پول چنج مي کنيد٬ پولی یا اسکناسی که به شما می دهند با آن چیزی که دست مردم عادی هست فرق داره و این سبب می شه که همه بدونند شما خارجی هستی.
هیروشی می گفت امکان نداره دو تا خارجی از یک مغازه مشخص يه جنس مشخص را با يک قيمت بخرند. هيچ جنسی قيمت نداره. فروشنده هر چقدر بتواند به شما می فروشد. بندرت کسی را پيدا می کنی که انگليسی بلد باشه. مک دونالد ( وای که من چقدر بدم ميايد از اين کوفتی ) آن قدر قيمتش برای چينی ها گرون هست که اکثر مشتريانش را خارجی ها تشکيل می دهند. البته دليل ديگر هم خارجی بيشتر تو مک دونالد و کی اف سی هست وجود سگ و گربه و حشرات در ليست غذاهای چينی است و اين که زبان چينی را نميشه خواند.
البته ژاپن هم همين مشکل خواندن منوی را دارد. اما نکته ای که شاید يه کم کار را راحتتر مي کنه اين هست که تقريبا اکثر رستوران های ژاپنی ماکتی از غذاهای که سرو ميکنند را نشان مي دهند و يا حداقل عکس غذاها شون را مي گذارند که معلوم هست توش چی هست.
خلاصه هيروشی مي گفت رفته رستوران با ايما اشاره غذا سفارش داده. خانمی ليست بعضی از غذاها را براشون به کانجی نوشته . از آنجايی که بعضی از کانجی های ژاپنی با چينی يکی هست تقريبا حدس زدند که چی سرو مي شه. میگه همين که فهميدم توش سگ و گربه يا حشرات نيست برام کافی بود.آخرش خانمه باز يه نوشته بهشون داده بود که می گفت هی چی ازش متوجه نشده بود. کاغذ را با خودش آورده بود که يکی از بچه که چينی بلد بود براش بخونه که آن هم خواند : بعد از غذا برای سرويس مخصوص در خدمت هست.جالب بود که هيروشی چند تا از اين کاغذ ها را داشت ٬ انکاری هر رستورانی رفته بود بعدش از اينها داده بودند.کلی بچه سر به سرش گذاشتن.
شین جیرو هم رفته بود بوستون برای شرکت در جلسه مشترک پاناسونیک با نوکیا . انکاری قرار هست٬ پاناسونیک با نوکیا یه موبایل مشترک بزند که فعلا امکاناتش را لو ندادن . اما شین جیرو نزدیک بود دیگه گریه کنه از دست لهجه فنلاندی این بچه های نوکیا بوستون. میگفت هیچی نفهمیده . به نظر من شین جیرو خیلی انگلیسی اش خوب هست ٬لهجه اش هم خوب هست.جالب بود می گفت این آمریکایی ها خیلی مودبتر از ژاپنی ها هستند(؟؟!!) می گفت عین ژاینی ها سر راهت عین میخ وا نمی ایستند با موبایلشون حرف بزند یا وقتی وارد ترن یا اتوبوس می شی کیفشون رو از صندلی بغل بر میدارند بهت تعارف می کنند بنشینی و همین جرو بی مقدمه شروع میکنند باهت به حرف زدن. چیزی که تو اصلا تو ژاپن نیست.
خود من تو شین کانسن اوساکا تا هیروشیما نزدیک به سه ساعت با این شکم قوچعلی سر پا وایستادم. آقایون محترم تمام تک صندلی نشسته بودند کیفشون رو هم در صندلی بغل جا داده بودند ٬ هاج واج من رو نگاه میکردم. من هم گفتم بمیرم خواهش نمی کنم که کیف ات رو بردار من بشینم. ( آدم باید خودش بفهمه دیگه ٬گفتن نداره که داره؟!)
خلاصه این که شین جیرو خیلی خوشش آومده بود از این تو فروشگاه فروشنده ازش پرسیده روز خوبی داشته یا این که یه کم باهاش حرف زده. می گفت این ژاپنی ها انکار لال هستند.آمریکایی ها خیلی زنده و شاد هستند.
حالا می گفتم. هيروشی رفته بود چین. سر اين دعوا چين و ژاين و همچين کمبود بودجه که پاناسونيک آورده شعبه چين را بست.شاید بدونید که ژاپن اولین کشور ثروتمند دنیاست . چین یا اولین یا دومین کشور فقیر دنیاست. با همه پیشرفتی که کرده بخاطر جمعیت اش هنوز خیلی فقیر هست.خيلی چيزهای جالبی تعريف مي کرد. مثلا می گفت پول رايج تو چين دو مدل هست. يکی برای خود چينی ها يکی برای خارجيان. يعنی شما وقتی پول چنج مي کنيد٬ پولی یا اسکناسی که به شما می دهند با آن چیزی که دست مردم عادی هست فرق داره و این سبب می شه که همه بدونند شما خارجی هستی.
هیروشی می گفت امکان نداره دو تا خارجی از یک مغازه مشخص يه جنس مشخص را با يک قيمت بخرند. هيچ جنسی قيمت نداره. فروشنده هر چقدر بتواند به شما می فروشد. بندرت کسی را پيدا می کنی که انگليسی بلد باشه. مک دونالد ( وای که من چقدر بدم ميايد از اين کوفتی ) آن قدر قيمتش برای چينی ها گرون هست که اکثر مشتريانش را خارجی ها تشکيل می دهند. البته دليل ديگر هم خارجی بيشتر تو مک دونالد و کی اف سی هست وجود سگ و گربه و حشرات در ليست غذاهای چينی است و اين که زبان چينی را نميشه خواند.
البته ژاپن هم همين مشکل خواندن منوی را دارد. اما نکته ای که شاید يه کم کار را راحتتر مي کنه اين هست که تقريبا اکثر رستوران های ژاپنی ماکتی از غذاهای که سرو ميکنند را نشان مي دهند و يا حداقل عکس غذاها شون را مي گذارند که معلوم هست توش چی هست.
خلاصه هيروشی مي گفت رفته رستوران با ايما اشاره غذا سفارش داده. خانمی ليست بعضی از غذاها را براشون به کانجی نوشته . از آنجايی که بعضی از کانجی های ژاپنی با چينی يکی هست تقريبا حدس زدند که چی سرو مي شه. میگه همين که فهميدم توش سگ و گربه يا حشرات نيست برام کافی بود.آخرش خانمه باز يه نوشته بهشون داده بود که می گفت هی چی ازش متوجه نشده بود. کاغذ را با خودش آورده بود که يکی از بچه که چينی بلد بود براش بخونه که آن هم خواند : بعد از غذا برای سرويس مخصوص در خدمت هست.جالب بود که هيروشی چند تا از اين کاغذ ها را داشت ٬ انکاری هر رستورانی رفته بود بعدش از اينها داده بودند.کلی بچه سر به سرش گذاشتن.
شین جیرو هم رفته بود بوستون برای شرکت در جلسه مشترک پاناسونیک با نوکیا . انکاری قرار هست٬ پاناسونیک با نوکیا یه موبایل مشترک بزند که فعلا امکاناتش را لو ندادن . اما شین جیرو نزدیک بود دیگه گریه کنه از دست لهجه فنلاندی این بچه های نوکیا بوستون. میگفت هیچی نفهمیده . به نظر من شین جیرو خیلی انگلیسی اش خوب هست ٬لهجه اش هم خوب هست.جالب بود می گفت این آمریکایی ها خیلی مودبتر از ژاپنی ها هستند(؟؟!!) می گفت عین ژاینی ها سر راهت عین میخ وا نمی ایستند با موبایلشون حرف بزند یا وقتی وارد ترن یا اتوبوس می شی کیفشون رو از صندلی بغل بر میدارند بهت تعارف می کنند بنشینی و همین جرو بی مقدمه شروع میکنند باهت به حرف زدن. چیزی که تو اصلا تو ژاپن نیست.
خود من تو شین کانسن اوساکا تا هیروشیما نزدیک به سه ساعت با این شکم قوچعلی سر پا وایستادم. آقایون محترم تمام تک صندلی نشسته بودند کیفشون رو هم در صندلی بغل جا داده بودند ٬ هاج واج من رو نگاه میکردم. من هم گفتم بمیرم خواهش نمی کنم که کیف ات رو بردار من بشینم. ( آدم باید خودش بفهمه دیگه ٬گفتن نداره که داره؟!)
خلاصه این که شین جیرو خیلی خوشش آومده بود از این تو فروشگاه فروشنده ازش پرسیده روز خوبی داشته یا این که یه کم باهاش حرف زده. می گفت این ژاپنی ها انکار لال هستند.آمریکایی ها خیلی زنده و شاد هستند.
دیگه این که آنجلسو مکزیکی هم دوماه پیش رفته چین. وقته برگشت بود گفت تو فرودگاه می خواستم زمین این جا رو ماچ کنم. رو بازوی دستش تمام مارک سیاه بود. می گفت بس که تو خیابابون با انگشت بهت میزند و میگویند ازشون جنس بخری به جنون میرسی.
البته یه چیز رو هم خودم بگم این ژاپن یه بدی داره که تا وقتی توش هست همش به جونش غر میکنی که چه کشور بدی هست. اینجوری آن جوری. ولی همین که پات را ازش میذاری بیرون تازه میفهمی بابا عجب جایی هست ما خودمون خبر نداریم ها.یا شاید عادت می کنی به سیستم.مثلا من از اوساکا رفتم تورنتو دقیقا این فیلم ها که بر می گرده به عقب همه چیز کهنه و قدیمی میشه . دقیقا همون احساس بهت میده که وای چقدر همه چیز قدیمی کهنه از تکنولوژی و از این حرفها هیچ خبری نیست تازه چقدر هم کثیف هست. متروش پراز موشه. این حس را من هم تو نیوزیلند داشتم هم تو ونکوور هم تو تورنتو که هیچ وقت هیچ وقت از این شهر کثیف خوشم نیامد.
وای چقدر حرف زدم همين اينها رو گفتم مي خواستم بگم ما تو ماه آينده يک هفته تعطيل هستيم. حالا من موندم برم توکيو يا چين. خرج رفتن از هيروشيما تا توکيو و پول هتلش و اينها حساب کردم اگر بيشتر از سفر از هيروشيما به چين نشه تقريبا همون اندازه هست.اين حمل و نقل داخلی ژاپن واقعا گرون هست.فکر کنم واسه همین هست ژاپنی ها ترجیح میدهند برند خارج تا داخل ژاپن سفر کنند.
حالا نميدونم از يه طرف خيلی دلم مي خواد بپرم همين بغل چين رو ببينم. مخصوصا ديوار چين و همیچین تاریخش که خیلی دوست دارم. از يه طرف حوصله درد سر و بلد نبودن زبان رو مشکل مربط به آن را ندارم. از يه طرف به نظرم توکيو هم خيلی ديدنی هست. کدوم رو انتخاب کنم؟حالا ببينم چی ميشه هر وقت رفتم هر کدومش رو واسه شما گزارش می نويسم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر