۴/۰۶/۱۳۸۴

آب آتش يخ

شما باورتون ميشه تو اين گرما و تو اين کشور به اين منظمی و با برنامه گی ما دو روز آب نداشتیم.واقعا بدون آب زندگی کردن چقدر سخت هست.صاحبخونمون هم انکاری در رفته بود٬ خبری ازش نبود. تا وقتی که آب دوباره وصل شد.

الان يک مدتی هست که من دچار يک سردرد های وحشتناکی مي شوم که گاهی احساس مي کردم٬ مغزم داره ميايد تو دهنم. کلا من زياد اهل دارو گرفتن و اين حرفها نيستم. برای سرما خوردگی که فکر نکنم تا حالا جز سوپ خوردن و استراحت کار خاصی کرده باشم واسه بقيه دردها هم تا جايی که ميتوانم دارو کمتر مي گيريم. اما اين سردرد که گاهی فکر مي کردم ممکن هست میگرن باشه آنقدر اذیت می کرد که با این که نمی توانم اما گاهی دلم میخواست یه شیشه مسکن می گرفتم.

مدرسه ها هر سال باید چک آپ کامل کنی. برای نوبت امسال که رفتم و چشمم را معاینه کرد برای اولین بار خودم هم شوک شدم چون جز ردیف بالا که تازه آن هم جهتش را به خوبی تشخیص نمی دادم هیچ چیزی رو نمیتوانستم ببینم مخصوصا چشم راستم.
از خیلی سالها پیش عينک داشتم ولی الان مدتها شايد بيشتر از دوسال مي شد که ازش استفاده نميکردم چون فکر ميکردم خیلی موضوع جدی نيست. اما حالا ديگه کتاب يا روزنامه رو نميتوانم خوب ببينم الان چند روزه که کلمات جلو چشمم ميرقصند مخصوصا موقعی که خسته تر هستم. انکاری حال چشمهام خيلی خراب هست.

راستی اين ندا بالای ديواريان را ديديد؟ چه خوشگل شده؟ دست اين پانته آ خانم هم درد نکنه. علاوه بر طبع شعر و شاعری اين جوری هام کارش درسته ها هاله هم که لوگوش رو عوض کرده بابا باکلاس خیلی مبارکه. یکی دست به سرگوش این کاکتوس ما هم بکشه ثواب دنیا و آخرت داره ها

اين رو هم همين جوری نوشتم.

Fire And Ice

Some say the world will end in fire,
Some say in ice.
From what I`ve tasted of desire
I hold with those who favor fire.

But if it had to perish twice,
I think I know enough of hate
To say that for destruction ice is also great
And would suffice.

۴/۰۱/۱۳۸۴

داستان شلاق و پياز و تيغ

مي گويند برای يه نفر سه نوع مجازات تعيين مي کنند ٬ که مي تواند از ميانشان يکی را انتخاب کند. ۱- صد ضربه شلاق به کف پا. ۲- خوردت ده کيلو پياز.۳- تراشيدن سر باز تيغ کهنه و قديمی. آن فرد با خودش فکری مي کند مي گويد صد ضربه شلاق که خیلی درد دارد و نقد هست پس ولش کن اصلا بهش فکر نمی کنم. تراشیدن سر هم زیاد جالب نیست چون همه ممکن هست متوجه بشوند که من مجازات شدم. بهترين کار همين هست که خوردن پياز را انتخاب کنم که بارها هم خوردم و امتحانش کردم٬ خيلی هم سخت نيست وهم چيزی خوردم کسی هم متوجه نمی شود.
با اين فکر پياز را انتخاب مي کند و نصف پياز را هم با اشک و سوزش چشم گلو وهزار درد ديگر مي خورد٬ وسط های خوردن فکر می کند که تراشيدن سر هم خيلی بد نيست خيلی سريع تمام می شود کسی هم پرسيد ميگويم خوب سر را تراشيدم . بنابراين تصميمش را عوض مي کند ٬ درخواست تراشیدن سرش را می کند. نصف سرش را که مي تراشند خون از همه جا را ميافتد و سوزش شديد امانش را می برد با خودش فکر مي کند کف پايم از سرم کوچکتر هست بهتر هست همون شلاق را بخورم٬ به هر حال از تيغ بهتر است جنس شلاق از چرم است.
نتیجه این که هم تمام شلاق را خورد هم نصف سرش را تراشیدن هم نصف پیاز را به خوردش دادن .اين فقط يک داستان ساده بود . به هيچ چيزی هم ربط نداشت.

چند نکته و چند لينک

اول از همه اين که بايد با کسی وارد بحث شد که يک حداقل های را داشته باشد. يه جمله قشنگ تو کتاب چراغ ها را من خاموش مي کنم خانم زويا پيرزاد که مريم صورتک برام فرستاد بود خواندم که چون دقيقا کلمه به کلمه آن طوری که تو کتاب بود خاطرم نيست و کتاب را هم به دوستی امانت دادم نمی توانم پيداش کنم٬ نمیتوانم الان بنويسم. کلا همين رو مي گفت که با آدمها بحث نکن کسی نظر تو را نمي خواد٬ مردم فقط نظر موافقت رو مي خواهند.
راستی مريم صورتک خونه نو مبارک هر کاری کردم نشد برات کامنت بزارم. هم خونه نو مبارک هم اين که ممنون که واسم يه عالمه کتابهای خوب فرستادی.

دوم اين که خوشحال که تو اين معرکه انتخابات شرکت نکردم و تو نمایش دور دوم هم شرکت نخواهم کرد.کسی را نه تشويق کرده بودم نه الانش مي کنم فقط تصميم خودم هست. هيچ برنامه ای برای بعدش ندارم. همه کسانی که دور اول شرکت کردند و الان نمي تواند خودشان را راضی به رای دادن کنند ٬ فکر کنند الان دیگه موقعیت من رو درک می کنند.
با اين که عقيده شخصی خودم هست که اگر زمانی بين بد و بدتر انتخاب کردم و بعدش کارم رسيد به انتخاب طاعون و وبا بايد اين يکی رو با جديت بيشتر انتخاب کنم. هرچند که مطمئنا مي پشتش بايد لابد بين سرطان و ايذر انتخاب کنم. خوشحالم که منفعل هستم ٬ از همون اول هیچ امید نداشتم و ندارم و خيال خودم را راحت کردم.
کاش بود جایی که سخنان اصلاح طلب ها را لینک میدم ولی متاسفانه نیست. دلم می خواست بهشون می گفتید واقعا راست می فرموید: اصلاحات برگشت ناپذیر هست.

از نتيجه انتخابات هم اصلا شوکه نشدم انتظارش را هم داشتم با علم بر اين نتيجه توش شرکت نکردم. الان هم اگر همه مردم رفسنجانی را انتخاب کنند و باز حتی با احتمال يک درصد احمدي نژاد روی کار بيايد تعجب نخواهم کرد. چون رفسنجانی شايد فعلا برای يک دروه چهار ساله بتوانه نقش يک مسکن رو بازی کنه اما کشور از نظر من داره ميره سمت حکومت طالبانی و آقای خامنه ای دار و دسته اش دارند قدرت مي گيرند و فعلا هم اين جور که گفته ميشه از ده درصد قدرت قانونيش بيشتر استفاده نکرده اوضاع اينجوريه بماند که بخواهد از بقيه اش هم استفاده کنه...وقتی شعار قانونگرايی مي دهيم خب اين آقا هم که کار غير قانونی نمي کنه داره از قدرت قانونيش استفاده ميکنه. ( اینها نظریه علمی نیست٬ اعلامیه هم نیست هیچی نیست. فقط یه نظر ساده و معمولی یه آدم هست همین و پس خیلی جدیدی نگیر مسئله رو ...)

تو اين انتخابات تنها چيزی که واقعا من رو شوکه کرد اين مسئله بود واقعا انتظار همچين برخوردی را نداشتم.

بعضی مواقع سکوت لازم است اما وقتی سکوت از سر اجبار باشد چندان دلچسب نیست، وقتی دوست دارم سکوت کنم همه گله مندند که چرا سکوت؟ آنها به هیچ وجه نمی توانند درک کنند که این سکوت دوست داشتنی و یک مسئله ی شخصی است، جواب مناسبی برای آنهائی که گله مندند ندارم، چون سکوت دوست داشتنی ام را اگر پیش از اینکه بطور طبیعی کامل شود، بشکنم احساس نقص می کنم ، با این حالت انگار می خواهم نقش آن شاهزاده ی منسوب را به خوبی انجام دهم، پس اگر به اندازه یک خواب صد ساله سکوت کنم، باز کم سکوت کرده ام... در حالیکه وقتی حکم شود که :(( سکوت ! )) بنا به مصالح هرچیز و هر فرد حتی شاید خودم، اولین کسی که به این سکوت انتقاد می کند من هستم؛ در این نوع سکوت کاملاً احساس خفه گی دارم و خلاصه همه چیز خیلی بد و سنگین است...

هر چند من اصلا اهل سکوت و این حرفها نیستم اما این مطلب را تو وبلاگ زهرا خوندم و خوش آمد.

این هم سفری در وبلاگستان
پانته آ غربستان هم شعر وشاعریش خوبه . این شعرش رو اصلا از دست ندهید.

این رو هم برای آخرین لینک این پست می گذارم٬ توصیه می کنم بخوانید.
جام های زهر و حرف های شیرین

من راي نمي‌دهم چون گزينه‌اي ندارم.

۳/۳۱/۱۳۸۴

دايره بسته

گاهی وقتها فکر مي کنم آدمها را وقتی عصبانی مي شوند بهتر ميشه شناخت و به درونشون پی برد که آيا به تمامی چيزهای که در مواقع خوشی شعار می دهند پای بند هستند يا آنها فقط در حد شعار هست.
گاهی وقتها فکر مي کنم حرفهايی که تو عصبانيت گفته می شه ٬ حرفهای شکمی هست و هيچ ارزشی نداره. دليلی نداره آدم کل شخصيت طرف رو واسه چند تا حرفی که از روی عصبانيت زده زير سوال ببره و اين انصاف نيست.
گاهی هم فکر می کنم خب تا وقتی که آدم خوبه وخوشه که مشکلی نيست ٬ ميتوانه حرفهای و حرکاتش رو کنترل کنه اين که دليل نميشه مهم آن هست که آدم وقتی عصبانی هست بتوانه باز رفتار منطقی داشته باشه و نظر ديگران رو با حوصله گوش کنه. موقعی که آدمها حالشون خوبه و حرف موافق مي شنوند ديگه جای برای نشان دادن اخلاق و رفتار و اين که آدمی چقدر بهش پايبند هست نمی مونه.
فکر مي کنم آدمها گاهی دوست دارند اون حرفی رو که دلشون ميخواد بشنوند٬ يا آن چيزی که آرزو ميکنند باشه را در موردش حرف بزنند.مثلا طرف ميره يه نظر سنجی ساده کنه قبلا دلش ميخواد نظريه ای که خودش دوست داره تاييد بشه ٬ انوقت ميره نمونه هاش رو طوری جمع ميکنه که در نهايت نظريش رو تاييد مي کنه. حالا اين فرصيه رو وقتی ميايد تو جايی گسترش ميده و امتحانش ميکنه چون نظر قبلی اش رو توش داخل کرده درصد شکستش بالا ميره وشکست ميخوره. آنوقته که به زمين و زمان و آسمان فحش ميده و همه رو متهم می کنه.
حالا اگر تو همون موقعی که داشته آمار مي گرفته يه کم به خودش سخت مي گرفت و حرفهای تلخ مي شنيد آنوقت شاید در همون موقعه می توانست فرضیه اش رو یه کم منطقی تر بنا کنه تا هم احتمال اقبال عمومی اش بالا بره هم این که در نهایت وقتی شکست خورد یه مقداری هم خودش را آماده کرده و دچار شوک بزرگ نمی شه.
نمیدونم این روزها حسی که دارم اینه که باید همش از خودم سوال می کنم اگر من هم جای بچه ايران بودم شايد رفتاری بمراتب بدتر و عصبانی تر مي کردم.یه چیزی های که من این جا راحت و آسان دارم شاید برای بچه های هم سن خودم تو ایران خیلی سخت و غیر و قابل دسترس هست. همین چیزهای کوچک همین دوچرخه ای که سوار میشم ٬ همین اینترنتی که به راحتی ازش استفاده می کنم ٬ همین کافی شاپی که میرم و اصلا هم برام رفتنش جذابیت نداره شاید برای خیلی ها یه چیز غیر قابل دسترس باشه.
بعدش فکر میکنم که خب من که مقصر این داستان نیستم اینها رو که من ازشون نگرفتم ٬ خود من هزاران زخم از جایی خوردم که هیچ ربطی به بچه های دیگه نداره. نمیدونم چرا همه چیز افتاده تو دور یک سیکل معیوب و دور خودش می چرخه. یکی من رو متهم می کنه که نمیتوانم بفهم وقتی در فرهنگسرا را گل میگیرند و جاش مسجد می سازند ووو یعنی چیه؟! یکی دیگه آن یکی رو متهم میکنه که فکر شکم گشنه من نیست من نون ندارم بخورم شما فکر فرهنگسرا و کافی شاپ رفتن و مانتو سیاه پوشیدن وچی وچی هستی. آن یکی میاید میگه دین آیمان خودم و زن وبچه ام بر باد رفته همون به گناه افتادیم داریم شما به جای این که فکر عاقبت باشی فکر مادیات دنیوی هستی. نمیدونم خلاصه بد جور این سیکل داره می چرخه و ما هم تو این پروسه ناقض افتادیم به جون هم که کدوم یکی از اینها مهم تر هست٬ کدوم خواسته باید اول براورده بشه ٬ کی حق داره کی نداره.آن کسانی که هم سالیان سال دارند تو این آب گل آلود ماهی می گیرند هم هر دفعه ماهی درشت تر گنده تری را به تور میزند.

۳/۲۹/۱۳۸۴

چند کلمه از مادر عروس

اول از همه اين که بالاخره اين جوجو ما را دکتر با هزار خواهش و تمنا و این که اصلا برایمان فرقی نمی کند جوجو مان جنسیت اش چی باشد فقط کنجاو شدیم که بدانیم چه خبر هست. اعلام کرد که به احتمال ۶۰٪ جوجو دختر هست. بنابراين ما از همين الان شدم مادر عروس.

حالا از شوخی گذشته من که ميل باکی ام ترکيد از بس بهم گفتن از احمدی نژاد چقدر گرفتی؟ جرج بوشت کی ميايد ما را نجات بده؟ نفست از جا گرم در می اومد برای ما احمدی نژاد رو پختی گذاشتي خودت داری آنجا صفا می کنی ؟؟؟ ووووو از صبح زدم بيرون الان که ساعت ۱۲شب هست اومدم خونه که به اينترنت دسترسی نداشته باشم ٬مبادا بخواهم برخورد عصبی با کسی داشته باشم.

بعدش هم اينها را ننوشتم که بخواهم گله کنم يا شاکی باشم. فقط خواستم بگم من که ديگه جرات نمي کنم فعلا حرف بزنم. از آن جايی که اعتقاد قلبی دارم اکثر ما هر چند با روشهای متفاوت ولی دنبال هدف مشترک هستيم و آن آِزادی و دموکراسی هم خودمون هم برای ايران هستيم. هر چند که خودم به دليل اينکه نمي خواهم رو اعصاب کسی پاتيناژ بروم در اين شرايط که همه عصبی هستند.نظر نمی دهم.
مي خواستم از همه خواهش کنم يه کم فيتله ها را پايين بکشيم و با يه مقدار آرامش بيشتر در اين کار قشنگ و جالب علی قديمی شرکت کنيد. لطفا هر کس نظری دارد بيان کنه شايد توانستيم يک راه خوب پيدا کنيم.


حالا اين شما و اين وبلاگ علی قديمی که تو اين شرايط خيلی خوب منطقی کار کرد.

۳/۲۸/۱۳۸۴

انتخابات از نوع ایرانی

همه جای دنیا وقتی گروهی رای نمیاره سرش رو می ندازه پایین و با تغییر برنامه هاش مطابق خواست اکثریت مردم سعی می کنه در دوره بعدی رای و اعتماد مردم رو جلب کنه. تو ایران اگر گروهی رای نیاره یقه مردم رو می گیره که چرا شما رای ندادی.ما هر برنامه بزارم شما باید رای بدی .بالاخره که ما یه کم بهتر هستیم از گروهای دیگه.حالا که رای ندادی بچش مزه هیولا رو . خیلی جالبه نه؟!!

پایان شب سیاه سپید هست

وقتی برای کاری مقدار زيادی اميد مي گذاری و درآن شکست مي خوری. حالی که بهت درس ميده که باهيچ چيز قابل توصيف نيست. نمی دونم چطور بنويسم که احساس بچه های را که به دکتر معين رای دادن را الان درک می کنم.کسانی که با دنیایی امید برای بهتر شدن اوضاع رای دادن. هر چند خودم در این انتخابات به دلایل خودم شرکت نکردم ٬اما واقعا از صمیم قلب درکتون می کنم.

يه نگاهی به اين آمار بندازيد شماازش چی مي فهميد.

ساعت ۸:۳۰ صبح خبرگزاری فارس اعلام کرده :

24 میلیون رای شمارش شد ؛ احمدی نژاد و هاشمی تنها با یک درصد اختلاف
خبرنگار"مهر" از شورای نگهبان کسب اطلاع کرد: از مجموع 24058000 رای شمارش شده ؛ هاشمی 4420000رای ،احمدی نژاد4146000 رای ، کروبی 3662000رای بیشترین آرا رابه خود اختصاص داده اند.
گزارش خبرنگار"مهر" از شورای نگهبان می افزاید؛ از این میزان رای محمد باقر قالیباف 3 میلیون و39 هزار رای ، مصطفی معین 2 میلیون 946 هزار ، علی لاریجانی 1 میلیون 170 رای ، محسن مهر علیزاده با 966 هزار رای را به خود اختصاص داده اند.

بنابراین گزارش اکبر هاشمی رفسنجانی 37/18 درصد آرا شمارش شده ، احمدی نژاد 24/17 درصد ، کروبی با 22/15 درصد ، قالیباف 63/12 درصد ، معین 25/12 درصد ، لاریجانی 87/4 درصد و مهرعلیزاده 02/4 درصدآرای شمارش شده را به خود اختصاص داده اند.

این میزان آرا حاصل شمارش 32832 صندوق رای شمارش شده در سراسر کشور است و کار شمارش آرا در سراسر کشور ادامه دارد .


ساعت ۹:۳۳ آخرین آمار شمارش آرای انتخابات اعلام شد
ستاد انتخابات وزارت کشور آخرین آمار شمارش آرای نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری را اعلام کرد.
به گزارش خبرنگار سیاسی "مهر" مستقر در ستاد انتخابات کشور، از مجموع 15766487 رای شمارش شده، اکبر هاشمی رفسنجانی 3370995 رای، مهدی کروبی 3247067 رای، محمود احمدی نژاد 2523990 رای، مصطفی معین 2369264 رای، محمد باقر قالیباف 2311634 رای، علی لاریجانی 1141896 رای و محسن مهرعلیزاده 779668 رای را کسب کرده اند .

این یعنی چی ؟!!انکار از همون اول یک هفت هشت میلیون رای کنار گذاشته بود. انکار دارند دعوا میکنند این هفت هشت میلیون را چطوری تقسیم کنند.

۳/۲۷/۱۳۸۴

واسه ما که نون نشد اما انکار برای نظام آب مي شود

ملت ايران، روز جمعه نيز با حضورى همگانى و واضح‏تر از هميشه، به جمهورى اسلامى ، به قانون اساسى و مواد غيرقابل تغيير قانونى اساسى يعنى اسلام و ارزش هاى اسلامى رأى مى‏دهد و از نظام خود و قانون اساسى دفاع مى‏كند.

ملت آگاه ايران، روز جمعه براى صيانت كشور، حفظ منافع خود و تزريق خون تازه در رگ هاى نظام استوار اسلامى، به پاى صندوقهاى رأى مى‏آيد و نقشه دشمنان خبيث را براى كمرنگ كردن حضور مردم در انتخابات رياست جمهورى خنثى مى‏كند.

بركت مردم سالارى حقيقى موجود در نظام اسلامى، هيچ كس نه رهبرى، نه دولت و نه احزاب و گروه ها نمى‏توانند براى انتخاب فرد خاصى به مردم امر و نهى كنند، بلكه اين مردم هستند كه با تحقيق و مطالعه و مشورت هر فردى را كه به نظرشان صالح‏تر مى‏رسد انتخاب مى‏كنند و به علت نيت خيرشان و تلاش براى حاكميت ارزش هاى اسلامى از اجر و پاداش الهى نيز بهره‏مند مى‏شوند.
تعبير خواهد شد
لينک از طريق ساروی کيجا

همه کسانی که در اين انتخابات شرکت مي کنيد لطف قبل از رفتن به پای صندوق ای رای اين سخنان مقام معظم رهبری را به دقت بخوانيد. اين که فردای ديگر بگوید ما نمي دانستم و ما اين برداشت را نداشتم اصلا قابل قبول نيست.
توجه داشته باشيد که رای شما رای آری به قانونی اساسی تعبير خواهد شد که کمترين حق را برای نصف شهروندانش يعنی همان زنان قايل هست. شما با رای دادن به این قانون صحه مي گذاريد
به طور کلی اين قانون کليه حقوق را رسما در اختيار روحانيون و دار ودسته آن قرار مي دهد.

کسانی که هم ادعا ميکنند که نظام خودش هم ميداند که مشروعيت ندارد متوجه باشند که خود نظام با بلندترين صدا رای در اين انتخابات را نشانه مشروعيت خود می داند.





امروز هاله و روری عزیز همراه با دیگر دوستان به مدت بیست و چهار ساعت جهت هم‌بستگی با زندانیان سیاسی در اعتصاب غذا خواهند بود.
هر چند من نمی توانم در راه این همراهشان باشم. اما زحماتشان را ارج مینهم وصمیمانه از همه دوستانی که در راه آزادی تلاش میکنند تشکر میکنم.

۳/۲۵/۱۳۸۴

شترسواری دولا دولا

حتما شما هم شنيده ايد که مي گويند مردم ايران ٬مردم دقايق آخر هستند و تو لحظه های آخر شگفتیمی آفریندند. حتما شما شنيده ايد که می گویند وقتی مردم ايران دچار جوگرفتگی شوند٬ حداقل يک انقلاب خواهند کرد. راستش هميشه برای من اين سوال بود که اين نظام با اين قدرت و سواد ٬علمی اش و اين افکار ماقبل تاريخ بشر چطور توانسته نزديک به سی سال دوام بياره و بر مردمی با این همه سابقه درخشان تاریخی حکومت کند.
هميشه باور داشتم که همه مردمان روی زمين از فقير و پولدار گرفت تا باسواد و بی سواد بايد آزاد باشند و همه مردم لايق دموکراسی هستند. هيچ آدمی روی زمين نيست که سزاوار و شايسته دموکراسی نباشه. برایم اصلا باور کردنی نبود٬ حرف کسانی که مي گفتند مثلا فلان جامعه آمادگی و پذیرش دموکراسی را ندارد. یعنی در واقع لایقش نیست.

حالا وقتی در یک انتخابات فرمايشی که شش کانديدا از صافی شورای نگهبان مي گذرد که بعدها با الطاف رهبری دو تا ديگرهم به این معرکه وارد مي شود تا تنور هرچه گرمتر کند.
و با این همه بحث وبلاگها در مورد در این انتخابات ( شما بخوانید انتصابات) کلی بالا و پایین کردن ها که آی مردم بشتابید که رای دادن یک حق شهروندی هست که باید از آن استفاده شود و یا تحلیل های از این دست که آیا ما بازی دموکراسی را خیلی آسان و ساده نگرفتیم. چرا باید از حق شهروندی خود صرفنظر کنیم؟؟
بعضی از وبلاگ ها چنان از بازی دموکراسی به هیجان آمده اند که این بازی را اخر هرچی دموکراسی می داند و تمرین کردن آن و یا شرکت نکردند در آن را گناه کبیره میدانند.
آش چنان شور هست که وقتی وبلاگی در مورد تحریم انتخابات می نویسد.( هر چند من بحث اش را قبول ندارم) وبلاگی نویس نازنین دیگر به او کامنت می دهد که تو از هاشمی و کی وکی هم دیکتاتور تر هستی. فقط آنها قدرت دارند و تو نداری. و چند روز بعد از تمام معادلات این بازی انتخابات فقط یک معادله یک مجهول را انتخاب می کند و از حلش چنان به شگفتی می اید که برای آی کیو خودش دسته گل می فرستد و چنان ازحماقت دیگران تاسف عمیق می خورد که چون او آی کیو ندارند و نمی توانند مسائل به این سادگی را حل کنند.
مسائل چنان از نظرش ساده ملموس هست که که انکار قرار است در انتخابات انگلیس شرکت کند و به یکی از احزاب موجود رای داده شود و مقام معظم رهبری نیز چیزی غیر از یک مقام تشریفاتی در حد ملکه انگلیس بیش نیست.
انکاری با پیروزی یک حزب در این انتخابات سایر نامزدها تا دوره بعدی انتخابات به انتظار می ماند تا شاید برنامه های آنها به اقبال عمومی برسد و دوره بعد مردم به آنها رای دهند.
انکار نه انکار که همین آقای هاشمی که آی کیوهای وبلاگستان این همه ازش واهمه دارند در همین دوره قبل که حتی رای کافی برای ورود به مجلس ششم را نیز به دست نیاورد همچون شیر ژیان جلوی تمامی مصوبات مجلس ششم را در مجمع تشخیص مصلحت گرفت.و يا آن یکی جناب آقای خوش تیپ قالیباف همانی نیست که در حداقل شش سال از دولت اصلاحات فرمانده نیروی انتظامی بود و بیش از هر مقامی دیگری در داخل جمهوری اسلامی به صورت مستقیم با مال و جان و ازادی های اجتماعی مردم سرو کار داشته است.
و یا ان دیگری که در تمامی این دوره اصلاحات بر مسند رادیو و تلویزیون تکیه زده بود.
به هر شکل هر کدام اینها چه رای مردم را بیاورند .چه نیاورند چه دولت اصلاحات باشد چه دولت ضد اصلاحات بالاترین مناسب حکومتی را داشته اند٬دارند و خواهند داشت. ( پس مردم را از چی می ترسانید؟؟!!)
در این نظام اگر بزرگان و در راس آنها مقام عظمای ولایت اراده بر انجام کاری کند ٬ چه دولت اصلاحات باشد ٬چه دولت غیر اصلاحات آن مسئله اتفاق میافتد.
همانند تغییر اسم خیابان خالد استامبولی یا تعلیقل فعالیت اتمی.که نکته جالبش این هست که مورد اول به دست همین آقای احمدی نژاد قاتل اتفاق افتاد نه زمان شورای شهر و پدر اصلاحات آقای حجاریان. و دومی هم به دست نماینده مخصوص مقام معظم صورت گرفت نه وزیر خارجه دولت اصلاحات.
در همین جا هم یاد یک جمله بسیار زیبا از اقای محمد رضا خاتمی می افتم که گفتنش خالی از لطف نیست. که ابراز امید واری کرده بود که مقام معظم رهبری ٬رهبر اصلاحات هم باشد .( خدا وکیلی هم به نظر می رسد اقدامات اصلاحی مقام معظم رهبری در عصر اصلاحات بیشتر از خود دولت اصلاحات بود است.)

و اما تناقض تا چه حد

از یک طرف تظاهرات اعتراض نقض حقوق زنان در قانون اساسي برپا می کنیم روزها برای اطلاع رسانی شرکت می کنیم مقاله می نویسیم که در انتخابات مردان شرکت نمی کنیم . سر آخر به این نتیجه می رسیم که باید به فلانی رای بدهیم.در مورد انتخابات آمریکا از دموکرات های آنجا هم دموکرات تر هستم. جرج بوش را متحجر میدانم و تمامی رای دهندگان به آو را بیسواد دهاتی. دموکراسی آمریکا را هم کشک میدانیم.آما برای خودمان با این انتخابات آخر دموکراسی و حقوق بشر را قائل هستیم.
یعنی واقعا خودمان خودمان را باور داریم؟؟!! و به کار و روش و شعارهایمان اصلا فکر می کنیم که چقدر با هم در تضاد هستند.
از یک طرف ادعا می کنیم جامعه ایران هنوز آماده پذیرش دموکراسی نیست و ابتدا باید فرهنگ سازی شود . آنوقت با این شعار و آن جو ورزشگاه آزادی به زور و اجبار می خواهیم زنان را وارد وزرشگاه می کنیم و صد البته برای این پیروزی مان جشن می گیریم.غافل از این که این کار چقدر با شعار هایمان که ابتدا باید فرهنگ سازی کنیم فرق داردو در تضاد هست.

خب چه کسی باید فرهنگ سازی کند؟ و به چه صورت؟!! آیا از طریق انتخابات می خواهیم فرهنگ سازی کنیم؟!! به نظر می رسد موثرترین عامل در ساختن فرهنگ یک کشور یک وزارت آمورش پرورش پویا و کار امد باشد. نه وزارتی که بعد از بیست میلیون رای به دست آقای حسین مظفر سپرده شود بعد ازان به دست وزیر نالایق اقای حاجی . که در حاضر یکی از اعضا بلند مرتبه جناع اصولگرا مجلس هفتم هست. از نظر من با این انتخابات نه نمی شود فرهنگ سازی کرد نه کاری ازپیش برد. بلکه در بهترین شرایط خنثی و چه بسا ضد فرهنگ و مخرب عمل کرد.

البته این تناقض های از طرف وبلاگ نویس ها خیلی جای تعجب ندارد. وقتی رییس یک گروه سیاسی به قول خودش با بیش از ۴۰ سال سابق فعالیت سیاسی دو ماه قبل از انتخابات ارا تحریم می کند. یک ماه قبل از انتخابات اعلام مشارکت مشروط به شرط برکنار کردن اعضای شورای نگهبان و آزادی زندانیان سیاسی می کند. و پس از رد صلاحیت شدن و تایید صلاحیت یکی رقابت خودش با حکم حکومتی بالافاصله به او اعلام می کند که باید صحنه انتخابات را ترک کند و دوباره بعد از یکی دو هفته با همان رقیبی که توصیه به ترک صحنه سیاس اش می کند ٬ اتئلاف برقرار می کند. ( معلوم نبود اگر این انتخابات یکی دوماه دیر تر بود ما شاهد چندین ده مورد موضعگیری متضاد از این گروه پر سابقه بودیم) .این جاست که یاد حرف اکبر گنجی می کنیم که میگویند ابتداترین اصل برای هر سیاستمدار این هست که باید اصولگرا باشد. حداقل سر مواضع اش بایستد.

خب دیگر چی خرده بر وبلاگ نویسی که سی دلیل برای رای دادن می اورد و در عرض دو ماه می گوید همه دلیل ام هست ها اما رای میدم آن هم بعد به استناد همین گروه پر سابقه با این موضعگیری متناقض که فقط در ایران زمین یافت میشود.


از همه خوشمزه تر این که تمامی این گروها به ظاهر اصلاح طلب از جمله برادر آقای خاتمی بیشترین اشکال و دلیل شکست رو شخصیت خود آقای محمد خاتمی می داند. در صورتی که اگرواقعا بخواهیم انصاف را رعایت کنیم. برجسته گی شخصیت ایشان بی شک چندین سر و گردن از تمامی این مدعیان فعلی اصلاح طلب بالاتر بود و آگر اشکالی هم هست نه به دلیل شخصیت این یا آن بلکه به دلیل ساختار ضد دموکراتیک قانون اساسی هست که جناب آقای معین و همفکرانش شرط عضویت در کانون جدید دموکراسی و حقوق بشر را التزام عملی به ان قرار داده اند.

نکته بعدی که تمامی موافقان رای دان بر آن پای می فشارند این هست که ایشان اینقدر احمق نیستند که دموکراسی انگلیس یا آمریکا را باور کنند..و تاسف عمیق که چرا ادمهای هستند که این فریب بزرگ راباور می کنند. و یا اصرار شدید که ما دموکراسی آمریکایی را نمی خواهیم.
تو گویی آمریکا دموکراسی را با سینی طلا به ایشان پیشکش می کند و آنها با فروتنی هر چه تمام تر پرده از ریا کاری و دروغگویی آمریکا بر می دارند و زیر آن سینی طلا می زنند و آن را نمی خواهند( حالا جون من بخواه . حتی من هم اصرار کنم نمیشه؟!!)
واقعا واقعا اینها انکاری خودشان باورشان شده که آمریکا می خواهد بیاید برایشان دموکراسی بیاورد؟! که انقدر اصرار دارند آن را نمی خواهند و هزار یک دلیل که آمریکا خودش تو ایران اولین دولت دموکرات را سرکوب کرد و چه و چی ها که نکرد.از نظر اینها فشار خارجی مساوی با حمله آمریکاست و باید با رای دادن جلوی آن را گرفت.

واقعا این آدمها از روابط بین الملل و ربط کشورها و زورگویی کشور تا همین حد می دانند که اگر کشوری خواست به شان زور بگوید با رای دادن به فلانی و نه گفتن به آن می توانند جلوی این کار را بگیرند.و میتوانند آمریکا را از خر شیطان پیاده کنند.واقعا از نظر اینها فشار خارجی و فقط و فقط یعنی حمله نظامی امریکا؟!!!
از نظر من رای دادن مردم همانقدر آمریکا را از ادامه کار خود منصرف میکند که آقای خامنه ای و بقیه سران جناع محافطه کار سابقه و اصولگرا فعلی را از ادامه کار شکنی در مسیر اصلاح مورد نظر مردم.
نکته دیگر این که اینها که اینقدر میپرسند برنامه شما برای فردا بعد از تحریم چیست؟!نباید خودشان به این پرسش پاسخ دهند که فردا انتخابات با چه ابزار و راهکاری می خواهند تمامی این وعدهای قلنبه سلمبه را عملی کنند؟!!
حتما متوجه هستید که برای پذیرفته یک مسئله دقیقا به انذازه رد کردنش نیاز به دلیل و اثبات هست. حالا بفرمایید با این قانون اساسی و این مقام رهبری و آن مجلس شما چه طور میخواهید اصلاحات را پیش ببرید؟!!لطفا دقیقا بفرمایید چه کار را میخواهید انجام بدهید که اگر شخص دیگر غیر از کاندیدا موردنظر شما بیاید جلوش گرفته میشود؟!!

آخر این بحث بنده باز به همه توصیه می کنم از کوچک بزرگ تمامی کسانی که می خواهند رای بدهند٬ بروند حتما رای بدهند. فقط خواهش میکنم که از ان جا که هیچ چیز این مملکت درست حسابی نیست.
حداقل بعد از انتخابات به نتیجه اش تن دهند و اگر این تفکر و ایده شان ( منظورم ادامه اصلاحات در چهارچوب این قانون اساسی و نظام ) رای نیاورد. از فردا روز انتخابات رای مردم را بپذیرند و دست از سرزنش کردن کسانی که رای ندادن برداشته و صادقانه قبول کنند که اکثر بسیاری از افرادی که رای ندادن نه به دلیل عوام بودن یا ضریب آی کیو پایین یا جیره خور آمریکا بودند نیست. بلکه به دلیل بوده که دقیقا در متن یک تجربه شکست خورده هشت ساله قرار داشته اند. یک ضرب المثل قدیمی هست که می گوید آدم عاقل از یک سوارخ دو بار گزیده نمی شود.( هرچند بسیاری از ما در این بازی اصلاحات در چهار چوب نظام حداقل چهار بار با رای دادن به اصلاح طلبان گزیده شدیم. دو بار ریاست جمهوری. یکبار مجلس و یکبار هم شورای شهر).


و آخر آخرش خواهش می کنم دست از سرزنش نسلی که انقلاب کرده برداشته و این قدر نگوید که چرا انقلاب شد؟ و چرا این انقلاب نزدیک به سی سال پا برجا ماند. دیگه اظهر من الشمس هست که چطور دیگه!!
آن بلاگری که هم خودش بارها مردم را برای این که با عربی هم اشتباه نشه مردم را گوسپند خواندند و شرکتشان را در نماز جمعه حرکت گوسفند وار دانسته و همیشه متعجب بودند که این گوسفند ها چه کسانی هستند که در خطوط نماز جمعه و صف های انتخاباتی( که ایشان حضور نداشتن و آن را تحریم کرده بودن و الان پی برده اشتباه فاحشی مرتکب شدند) را پر می کنند؟!! توجه داشته باشند که حداقل به احترام این که خودشان هم با رای دادن در این دوره در صف این آفراد قرار می گیرند منبعد حداقل به احترام خودشان هم که شد با مردم مودب تر سخن بگویند.
من رای نمی‌دهم! حتی اگر باید همرنگ جماعت شوم و ...به هیچ وجه برای رای ندادن بقیه تبلیغ نمی‌کنم! به هیچ وجه مبلغ تحریم نیستم، و فقط نظر شخصی‌ام را در وبلاگ می‌نویسم:
به منطقی بودن انتخابات در ایران اعتقاد ندارم
نسبی‌گری سر جایش، هیچ‌کدام از کاندیداها یک دهم خواست من هم نیستند
از احزاب حامی کاندیداها خوشم نمی آید، و اعتقاد دارم دزد هستند
به هیچ وجه فکر نمی کنم معین توان انجام کسری از ادعاهایش را داشته باشد
اصلا چرا دنباله اش را تو وبلاگ خودش نمي خوانيد.
نتيجه انتخابات را هم بخوانيد و لذت ببريد.

خب اول از همه یه سر به این پینک فلویدیش نازنین بزنید و دلایلش را بخوانید برای شرکت در آنتخابات .

چون کامنت دونی اش خراب هست. نظر خودم را این جا می نویسم.

شيده جان عزيز من شما شايد سنت قد نده ولی اگر شايد ده سال بزرگتر از سن فعلی ات بودی و فرصتی دست مي داد که وضعيت ابتدا دوره رفسنجانی در زمان خمينی را مي ديدی حداقل به همين اندازه تغييرات اتفاق افتاده بود و وضعيتی که تنها سه روزنامه حکومتی کهيان اطلاعات و جمهوری اسلامی منتشر ميشد وضع به سمتی رفت که حتی روزنامه همشهری و ايران با مواضعی بسيار مدرنتر و حالا مجله انتقادی مثل گل آقا چاپ شد که دامنه انتقاد خود را به سطح هيت وزار نيز رساند. بنابراين تغييرات بسيار نا چيزی که در نوشتهات به آن اشاره ميکنی فقط منحصر به معجزه دوران اصلاحات نبوده واين وضعيت ناگزيری بود که هر حاکم اصلاح طلب و ضد اصلاح طلب ديگر نيز کم وبيش به آن تن ميداد.
شيده جان رای ندان حداقل استفاده که داره ميزان فشار خارجی را به اين حکومت جند برابر خواهد کرد. بخواهی يا نخواهی بايد قبول کنی که در نتيجه همين فشار خواهی بود که حکومت تن به پذيرش صلاحيت مجدد همين آقای معين داد. نه رای من شما که از نظر اين حکومت فقط يک تزيين هست. به علاوه همين فشار خارجی بود که زمانی که حکومت برای شيرين عبادی پی گرد قضايی فرستاد باعث شد سراسيمه مسئله را مختومه اعلام کند. و بسياری از مسائل ديگر . بنابراين رای ندان چندان هم منفعلانه نيست حداقل اين که يک استراتژی جديد هست.در ضمن همین فشارهای خارجی بود که باعث برچیده شدند بساط حکومتهای دیکتاتوردر اروپای شرقی شد از جمله لهستان چک یوگوسلاویی و اخیرا اوکراین و گرجستان شد. عزیز من منظور که همیشه منظور حمله نظامی عین عراق و افغانستان نیست. اگر بتوان از فشار خارجی به نفع دموکراسی استفاده کرد روش بسیار هوشمندانه ای هست همان کاری که نلسون ماندلا ا در آفریقا جنوبی کرد. در صورتی که فشار خارجی بر افریقا جنوبی نبود . من بعید میدانم بعد از حتی هزار سال اصلاحات این مدلی که شما تبلیغ میکنید کشور آفریقای جنوبی به ازادی میرسید.خود خانم عبادی هم در اخرین مقاله اش در کریستین ساینس مانیتور هم به آن آشاره کرده.
از نظر من این نظام هیچ وقت هیچ از عدم مشروعیت در انتخابات برخودار نبوده و در انتخابات قبلی ۲۰ میلیون رای پای مشروعیت اش نوشته شده. چطور می شود ادعا کرد که این نظام هیچ وقت مشروعیت نداشته؟!!این مشروعیت و هم من وشما با رای دادن به این نظام بخشیده ایم.همان مشروعیتی که در نهایت باعث میشود جناب خرازی وزیر خارجه دولتی که با رای من وشما انتخاب شد اعلام کند چیزی که اهمیت ندارد نتیجه انتخابات هست و آنچه مهم هست درصد شرکت کنندگان هست که به خارجیان نشان دهیم نظام از چه مشروعیتی برخوردار هست. یعنی آن که این انتخابات تنها یک نمایشگاه برقراری مشروعیت در مقابل خارجیان یعنی تنها نقطه ضعف حکومت اقتدارگرا جههوری اسلامی است و نه چیزی بیشتر.

شيده عزي لطفا نظر من را با ديد كسي نخون كه ايران نبود و آن جا درس نخونده اين نظر كسي هست كه از شما خيلي خيلي بيشتر ايران بوده تو دوران خاتمي با همين آقاي دكتر معين سالها كار كرد و مدت زماني خيلي كمتر از شما هست كه از ايران خارج شده.

۳/۲۳/۱۳۸۴

فراخوان کانون نویسندگان ایران

فراخوان کانون نویسندگان ایران برای گردهمایی در برابر زندان اوین

مردم آزاده‌ی ایران
سازمان‌های مدافع حقوق بشر!


ناصر زرافشان هشتمین روز اعتصاب غذای دردناک خود را می گذراند و در خطر جدی مرگ قریب‌الوقوع است. ناصر زرافشان مبتلا به بیماری حاد کلیوی است و هر لحظه بر وخامت بیماری او افزوده می‌شود. ما از همه‌ی مردم٬ نهادهای فرهنگی و اجتماعی درخواست می‌کنیم که درگردهمایی اعتراضی تحصن‌کنندگان٬ از ساعت ٤ تا ٦ بعد از ظهر روز سه شنبه ٢٤/٠٣/٨٤ در برابر در بزرگ زندان اوین شرکت کنند.

کانون نویسندگان ایران

۳/۲۰/۱۳۸۴

پکن يا توکيو

جای همه شما خالی آی ديروز خوش گذشت.منم طناب مجانی گیر آورده بودم با اجازتون خودم را دار زدم. بعد از يک سال همه همکاران دارن کم کم زبان باز مي کنند. اون اوليش که من دق مي کردم انکاری زبانشون را دوخته بودند. هيچ کس هيچ حرفی در مورد هيچ چيز نمی زد. مدیرمون میگه همش زیر سر تیلاست.
هر چند من با این که خیلی زحمت کشیدم لاینس معلمی گرفتم. مخصوصا که این جا لاینس هیچ جا رو قبول نداره باید از اول امتحان بدی. که البته من چند بار مخصوصا سر شناش رد شدم. اما وقتی درسم تموم شد ٬ بی خیال آن زحمتش میشم.دیگه تو مدرسه کار نمی کنم اصلا به من هیجان نمیده.
حالا می گفتم. هيروشی رفته بود چین. سر اين دعوا چين و ژاين و همچين کمبود بودجه که پاناسونيک آورده شعبه چين را بست.شاید بدونید که ژاپن اولین کشور ثروتمند دنیاست . چین یا اولین یا دومین کشور فقیر دنیاست. با همه پیشرفتی که کرده بخاطر جمعیت اش هنوز خیلی فقیر هست.خيلی چيزهای جالبی تعريف مي کرد. مثلا می گفت پول رايج تو چين دو مدل هست. يکی برای خود چينی ها يکی برای خارجيان. يعنی شما وقتی پول چنج مي کنيد٬ پولی یا اسکناسی که به شما می دهند با آن چیزی که دست مردم عادی هست فرق داره و این سبب می شه که همه بدونند شما خارجی هستی.
هیروشی می گفت امکان نداره دو تا خارجی از یک مغازه مشخص يه جنس مشخص را با يک قيمت بخرند. هيچ جنسی قيمت نداره. فروشنده هر چقدر بتواند به شما می فروشد. بندرت کسی را پيدا می کنی که انگليسی بلد باشه. مک دونالد ( وای که من چقدر بدم ميايد از اين کوفتی ) آن قدر قيمتش برای چينی ها گرون هست که اکثر مشتريانش را خارجی ها تشکيل می دهند. البته دليل ديگر هم خارجی بيشتر تو مک دونالد و کی اف سی هست وجود سگ و گربه و حشرات در ليست غذاهای چينی است و اين که زبان چينی را نميشه خواند.
البته ژاپن هم همين مشکل خواندن منوی را دارد. اما نکته ای که شاید يه کم کار را راحتتر مي کنه اين هست که تقريبا اکثر رستوران های ژاپنی ماکتی از غذاهای که سرو ميکنند را نشان مي دهند و يا حداقل عکس غذاها شون را مي گذارند که معلوم هست توش چی هست.
خلاصه هيروشی مي گفت رفته رستوران با ايما اشاره غذا سفارش داده. خانمی ليست بعضی از غذاها را براشون به کانجی نوشته . از آنجايی که بعضی از کانجی های ژاپنی با چينی يکی هست تقريبا حدس زدند که چی سرو مي شه. میگه همين که فهميدم توش سگ و گربه يا حشرات نيست برام کافی بود.آخرش خانمه باز يه نوشته بهشون داده بود که می گفت هی چی ازش متوجه نشده بود. کاغذ را با خودش آورده بود که يکی از بچه که چينی بلد بود براش بخونه که آن هم خواند : بعد از غذا برای سرويس مخصوص در خدمت هست.جالب بود که هيروشی چند تا از اين کاغذ ها را داشت ٬ انکاری هر رستورانی رفته بود بعدش از اينها داده بودند.کلی بچه سر به سرش گذاشتن.
شین جیرو هم رفته بود بوستون برای شرکت در جلسه مشترک پاناسونیک با نوکیا . انکاری قرار هست٬ پاناسونیک با نوکیا یه موبایل مشترک بزند که فعلا امکاناتش را لو ندادن . اما شین جیرو نزدیک بود دیگه گریه کنه از دست لهجه فنلاندی این بچه های نوکیا بوستون. میگفت هیچی نفهمیده . به نظر من شین جیرو خیلی انگلیسی اش خوب هست ٬لهجه اش هم خوب هست.جالب بود می گفت این آمریکایی ها خیلی مودبتر از ژاپنی ها هستند(؟؟!!) می گفت عین ژاینی ها سر راهت عین میخ وا نمی ایستند با موبایلشون حرف بزند یا وقتی وارد ترن یا اتوبوس می شی کیفشون رو از صندلی بغل بر میدارند بهت تعارف می کنند بنشینی و همین جرو بی مقدمه شروع میکنند باهت به حرف زدن. چیزی که تو اصلا تو ژاپن نیست.
خود من تو شین کانسن اوساکا تا هیروشیما نزدیک به سه ساعت با این شکم قوچعلی سر پا وایستادم. آقایون محترم تمام تک صندلی نشسته بودند کیفشون رو هم در صندلی بغل جا داده بودند ٬ هاج واج من رو نگاه میکردم. من هم گفتم بمیرم خواهش نمی کنم که کیف ات رو بردار من بشینم. ( آدم باید خودش بفهمه دیگه ٬گفتن نداره که داره؟!)
خلاصه این که شین جیرو خیلی خوشش آومده بود از این تو فروشگاه فروشنده ازش پرسیده روز خوبی داشته یا این که یه کم باهاش حرف زده. می گفت این ژاپنی ها انکار لال هستند.آمریکایی ها خیلی زنده و شاد هستند.

دیگه این که آنجلسو مکزیکی هم دوماه پیش رفته چین. وقته برگشت بود گفت تو فرودگاه می خواستم زمین این جا رو ماچ کنم. رو بازوی دستش تمام مارک سیاه بود. می گفت بس که تو خیابابون با انگشت بهت میزند و میگویند ازشون جنس بخری به جنون میرسی.

البته یه چیز رو هم خودم بگم این ژاپن یه بدی داره که تا وقتی توش هست همش به جونش غر میکنی که چه کشور بدی هست. اینجوری آن جوری. ولی همین که پات را ازش میذاری بیرون تازه میفهمی بابا عجب جایی هست ما خودمون خبر نداریم ها.یا شاید عادت می کنی به سیستم.مثلا من از اوساکا رفتم تورنتو دقیقا این فیلم ها که بر می گرده به عقب همه چیز کهنه و قدیمی میشه . دقیقا همون احساس بهت میده که وای چقدر همه چیز قدیمی کهنه از تکنولوژی و از این حرفها هیچ خبری نیست تازه چقدر هم کثیف هست. متروش پراز موشه. این حس را من هم تو نیوزیلند داشتم هم تو ونکوور هم تو تورنتو که هیچ وقت هیچ وقت از این شهر کثیف خوشم نیامد.

وای چقدر حرف زدم همين اينها رو گفتم مي خواستم بگم ما تو ماه آينده يک هفته تعطيل هستيم. حالا من موندم برم توکيو يا چين. خرج رفتن از هيروشيما تا توکيو و پول هتلش و اينها حساب کردم اگر بيشتر از سفر از هيروشيما به چين نشه تقريبا همون اندازه هست.اين حمل و نقل داخلی ژاپن واقعا گرون هست.فکر کنم واسه همین هست ژاپنی ها ترجیح میدهند برند خارج تا داخل ژاپن سفر کنند.
حالا نميدونم از يه طرف خيلی دلم مي خواد بپرم همين بغل چين رو ببينم. مخصوصا ديوار چين و همیچین تاریخش که خیلی دوست دارم. از يه طرف حوصله درد سر و بلد نبودن زبان رو مشکل مربط به آن را ندارم. از يه طرف به نظرم توکيو هم خيلی ديدنی هست. کدوم رو انتخاب کنم؟حالا ببينم چی ميشه هر وقت رفتم هر کدومش رو واسه شما گزارش می نويسم

۳/۱۸/۱۳۸۴

Yataaaaaaaaa

هورا هورا هورا ايران يک بر صفر بحرين را برد و راهی جام شد. خيلی خيلی مبارکه . تی وی جاپن فقط ده دقيقه آخر ومراسم شادی ايرانی ها رو نشون داد . خيلی مبارکه . حالا ديگه بايد حتما دوچرخه تک چرخ برنيم. هورااااااااا
هورا هورا هورا ما برديم. برادران جان بر کف ژاپنی در يک بازی نه چندان جذاب زيبا با دو تا گل و يه چند تا لگد از که طرف بازيکنان بداخلاق کره شمالی دريافت کردند به عنوان اولين تيم آسيايی راهی جام جهانی ۲۰۰۶ شدند.
تمامی سايت های فيفا در نظر سنجی هاشون ايران را به عنوان اولین تيم صعود کننده اعلام کرده بودند. اما من با برادران پاناسيونيکی شرط بستم که ژاين تيم اول می ره . ياتا
تمام شون می گفتند ژاپن نمي توانه جام جهانی تا چه برسه اولين تيم بره . هورا هورا هورا جانمی جان جانمی جان
کی فردا ميايد بريم نهار بيرون مهمان برداران پاناسيو نيک
چند تا نکته .
۱- وطن فروشی که شاخ ودم نداره.
-2 حکومت های ديکتاتوری و بدا خلاق تا حد زيادی اين حس را نيز به مردمشون منتقل مي کنند.
3- ما داريم می ريم با دوچرخه تک چرخ بزنيم وکلی شلوغ کنيم تو خيابون.

۳/۱۷/۱۳۸۴

رویای جنین

هر سه هفته یکبار جوجو رو می بریم برای کنترل دکتر. در طول این مدت ما تنها زوجی هستیم که با هم می رویم. شوهرک تو اتاق معاینه هم می یاید٬ هر دفعه هم کلی ذوق می کنه. این مسئله برای ژاپنی ها آنقدر تعجب آوربیچاره شوهرک کلی عذاب می کشه که تنها مرد آن جمع هست. تو این مدت من حتی یه دونه مرد هم ندیدم که بخواهد همراه خانمش بیاید.
تو این کلینک که ما میریم جنسیت بچه رو اعلام نمی کنند. این تو این محله مشهور هست. به هر کس می گویی من میرم (ماگوشی) میگه آخ آن جنس بچه را اعلام نمی کنه.ظاهرا دلیلی که جنسیت بچه رو اعلام نمی کنه این هست که تو یک مورد در تشخیص جنسیت بچه اشتباه شده و از بد شانسی مورد هم مال خانواده مصری بود که بعد از سه دختر منتظر فرزند پسر بودند. شوهر بعد از زایمان خانمش به دلیل این که بچه دختره شده را به باد کتک می گیره و کل آن جا را به هم می ریزه.کلی واسه بیمارستان هم دردسر درست شده که ما میخواستم بچه را اگر دختر هست٬سقط کنیم. حالا از آن به بعد این مرکز به محض ورود بهت میگه که این جا جنسیت بچه رو اعلام نمی کنند. اگر با این شرط موافق هستی٬ پرونده شما پذیرفته میشود.
اول اولش این شوهرک ما می گفت فرقی نمی کنه براش ولی اگر یه دختر باشه با لپ های قوچعلی خیلی خوبه. یه کم بعدش تغییر نظر داد که پسر هم همانقدرخوبه این جور نگاه کردن به جنسیت بچه یه جور تبعض هست. خانواده من که براشون فرقی نمی کرد. اما خانواده شوهر همشون می گفتند فرقی نمی کنه ها اما اگر دختر باشه خیلی خوبه؟!حالا هر چی بیشتر می گذره شوهرک میگه نه دختر بودنش فرقی می کنه نه پسر بودنش. و در کمال تعجب من نه حتی سالم بودنش(؟!!) هر چی باشه جوجو مون دیگه.
راستی چند وقت تو یه برنامه نشنال جغرافی دیدم که در مورد نقش زن مرد در تعیین جنسیت بچه و کلا در مورد جنین در دوران بار داری بود. خیلی برنامه جالبی بود. چیزهای که ازش یادم مونده یکی این بود که جنسیت بچه را فقط مرد تعیین می کنه و زن در آن نقشی نداره.حالا چرا می گن طرف دختر زا هست یا این که مرد زنش را کتک میزنه واسه دختر زاییدن . من نمیدونم دیگه.نکته دیگر این بود که جنین ها خواب می بیند و دارای رویا هستند. البته هنوز نتوانستند بفهمند رویا جنین چی هست. ولی حدس زده میشه که رویا جنین این هست که تو یه آب تمیز و خنک و مطلوب آرام شنا می کنه. انکار ی بیچاره بس تو جای بد زندگی می کنه رویاش شده رفتن به یه آب تمیز و خنک.
یه چیزی دیگر هم می گفت: اگر مادر تو ماه های آخر به موزیکی مرتب گوش کنه٬ بچه بعد از دنیا آمدن با شنیدن آن موزیک آرام میشه. دیگه چیز یادم نمی یاد. برخلاف همیشه که نشنال جغرافی یه برنامه صد بار تکرار می کنه این رو فقط دوبار داد که یکبارش مهمون داشتیم من اصلا نفهمیدم چی شد.

من با هر گونه اعتراض و جیغ و داد و فریاد و هوار بر علیه این نظام جمهوری اسلامی موافق هستم. حالا چی این حرکت باشه که کلا با بحث جنسیتی کردنش خیلی موافق نیستم. یا این حرکت .

یه خبر و یه توضیح
استفاده از پارازیت علیه امواج تلویزیونهای ماهواره ای توسط حکومت
جمهوری اسلامی برای پیکار با تلویزیون های ماهواره ای از ترفند پارازیت و اختلال بهره گرفته است. گفته می شود استفاده حکومت از میکروویو سبب اختلال های روانی و جسمی و در مواردی بدنیا آمدن کودکان ناقص الخلقه می شود.

چرا این دولت با این همه رای نمیتوانه جلوی این کار بگیره.خب فرق این دولت چپی با دولت راستی در چی هست؟! این نمیتوانه آن هم نمیخواهد پس فرقش در چی هست؟!

در مورد مطلب قبلی شايد بايد بيشتر توضيح مي دادم . منظورم اين حالا یکی یه بار دوبار چند بار بخواهد انگلیسی بنویسه یا زبان دیگه یا این که پنگليش فینگلیش تایپ کنه نیست. هرکی هر چی مي نويسيد٬ بنويسيد حتی اگردلش می خوادخط ميخی بنويسيد ٬ فقط در نظر بگيريد چند نفر از کسانی که مي ایند و آن مطالب را مي خونند به آن زبان تسلط دارند و می توانند در بحث شرکت کنند!!البته من خودم که مشکلی ندارم ها چون من مادر زادی تمامی زبان های زنده و مرده دنيا را بلدم اين رو فقط محض رضای خدا و آن دست از خوانندگان کسانی گفتم که از ده تا کامنت شون هر ده تاش انگليسی هست. تو اکثر پست هاش هم اين مسئله تکرار شده و به فراموش شدن زبان فارسی و لهجه بد فارسی زبانان هم اعتراض دارند.

۳/۱۶/۱۳۸۴

متنی متفاوت از کامنت

من خودم وقتی وبلاگی رو می خونم. تمامی کامنت هایش را هم می خوانم٬دقیقا مثل وقتی که تو بحثی شرکت می کنید وبه نظرات دیگران گوش می دهید. البته اگر موضوعی از نظر من جدی یا مهم باشه٬ علاوه براین که تک به تک کامنت هاش را به دقت مي خوانم اگر کسی نظر جالبی هم داده و وبلاگ داره سر نخ وبلاگش را بگيريم و باهاش آشنا بشم. خيلی از دوستان وبلاگی را که هم دارم از این طریق پیدا کردم.
تو اين وبلاگ خوانی هم به وبلاگهای برخوردم که تمامی کامنتهاش به زبان انگليسی بود. با اين که متن وبلاگ به زبان فارسی بود خود نويسنده هم به تمامی کامنت هاش انگليسی جواب داده بود. داشتم فکر مي کردم اگر وبلاگ فارسی هست خب دیگه کامنت غیر فارسی چیست؟!
اگر وبلاگ فارسی مي نويسیم که با خواننده فارسی زبان ارتباط برقرار کنیم. اگر قرار باشد تمامی کامنت ها غیر از فارسی باشد٬ خب تکلیف کسی که آن زبان کامنت را بلد نیست چی هست؟!اصولا هدف نویسنده از داشتن وبلاگ فارسی چی هست؟! جالب این که خيلی ها از اين وبلاگ ها وبلاگ انگليسی یا به زبان دیگر هم داشتند. که اين سوال برای من پيش آمد که خب اين اصولا چرا وبلاگ فارسی داره ؟!!
به نظرم خيلی جالب نيست که آدم وبلاگ به يک زبانی داشته باشد ولی کامنت ها به زبان ديگری باشد.این جا ایراد به خواننده يا کامنت گذار ندارم. شاید خیلی ها نمی توانند فارسی تایپ کنند. بيشتر منظورم صاحب وبلاگ هست.
اين کار از نظر من مثل اين هست که شما عده ای را دعوت کنيد به شرکت در بحثی بعد خودتان با يه عده خاص با زبان ديگر در موردش بحث کنيد. در یک مهمانی فارسی زبان چند نفر با زبان دیگر حرف بزنند برای شرکت کنند گان در این مهمانی سوال پیش نمی آید اینها چی به هم میگویند؟!
برای اين که يه کم نزديکی بيشتر با بحث احساس کنيد.تصور کنید در يک وبلاگ انگليسی زبان شما کامنت فارسی داشته باشيد٬ نويسنده هم با زبان فارسی به شما جواب بدهيد به نظر من که خيلی قشنگ نيست. ویه جوری توهین به خوانندگان آن وبلاگ هست.
فکر کنید تمامی کسانی که خارج از ایران هستند خب کم و بیش با زبان کشوری که در آن هستند٬ آشنا هستند. حالا مثلا آنی که در آلمان هست تمامی کامنت هاش آلمانی باشد تکلیف منی که آلمانی بلد نیستم این وسط چیست؟!!
جالب اين هست که چند وقت پيش تو وبلاگی خواندم که نويسنده خيلی ناراحت بود که چرا مهاجران جدید به خارج از ايران با زبان فارسی حرف نمیزنند و يا خيلی با لهجه حرف ميزنند . اما خودش وبلاگ فارسی دارد با کامنت های به زبان دیگر تمامی کامنتها يش را با زبانی غير از فارسی جواب ميدهد. شما اين را به چی تعبير مي کنيد؟!!

۳/۱۵/۱۳۸۴

برای آزادی مجتبی سميعی نژاد

مجتبی سمیعی‌نژاد، وب‌لاگ‌نویس ۲۵ ساله و دانش‌جوی رشته ارتباطات، نویسنده‌ی وب‌لاگ "من نه منم" و سپس "استیجه"، از تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۸۳ تا هشت بهمن ۱۳۸۳ را، "به دلیل انتشار خبر بازداشت 3 وب‌لاگ‌نویس دیگر" در بازداشت به سر برد. سپس بعد از آزادی موقت در بهمن‌ماه ۱۳۸۳، برای انتشار نظراتش وب‌لاگ جدیدی ایجاد کرد و همین امر موجب دست‌گیری مجدد وی، درست به فاصله‌ی چند روز پس از آزادی‌اش گردید که این حبس تا امروز نیز ادامه داشته است. مجتبی سمیعی‌نژاد اینک در زندان قزل حصار در میان مجرمان عادی و خلاف‌کاران به‌سر می‌برد.
حکم دو سال زندان برای مجتبی، رسماً به وکیل وی ابلاغ شده است و جرم ناکرده‌ی او "وب‌لاگ‌نویسی" است؛ همان ‌کاری که همه‌ی ما به آن مشغول‌ایم. این حکم در شعبه‌ی سیزده دادگاه انقلاب به‌وسیله‌ی قاضی سعادت صادر شده است. وظیفه‌ی انسانی و اخلاقی ما وب‌لاگ‌نویسان و همه‌ی کسانی که به حقوق بشر اعتقاد دارند، اعتراض به این ظلم مسلم است. از تمامی وب‌لاگ‌نویسان، نهادهای حقوق بشری و انسان‌های آزاده‌ی ایران و جهان خواستاریم تا صدای اعتراض خود را به این عمل غیر قانونی و حکم غیر انسانی بلند کرده و آزادی فوری مجتبی سمیعی‌نژاد را خواستار شوند.
توضیح: این حرکت به هیچ نهاد، شخص، گروه و ایدئولوژی وابسته نیست و در واقع حرکتی است مستقل و جوشیده از درون خود وبلاگ‌نویسان.

۳/۱۳/۱۳۸۴

تولد تولد تولدت مبارک

ندا بالای دیواریان تولدت خيلی خیلی مبارک

همه آين کيک و آن شام چرب که اين جا يافت نشود نوش جونت کاش من بودم برات با اين شکم قوچعلی عربی می رقصيدم.
آهان ای ملت بشتابد رقص عربی ياد بگيريد که اين روزها بد جوری تبش بالا گرفته. جالب اين ژاپنی ها با اين بدن باريک و لاغرشون گروه گروه ميرند کلاس رقص عربی . باور کنيد از بد جنسی نيست ها اما من نميدونم چرا اين قدر از رقص اينها خندم مي گيره.

وبلاگ یک پزشک که تازه باهاش آشنا شدم. شما هم ببنید خواستید لینک بدهید لینک بگیرید و از این حرفها.

دو تا کار من بلد نیستم و از ندانستنش هم خیلی در عذاب هستم. یکی این که بلد نیستم جوک بگم. البته بلدم ها اما با مزه ترین جوک را من چنان یخ و بی مزه میگم که همه جای خندیدن می خواند بیاند کتک ام بزنند. دومی این که اصلا شعر بلد نیستم. و این برای موقعی که نوشتنم نمی یاد و دبم میخواد شعر بنویسم خیلی بد هست.بی هنری هم بد دردی هست ها
البته خيلی چیزها ديگر هم هست که بلدنيستم ها اشتباه نشود. فعلا دو تاش رو گفتم.
من اين قدر هندونه دوست دارم يعنی جوجو هم بعدا اين جوری هندونه ميخوره.



۳/۱۱/۱۳۸۴

يک انتخاب ديگر

اول از همه یادتون میاید من تو این پست انتخاب شیرین درخشان گفته بودم که اگر خانم عبادی بخواهد پا به عرصه انتخابات بگذارد٬ فقط به دلیل زن بودنش و چهره ملی بودن٬ مردم حماسه ای مثل دوم خرداد درست می کنند. یادتون هست تو کامنت ها و ای میل ها چقدر به من گفته بودند که خیلی خوش خیال هستم و این اصلا امکان نداره مردم همه دیگه میدونند و فریب نمی خورند.خب حالا با این نامزدهای خودتون دارید می بنید کم کم به کجا داریم. واقعا خدا چقدر رحم کرد خانم عبادی نیامد در این معرکه انتخابات شرکت کند. وگرنه دیگه این جماعت را چه کسی میخواست متقاعد کند که بابا جان شما که می گوید رای بدهم٬ مملکت به دست راستی ها نیافته از کجا میدانی هر کسی بیاید از تمامی این کاندیداها که شما برای فرار از ریاست جمهور شدنش به پای صندوق رای میروید٬ از همین کاندیدا ها تو پست های کلیدی استفاده نخواهد کرد.
مگر تو انتخابات دور دوم خاتمی همین وزیر نیروی آقای شمخانی رقیب انتخاباتی اش نبود. مگر همین آقای شمخانی بعدا وزیر کابینه آقای خاتمی نشد؟! مگر همین آقای احمدی نژاد توسط وزارت کشور در زمان خاتمی به استانداری اردبیل انتصابات نشد. مگر آن وقت شما رای نداده بودید مگر آن موقعه بدون هیچ گونه نظارت استصوابی آقای خاتمی از طریق وزارت کشور ایشان را استاندار اردبیل نکرد.یا این آقای قالیباف مگر در زمان همین آقای خاتمی رئیس نیروی انتظامی نبود. خب اگر راست با چپ فرق داره پس اینها تو دم دستگاه آقای خاتمی چی کار می کردند؟؟!!
با این شوی تبلیغاتی که راه افتاده از کارونال اتومبیل گرفته تا حلقه انسانی رای اولی ها در میدان آزادی.حالا می توانید بفهمید که چطور خانم فائزه هاشمی یه دوره نماینده اول تهران شد ولی نظام آقای ناطق نوری را نفر اول اعلام کرد و خانم هاشمی را نفر دوم.لابد یادتون هست از ماجرای لو رفتن نوار سخنرانی کارگزاران و ماجراهای این که خود آقایان از جمله خود آقای کرباسچی و رئیس روسا پول میدادند تا بریزند جلساتشان را به هم بزنند. لابد دلسوزی های خالص همون را برای خانم هاشمی و آقای کرباسچی هم یادتون هست

در ساختاری كه فرد انتخاب شده را به يك «تداركات‌چی» تبديل می‌كند ، مشكل بر سر اين يا آن فرد كانديدا ، يا حتی تامين آزادی انتخابات نيست، و از اين رو متمركز ساختن بحث بر مقايسه‌ی اين و آن كانديدا با يكديگر ، يا حتی بر تامين آزادی انتخابات پيش از تغييرات ساختاری لازم، پنهان كردن اصل مسئله و سرگرم ساختن مردم به بحث‌های واهی و فريب آنها است.● در راستای طرح ملی رفراندوم، اين انتخابات نمايشی را تحريم كرده و از همه‌ی كسانی هم كه هنوز در اين مورد ترديد دارند می‌خواهم خيالات واهی را بدور افكنده و با تحريم انتخابات بطور جدی برای‌مبارزه در راه تحقق دموكراسی و عدالت اجتماعی ايستادگی كنيم.
این نوشته آقای دكتر ناصر زرافشان را بخوانید. فکر می کنم به درستی تمام این انتخابات خیمه شب بازی را توضیح داده.حالا شما هی استدلال کنید ما رای بدهیم ٬دولت دست راستی ها نیافته.امیدوارم حرف ایشون دیگه یه کم به فکرمون بیاره همه ما را. خوبه که ایشون در داخل کشور هستند و به امید خدا در زندان.
جودی جان چقدر خوشحال شدم که اولی افتخار لینکوبلاگت را به من دادی خیلی ازت ممنون هستم.
بی تا جان خانم حنا وبلاگستان ما خیلی به شما ارادت حالا چه با کامنت چه بدون کامنت. راستی هیچ وقتی آهنگی به اسم خانم حنا خانم شنیدی ؟! من یه چیزی در گوشم هست اما هر چی فکر میکنم یه کلمه هم بیشتر یادم نمی یاد. شادی اشتباه میکنم و اصلا آهنگی به اسم خانوم حنا نیست.
این هم تپش کور یه وبلاگ جدید . حالا چرا مثل کلاغ زاغی سیاه هست؟!
این هم خط خطی های سایه خانم هست.
این هم شب یلدا وبلاگستان هست که قراره تا هفته آینده درست و حسابی بیاید به جمع وبلاگستان. خوش آمدی شب یلدا عزیز هندونه هم آوردی؟!

آخرش خب من حالم خوب شد. جوجوم هم حالش خوبه هيچ مشکلی هم نداره. ناراحتی ام هم واسه جوجو نيست.فقط واسه مادرم غصه خوردم که چرا اينقدر تو زندگيش مسائل و مشکلات مختلف براش پيش آمده که مهمترينش از دست دادن پسرهاش يکی تو جنگ و يکی هم چند سال پيش بر اثر سکته بود . از فکر اين که خودم يه روز جوجوم رو از دست بدهم آنقدر حالم بد شد که فکر کردم ممکنه بميرم. شوهرک ميگه خيلی بده از الان اينطور فکر مي کنی تو زندگی هر چيزی ممکن هست پيش بيايد نبايد اين طور باشی. ميدونم درست نيست ولی دست خودم نيست. ببخشيد شما را هم ناراحت کردم.

گل زرد

امروز اصلا روز خوبی نبود. تمام امروز با سرگیجه عحیب با حالت تهوع گذشت. دست خودم نبود نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم جلو همکارم. خیلی خجالت کشیدم.چه اخلاق بدی هست که صبح قبل از رفتن سر کار باید یه چرخی تو این اینترنت بزنی. هر چند نتیجه اش امروز خوب و خوش آیند نبود اما خیلی خب خیلی روزها بوده که ازش خوشحال بودم.
دیدید گاهی یه نکته کوچک چطور آدم رو زیر و رو میکنه. یادت خاطرات می افتی و چیزهای که همیشه سعی داری فراموشش کنی و زخمی که هراز چند گاهی باز سر باز میزنه.زخمی که ياد آوريش مي توانه آدم را تا حد مرگ متنفر کنه از همه چيز و همه جا و همه آدمهای روی زمين حتی از خودش.
اما همین زخم دلیلی میشه که قبل از رفتن به سر کار تلفنی به مادرت بزنی و بهش بگی با این که همیشه فکر می کردی میتوانی تمام دردهایش را درک کنی اما حالا که خودت داری مادر میشی تازه می بینی حتی یه میلیون آن چیزی را که فکر می کردی درک می کنی درک نکردی.اصلا تصور این که روزی بچه ام رو از دست بدم دیوونه ام می کنه.
مادرم قربونت برم که چی کشیدی. تنها کاری که می توانم برات بکنم سفارش یه دسته گل زرد هست از گل فروشی مورد علاقه ات.
ا شتباه نکنید گل زرد برخلاف آن چیزی که معمول هست نشانه تنفر نیست



شرکت پاناسیونیک دچار کمبود بودجه شده و تیم تحقیقاتی رو که من توش کار می کنم به علت نداشتن بودجه از آخر ماه دیگه تعطیل میکنه. رئیس هیروشیما داره منتقل میشه به ناگویا و از اوساکا یه نفر دیگه جاش میاید. تا حالا تو شرکتها ی ژاپنی رسم بر این بوده که در حد مدیریت عالی سازمان از هیچ فرد خارجی استفاده نمی کردند. حتی شعبه ها تمامی دنیا هم نمی توانستند مدیر خارجی داشته باشند و باید حتما یک ژاپنی معرفی میشد. ولی این سنت یواش یواش داره ور میافته و الان همه باور دارند که مدیر خارجی میتوانه شق القمر کنه واسه همین کم کم داره همه کمپانی های بزرگ ژاپن دراه به سمت استخدام مدیر عالی خارجی میرند. شایعه شده برای شعبه اوساکای پاناسیونیک قرار هست یه مدیر آمریکا بیارند. البته هنوز قطعی نیست.
هر چند برای من فرقی نمیکنه ٬ چون من از آخر ماه آینده دیگه عملا نمی توانم برم سرکار اما یه جورای از این خبر شوکه شدم.هر چند کسی هم اخراج نمیشه. اما خبر خوبی نبود.
ببخشید من امروز این قدر تلخ ام.

Lilypie 3rd Birthday Ticker