انکار ایرانی ها همه جای زندگی می کنند جز در این شهر . من تقریبا از تمام نقاط این کشور یخ زده ای میل داشتم جز این شهر .
با این حساب پس من اولین ایرانی این شهر یا حداقل اولین ایرانی وبلاگ نویس یا وبلاگ خوان این شهر هستم. هاهاها
دست همه کسانی که ای میل زدند درد نکنه. بعد از این که کلی به خانم گل زحمت دادیم مزاحمش شدم. امروز دانشگاه بهمون ای میل زده که برامون یه آپارتمان مناسب پیدا کرده. ( دوهفته من دارم میزنم تو سر خودم تو سر این سایت ها هی این ور آن ور می رم که یه جایی پیدا کنم.) با توجه به این که ایام مقدس ماه ژانویه هست حتی هتل هم گرون هم پیدا نمیشد.
یه بار تو ایران آن مدت که می رفتم دنبال شناسنامه جوجو از میدان جمهوری سوار از این تاکسی ها پنج نفری شدم. از میدان جمهوری تا خیابان شیخ اسلامی( اگر درست یادم مونده باشه ) من یکی از آن پنج نفر بودم همه از میدان جمهوری سوار شدیم همه سر همون خیابان پیاده شم همش نگران بودم راننده یادش بره من رو پیاده کنه وقتی پیاده شدم یه پانصد تومانی دادم در کمال تعجب راننده هیچ پول خرده ای به من پس نداد و به بقیه حتی اگر دویست تومانی داده بودند یه پول خورده ای داد.
تا مدتها این فکر که راننده چه فکری کرده بود و چرا به من پولی پس نداد ناراحت و غمگین بودم.
این حس این روزها دوباره به سراغم آمده.
یه آپارتمان پیدا کرده بودم که قیمتش و شرایطش مناسب ما بود. تو ای میلی های که با صاحبخونه داشتیم بهمون گفت چون ما ازکانادا می ریم و بچه کوچک داریم یه سری وسایل برامون آماده می کنه که فراهم کردنشون شاید برای ما سخت باشه.کلی خوشحال ازش خواستم که بگه چقدر اضافه تر ما رو شارژ می کنه؟! برای یه تی وی یه سری وسایل مختصر یه قیمتی تقریبا دو برابر قیمت کرایه قبلی از ما درخواست کرد که واقعا سرمون سوت کشید از قیمتی که پیشنهاد داده بود . مگه چقدر خوب بود همه آدمهای این کشور یخ زده مثل ایشون بودند ها چه دنیای جالبی می شد ها
من الان یک هفته ای میشه که به ای میلی های خواهرم جواب ندادم . چون تو این مدت یه دوباری با هم تلفنی گپ زدیم بهش هم گفتم که خیلی گرفتارم . امروز ای میل زده در نهایت خشونت میگه چرا به سوالی که ازت پرسیدم جواب نمیدی تا حالا ده بار با ای میل ازت پرسیدم. آنقدر خشن بود که من سکته قلبی رو به چشم دیدم.
این رو نوشتم تا به شما بگم بابا من سکته قلبی یا همون قبلی در کف دستم هست اگر چیزی پرسیدید که جواب ندادم لطفا دوباره بپرسید باور کنید این روها اسم خودم هم یادم نمی یاد.
آهان راستی یه دعا هم واسه من بکنید تا از یوغ بندگی* این شوهرک خلاص شم
قرار دولت کریمه سوید که هر چه درد و بلا داره دو دستی بخورد تو سر این دولت فخیمه کانادا من رو مورد لطف و رحمت خودش قرار بده . اگر این اتفاق فرخنده که تا ماه مه مشخص میشه بیفته من دیگه خلاص ام . وای که چه آتیشی بسوزونم.
دیگه چی بگم آهان امروز بعد از دنیا آمدند جوجو برای اولین بار با دوستم رفتم سینما این فیلم رو دیدم. تو سینما فقط من بودم گریس. کلی وسط فیلم حرف زدیم پامون رو گذاشتیم رو صندلی های دیگه دراز کشیدم. دیگه هر کاری توانستیم کردیم. جای شما خالی خوش گذشت!!
به طور اتفاقی این جا رو خواندم. یه بار دیگه هم خواندم . دیدم نه باورم نمیشه یه بار دیگه هم خواندم. می گم شما هم بخوانید ببنید انذازه من تعجب می کنید؟!!چقدر نویسنده اش عوض شده؟!!!
این جمله رو خودش می گه مردم تا دیکته اش ور یاد گرفتم.
با این حساب پس من اولین ایرانی این شهر یا حداقل اولین ایرانی وبلاگ نویس یا وبلاگ خوان این شهر هستم. هاهاها
دست همه کسانی که ای میل زدند درد نکنه. بعد از این که کلی به خانم گل زحمت دادیم مزاحمش شدم. امروز دانشگاه بهمون ای میل زده که برامون یه آپارتمان مناسب پیدا کرده. ( دوهفته من دارم میزنم تو سر خودم تو سر این سایت ها هی این ور آن ور می رم که یه جایی پیدا کنم.) با توجه به این که ایام مقدس ماه ژانویه هست حتی هتل هم گرون هم پیدا نمیشد.
یه بار تو ایران آن مدت که می رفتم دنبال شناسنامه جوجو از میدان جمهوری سوار از این تاکسی ها پنج نفری شدم. از میدان جمهوری تا خیابان شیخ اسلامی( اگر درست یادم مونده باشه ) من یکی از آن پنج نفر بودم همه از میدان جمهوری سوار شدیم همه سر همون خیابان پیاده شم همش نگران بودم راننده یادش بره من رو پیاده کنه وقتی پیاده شدم یه پانصد تومانی دادم در کمال تعجب راننده هیچ پول خرده ای به من پس نداد و به بقیه حتی اگر دویست تومانی داده بودند یه پول خورده ای داد.
تا مدتها این فکر که راننده چه فکری کرده بود و چرا به من پولی پس نداد ناراحت و غمگین بودم.
این حس این روزها دوباره به سراغم آمده.
یه آپارتمان پیدا کرده بودم که قیمتش و شرایطش مناسب ما بود. تو ای میلی های که با صاحبخونه داشتیم بهمون گفت چون ما ازکانادا می ریم و بچه کوچک داریم یه سری وسایل برامون آماده می کنه که فراهم کردنشون شاید برای ما سخت باشه.کلی خوشحال ازش خواستم که بگه چقدر اضافه تر ما رو شارژ می کنه؟! برای یه تی وی یه سری وسایل مختصر یه قیمتی تقریبا دو برابر قیمت کرایه قبلی از ما درخواست کرد که واقعا سرمون سوت کشید از قیمتی که پیشنهاد داده بود . مگه چقدر خوب بود همه آدمهای این کشور یخ زده مثل ایشون بودند ها چه دنیای جالبی می شد ها
من الان یک هفته ای میشه که به ای میلی های خواهرم جواب ندادم . چون تو این مدت یه دوباری با هم تلفنی گپ زدیم بهش هم گفتم که خیلی گرفتارم . امروز ای میل زده در نهایت خشونت میگه چرا به سوالی که ازت پرسیدم جواب نمیدی تا حالا ده بار با ای میل ازت پرسیدم. آنقدر خشن بود که من سکته قلبی رو به چشم دیدم.
این رو نوشتم تا به شما بگم بابا من سکته قلبی یا همون قبلی در کف دستم هست اگر چیزی پرسیدید که جواب ندادم لطفا دوباره بپرسید باور کنید این روها اسم خودم هم یادم نمی یاد.
آهان راستی یه دعا هم واسه من بکنید تا از یوغ بندگی* این شوهرک خلاص شم
قرار دولت کریمه سوید که هر چه درد و بلا داره دو دستی بخورد تو سر این دولت فخیمه کانادا من رو مورد لطف و رحمت خودش قرار بده . اگر این اتفاق فرخنده که تا ماه مه مشخص میشه بیفته من دیگه خلاص ام . وای که چه آتیشی بسوزونم.
دیگه چی بگم آهان امروز بعد از دنیا آمدند جوجو برای اولین بار با دوستم رفتم سینما این فیلم رو دیدم. تو سینما فقط من بودم گریس. کلی وسط فیلم حرف زدیم پامون رو گذاشتیم رو صندلی های دیگه دراز کشیدم. دیگه هر کاری توانستیم کردیم. جای شما خالی خوش گذشت!!
به طور اتفاقی این جا رو خواندم. یه بار دیگه هم خواندم . دیدم نه باورم نمیشه یه بار دیگه هم خواندم. می گم شما هم بخوانید ببنید انذازه من تعجب می کنید؟!!چقدر نویسنده اش عوض شده؟!!!
این جمله رو خودش می گه مردم تا دیکته اش ور یاد گرفتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر